eitaa logo
دلتنگۍها..♡
317 دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
863 ویدیو
10 فایل
{جز کنارت، هر کــــــــــــــــجای دنیا که باشم! غریبم🌱… . . متحدیم با: @Ah_hay_sard [کوکیم به وقتِ دلــتنگی...
مشاهده در ایتا
دانلود
عاکفِ درگهِ آن پرده نشینم،شب و روز تا به یک غمزه ی او قطره شود دریایی @del_tangiha🦋
بِسْمِ اللّٰهِ النُّورِ✨
❄️☃ الهـی مده ناخوب را بر خاطرم راه بدار از ناپسندم دَست کوتاه ...💚 @del_tangiha🦋
همه چیز داشت خوب پیش می رفت . اینکه بعضی وقت ها می گویند از اول روز حس می کردم آفتاب عجیب و غریب می تابد یا پرنده ها سرود غم انگیزی می خوانند مال فیلم هاست . توی واقعیت اول همه چیز عادی است ، آن روز هم همه چیز عادی بود ، ماشین ها معمولی تر از همیشه روی آسفالت با بی نظمی منظمی سبقت می گرفتند و آدم ها با ماسک توی پیاده رو انگار که عجله داشته باشند تا کلید بهشت را مشت بگیرند و یک دل سیر اکسیژن بفرستند داخل ریه هاشان به هم تنه می زدند. من و علی هم معمولی بودیم ، مثل همه . کارت ورود را که گرفتم بهش زنگ زدم ببینم کجا آتش می سوزاند و می شود بین هیزم ها پیداش کرد . داشت درجه سربازها را روی دوششان سفت می کرد . زدم پس گردنش ، گفتم :"پس خودت چی ؟" با صورت جنوبی گرمش ، خیره شد توی چشم هام که :"اول بچه سوسولا ، درجه مارو آفتاب میچسبونه ".بعد دست انداخت دور گردنم و مثل همیشه چند قدم احوال پرسی کردیم. همه چیز عادی بود... ایستادیم روی جایگاه و سرباز ها رژه رفتن را با آهنگ چک چک پوتین هایِ بند پروانه ای شروع کردند ، مثل همیشه منظم و محکم ، آنقدر محکم که اگر خدا موقع آفریدن زمین برایش دهن می کشید تمام مدت سرمان داد می زد : "پا از سرم بردارید ، له شدم" . بین داد زدن زمین و چک چک سرباز ها علی هم شروع کرد به داد زدن . :"همه رفیق دارن ما هم رفیق داریم ، یه عکس ازمون نمیگره ، اه اه اه " اه اه اه آخر جمله ها را یک جور خاصی می گفت ، با بچه ها ادایش را در می آوردیم و می خندیدم ؛ از دور گفتم :"همه مدل خوشگل دارن ماهم مدل داریم ، اه اه اه " خودکار توی جیبش را پرت کرد سمتم ، بعد ژست گرفت پشت ویلچر یکی از جانباز ها ؛ چشمم را گذاشتم روی چشمی ، اما جمعیت اجازه نمیداد فوکوس کنم روی علی ، منظورم از جمعیت مردم اند ، از پیرمرد خمیده تا دختر بچه چند ساله که دست مادرش را گرفته بود با کوله مدرسه کوچکش بیاید پدرش را نگاه کند . تا دور و برش خلوت شد دستم را گذاشتم روی دکمه ، گفتم لبخند لبخند ، آمد لبخند بزند به جای تق تق دوربین یا صدای داد زدن زمین و چک چک سرباز ها صدای انفجار آمد و به جای عطر لبخند علی بوی خون پیچید توی هوا ، انگار که تمام دختر بچه های آنجا دختر علی باشند یا تمام سرباز ها پسرش و حالا نگرانش بشوند که پدرم کجاست ، بابا چه شد ؟ شروع کردند به گریه کردن . سرباز ها دست هایشان را پیچیده بودند دور مردم تا فکر نکنند خاکشان اگر هوا ندارد قهرمان هم ندارد ، دست هایشان را پیچیده بودند تا کسی نترسد و قلبش تندتند نزند. همه چیز چند ثانیه طول کشید . سرم را که بلند کردم علی افتاده بود روی زمینِ داغِ خدا بینِ خون و دود و ریزگرد . یک دستش روی سر جانباز روی ویلچر بود ، دست دیگرش روی صورت دختربچه مدرسه ای با کوله پشتی کوچکش . داشت نفس نفس می زد که با عجله رفتم سرش را گرفتم توی بغل ؛ دستش را گذاشت روی قلبم ، گفت :"سالمی رفیق ؟" آمدم جواب بدهم اشک هام زودتر از حرفم چکیدند روی گردنش ، گفتم :"به این زودی با معرفت ؟" خندید گفت :"یه رفیقم نداریم باهامون تا بهشت بیاد اه اه اه " پیشانی اش را بوسیدم و آخرین لبخندمان شد قشنگترین آهنگی که میشد شنید .آن روز همه چیز عادی بود به جز علی ها و عکس هایشان که تبدیل شده بود به خون تا دیگران خودشان و عکس هایشان سالم بماند... 🌱
دلتنگۍها..♡
همه چیز داشت خوب پیش می رفت . اینکه بعضی وقت ها می گویند از اول روز حس می کردم آفتاب عجیب و غریب می
دو سال پیش اینو واسه دوستم فرستادم :) تو مرور پیام‌هایی که فرستاده‌بودم براش پیداش کردم..
چه دنیاییه!
🌹🌹 روزی که ذره ذره شود استخوانِ من باشد هنوز در دلِ تنگم هوای تو @del_tangiha🦋
"أيها الحزن! ألم تؤلمك ركبتاك من الجثو فوق صدورنا؟" آه ای غم! آیا زانوانت که بر سینه‌های ما نشسته، به درد نیامده؟! @del_tangiha🦋
{بیا که چشم مرا بی ‌تو نیست بینایی...
🖇❤️ و خوب می دانی هر جایِ دنیا که باشی حواسِ دلم پرتِ توست .. گریزی نیست از عشق از حسِ خواستنت از من اینچنین که دوستت دارم ..‌.
بعد از تو بگو این منِ بیچاره چگونه در یک چمدان جا بدهم خاطره ها را؟ @del_tangiha🦋