. آقاییت رو با اینکارا خوشحال کن😍💖*.* _از بروبازوی شوهرت تعریف کن [شاید تو روت نیاره ولی خیلی دوست داره ] _با بوس از خواب بیدارش کن _رو مدل موهاش کمکش کن _اگه حسش رو نداره به زور نبرش خرید _گهگاهی با دوستاش میره بیرون بهش غر نزن _گاهی وقتا ریشش رو براش اصلاح کن _بی پولیش رو تو روش نیار _یه جکی چیزی میگه حسابی بخند _تو خونه بهش گیر ندید، مردا از زنای غرغرو فرارین ..🏃 _گهگاهی جلوی چشماش ورزش کن [این نشون میده به خودت میرسی و برای خودت ارزش قائلی😊👌🏻] #همسرداری ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

. ⚜ هرگز های طلایی ❗️ هرگز دریای آرام از کسی ناخدای قهرمان نمی‌سازه...! #دکتر_انوشه ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

. ⭕️ مراقبت های اولیه از موها ..💆🏻‍♀ 1_ بیش از اندازه موهاتو شونه نزن 2_ هر روز موهاتو نشور 3_ موهاتو نوک گیری کن 4_ توی حموم موهاتو شونه نزن 5_ به موهات روغن های تقویتی گیاهی بزن 6_ موهاتو با آب داغ نشور ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

. 🥥 بریم با هم یه دسر خوشمزه مجلسی درست کنیم 😋 #دسر_مجلسی 😍 #کدبانوی_هنرمند ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

وقتی شام درست نمیکنم ..😁😅 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

. 🔅حفظ حرمت همسر سابق ..❗️ 🔰 استاد #انصاریان ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

💟 💜 در رابطه زناشویی تنوع داشته باشید . شما که همسر و زندگیتان را دوست دارید و به مسائل شرعی پایبندید؛ مراقب باشید که با کوتاهی در اتاق خواب یا بواسطه ندانستن برخی آموزش‌ها باعث نشوید همسر عزیزتان ناخواسته و به دلیل شعله‌های جنسیِ ارضا نشده، کوچکترین لغزشی داشته باشد. که اگر چنین شد خودتان مسئول هستید و غیر از خودتان کس دیگری را سرزنش نکنید. 💕 بسیاری از کارشناسان مسائل زناشویی معتقدند یکنواختی در رابطه، میل جنسی را کمتر میکند و اگه هم میلی باشد میخواهد که زود سر اصل مطلب برود ! هر چند آقایان زیاد اهل حاشیه نیستند اما در زمینه مسائل زناشویی، حاشیه و بازی‌های زناشویی خوشایند همه است. چه آقا چه خانم. در روایات دینی نیز به این مهم اشاره شده که شایسته نیست مرد و زن به یکباره با هم نزدیکی کنند. #زناشویی ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

سال ها ماشینِ پیکان داشتیم جمعه ها در خانه مهمان داشتیم قرمه سبزی بود ماهانه ولی املت و کوکو فراوان داشتیم تورِ چین و نروژ و شیلی نبود ما سفر در سطح استان داشتیم ثلث اول ؛؛؛؛. ثلث دوم ؛؛؛؛ ثلث سه ..... امتحانات فراوان داشتیم داخلِ حمام ما یک تشت بود در خیالِ خود ولی ... وان داشتیم! پای ما در جمع ؛ شلوارک نبود ما درونِ خانه ... تنبان داشتیم! آن زمان ها فقر هم بودش ... ولی عمدتا در دل خوشیها داشتیم ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

. ⚜ آیت الله فاطمی نیا : این افسرده ها گاهی وقتا تنها دواشون قرص و کپسول نیست خدا شاهده ..، بلکه چیز دیگه ای هست ! #همسرداری #محبت ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

. 🔅آسونترین آموزش گل گوجه رو برات آوردم🍅 سیوش کن هروقت خاستی سالادت رو تزیین کنی زودی پیداش کنی🤗 برای تزیین انواع سالاد مناسب هست👌👌 و اینکه این مدلی ثابت میمونه سرجای خودش و سالادت به هم نمیریزه😀 #کدبانوی_هنرمند ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

. خورشت کدو حلوایی با طعم نزدیک فسنجون🤎✨ #کدوحلوایی #آشپزی #کدبانوی_هنرمند ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

