eitaa logo
دلبرکده
16.1هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2هزار ویدیو
16 فایل
🏡💞دلبرکده یک کلبه مهربانی ست آموزش صفر تا صد برای هر چه که یک بانو، نیاز دارد💎 🌺روش های دلبری کردن ملکه از پادشاهِ خود برای داشتن یک زندگیِ سراسر عاشقانه💑 آیدی ارتباط: @admin_delbarkade لینک کانال: http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. پذیرایی خاص هیئت یزدی پخت دو هزار دیزی برای عزاداران اباعبدالله علیه السلام 🌷 .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴 زینب کبری(سلام‌الله‌علیها)؛ الگوی زن مسلمان 📝 رهبر انقلاب: حضرت_زینب، خانه و شوهر و زندگی و همه چیز را برای انجام تکلیف بزرگ و فداکارانه که حیات اسلام به آن وابسته بود و بایستی انجام می‌گرفت، رها کرد. 📝 زن مسلمان، همه‌ی وظایف مهمّ زن را می‌تواند در عرض هم انجام دهد؛ و همه را از زینب کبری سلام‌الله‌علیها یاد بگیرد. هم طهارت و تقوا را - که بزرگترین خصوصیت یک زن است - و هم عزّت و کبریای مخصوص زنان را در وادی ایمان و تقوا. در روایات است که تکبّر از همه کس بد است مگر از زن در مقابل مرد بیگانه. زن باید حالت کبریا داشته باشد و نباید حالت خضوع و تسلیم بر او مستولی شود. 📝 این هم نمونه‌ی بزرگ دیگر، که زینب کبراست. زن مسلمان، از هر طرف که ملاحظه کند، زینب کبری را شاخص می‌بیند. زینب کبری از لحاظ علمی، یک عالمه‌ی معروف به علم در جامعه‌ی اسلامیِ آن روز بود. ۱۳۷۴/۷/۱۲ ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
ما بعد حاج قاسم‌ فهمیدیم علمدار بره و برنگرده یعنی چی...💔 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ ✨اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ ✨ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ✨ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ✨ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🏴 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
🔴 قُرص روضه 💠 برای هر زن و شوهری در زندگی مشترک، دلخوری، سوءظن، بگو مگو، دل‌شکستگی و گلایه‌ از همسر کم و بیش، پیش می‌آید. اما مهم آن است که با مدیریت ذهن، رفتار و گفتار، فضای دلگیر و گاه سرد و بی‌روح خانه را گرم کنیم. 💠 یکی از فرمولهای بسیار قوی و مجرّب در این مواقع که در کلام عرفا و بزرگان معنوی تاکید شده است روضه بر سیدالشّهدا علیه‌السلام است. 💠 وقتی از سختیهای زندگی خسته می‌شوید و بر دلتان غصه و اندوه می‌نشیند خلوتی برای خود فراهم کنید اگر می‌توانید زیارت عاشورا قرائت کنید و با شنیدن روضه‌ای از جنس کربلا، اشک بریزید. هفته‌ای یک بار قرص روضه را بر خود لازم بدانید. 💠 از معجزات اشک بر اباعبدالله الحسین علیه‌السلام نشاط و سبک شدن روح است. و البته با سبک‌شدن خود، فرصت را غنیمت بشمارید و با تدبیر، گذشت و فراموش کردن بدی همسرتان، آرام، پرانرژی و با دلی حسینی و کربلایی به زندگی صمیمانه و مداراگونه‌ی خود ادامه دهید. ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام حسین علیه السلام در شب عاشورا یک جور سخن گفت و در روز عاشورا یک جور دیگر. شب عاشورا، سخن از «نمی‌خواهم، احتیاج ندارم، بروید، بیعتم را برداشتم» بود. روز عاشورا می‌گوید: «بیائید به من کمک کنید، آیا یاور و مددکاری هست؟ هل من ناصر ینصرنی؟» شب صحبت می‌کند تا مبادا خبیثی در بین طیّب‌ها باشد، و روز سخن می‌گوید تا مبادا طیّبی در بین خبیث‌ها مانده باشد. شب غربال می‌کند تا فقط «صالحان» بمانند و روز غربال می‌کند تا فقط «اشقیاء» در مقابل او ایستاده باشند. 🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️‏هر صبح و شام بر تو گریه و شیون میکنم و در مصیبت تو به جای اشک خون میگریم 😭💔 ▪️امام مهدی در زيارت ناحیه مقدسه خطاب به امام حسین علیهما السلام سلام صبحتون پرنور و پربرکت✨🖤 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
دلبرکده
. ⛔️زنانی که مرد را دور می کنند❌ 1⃣ زنی که مرد را تحت فشار قرار می‌دهد و مثل یک بازجو می‌خواهد بد
. ❌زنانی که مرد را دور می کنند❌ ⬅️قسمت دوم➡️ 4⃣ زنی که بسیار حرف می‌زند و انتظار دارد مرد به همه حرف‌هایش گوش دهد.🗯 زنانی که پرحرفی می‌کنند اثر کلام خود را از دست می‌دهند. ♦️از طریق هشتگ👇 میتوانید مطالب بیشتری راجع به این موضوع بخوانید 5⃣ زنی که مثل درمانده‌ها عمل می‌کند و انگار هیچ کاری نمی‌تواند انجام دهد😞 بعضی از زنان برای ساده‌ترین کارهایشان هم به مرد نیاز دارند و این موضوع باعث می‌شود که مرد را آزار دهند.🙅‍♀ مرد احساس می‌کند با بچه‌ای طرف است که از پس کارهای ساده خود هم برنمی‌آید.‼️ 6⃣ زنی که هیچ حقی برای مرد قائل نیست و گویی همیشه مرد باید در خدمت او باشد. بعضی از زنان به گونه‌ای خودشیفته رفتار می‌کنند و انتظار دارند مرد مثل یک خدمتکار همیشه در خدمتشان باشد. این کار باعث می‌شود مرد دلسرد شود و خود را کنار بکشد⛔️ ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلبرکده
#ارسالی_مخاطبین
. در رابطه با چالش هفته 📩 پاسخ ها رو گوشه ذهنتون نگه دارید، تا پاسخ استاد رو هم ببینیم ✅