#داستان #فیروزه‌ی_خاکستری38 #ناک_اوت جمعه با صدای آیفون چشمانم را باز کردم. نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم. یک ربع به یازده مانده بود. فکر اینکه امیر پشت در باشد، مرا از رختخواب کَند. قبل از اینکه از در بیرون بروم فهیمه صدایم کرد. قلبم به تپش افتاد. به دهانش زل زدم. منتظر شنیدن نام امیر از زبانش بودم. _دم در باهات کار دارن مثل اینکه دوستته. این را گفت و برای کمک به مامان به آشپزخانه رفت. تمام امیدم ناامید شد. بدون حرف چادر گلدار مامان را از رخت آویز کنار در برداشتم. از روشویی حیاط آبی به صورتم زدم و در کوچه را باز کردم. خانمی جوان با لبخند سلام کرد. پوستش از کرم پودر، زیادی سفید شده بود. بین دوستانم که ازدواج کرده بودند گشتم. چهره‌ی آشنایی داشت اما نتوانستم بفهمم کیست. _خوبی عزیزم؟ به جا نیاوردی؟! انگار از اینکه او را نشناخته‌ام خوشحال بود. قبل از اینکه جوابش را بدهم خودش با خنده گفت: _خواهر امیدم. ببین فیرو... حالت صورتم تغییر کرد. فکر کردم کار اینها از احترام و ادب گذشته است. درحالی که در را می‌بستم گفتم: _ببخشید من حرفی با شما ندارم! انتظار چنین حرکتی از او را نداشتم. خودش را بین دو لنگه در انداخت. _تو رو اباالفضل یه دقه گوش کن. با چشمان گرد شده نگاهش کردم. _تو رو خدا فیروزه جون برای آخرین بار با امید حرف بزن. اخم‌ کردم. ابروهایش را بالا برد. چادرم را گرفت و مظلومانه التماسم کرد: _ تو رو روح بابات باهاش حرف بزن وگرنه خودشو می‌کشه. نگاهم را از او گرفتم. _فیروزه جون به خدا دیشب از جیبش یه مشت قرص پیدا کردیم. دست روی وجدانم گذاشت. _تهدید کرده که خودشو می‌کشه. نگاهی به در هال کردم. خواهر امید همچنان التماس کرد: _دستم به دامنت خانمی کن... نفسم را بیرون دادم و با اشاره دست به او فهماندم که ساکت باشد: _اجازه بده یکم فکر کنم. چشمان پر از آرایشش برق زد. _قربونت برم تا آخر عمر دعات می‌کنم. اما اجازه فکرکردن به من نداد. بیرون رفت و دست تکان داد. با صدای بلند گفت: _امید بیا. زبانم بند آمد. سعی کردم با حرکت دست به او بگویم که صبر کند. خیلی زود امید با همان تیپ دیروزی با چند شاخه تزیین شده گل رز مقابلم قرار گرفت: _سَـ سَـ سلام. در آشفتگی ذهنم فقط توانستم بگویم: _خـ خواهِـش می‌کنم اینجا نه فکر آمدن مامان یا خواهرها و حتی بیرون آمدن همسایه‌ها مجبورم کرد که به ماشین امید پناه ببرم. در را روی هم گذاشتم. با همان سر و وضع نامناسب سر کوچه رفتم. امید جلوتر از من با لبخند بزرگی قدم‌های کوچک و تند بر می‌داشت. خواهر امید به بهانه خرید از سوپرمارکت از ما جدا شد. به محض نشستن امید دوباره گل‌ها را به من تعارف کرد. برای اینکه از دستش خلاص شوم گرفتم و جلوی داشبورد گذاشتم. _من نمی‌فهمم این کارهایی که می‌کنید چه معنی می‌ده؟! اجازه ندادم جواب دهد: _باور کنید من تنها دختر روی کره زمین نیستم. اتفاقا ما اصلا به درد هم نمی‌خوریم. مطمئنم شما خیلی زود یه دختر مناسب برا خودتون پیدا... _من عاشق شمام. خشکم زد. صدایش جدی بود. _حرف یکی دیگه هم پیش من نزنید. حَـ حَـ حتی خواهرتون! چشمانم را روی هم گذاشتم. لبم را گاز گرفتم. نفس عمیقی کشیدم. به او زل زدم. با لحنی محکم گفتم: _آقای... لطف کنید تمومش کنید! من حتی اگه با پسرخالم ازدواج نکنم هرگز به شما فکر هم نمی‌کنم. در را باز کردم. پا بیرون ماشین گذاشتم. تازه متوجه شدم با دمپایی پلاستیکی تا آنجا آمده‌ام. چادر گلدار مامان را طوری گرفتم که زیرشلواری گشاد و دمپایی‌هایم معلوم نشود. امید از پشت سر با صدای بلند گفت: _اما من وِلِت نمی‌کنم... نمی‌ذارم با اون پسرخالت عروسی کنی. سر بلند کردم تا بدون توجه به حرف‌های او به راهم ادامه دهم. نگاهم جلوی در خانه خشک شد. ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

. هر روز از زندگی شما، یک برش از کل عمـرتان است🌱•••••• بنــابــــراین داستــانِ یک روز از زندگیتان، تعریف می‌کند که در کل عمـــر شمــا چـه اتفاقـــاتی خواهد افتـاد !🪴🦋• سـلام ✋🏻🌱 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

. ⚜ عادت های افراد موفق 😎 🔅مطالعه مداوم 🔅ورزش منظم 🔅سحرخیزی 🔅دوستی با افراد موفق 🔅مثبت نگری 🔅همرنگ جماعت نبودن 🔅کمک به دیگران #تقویت_باورها ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade

راضی کردن همسر برای گرفتن مشاوره یکی از چالش های زندگی مشترکه... چون هنوز هستن افرادی که نسبت به مشاوره رفتن گارد دارن و به غلط فکر میکنن کسایی که میرن مشاوره حتما مشکل روانی دارن...😟😢 #مشاوره #همسرداری ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade .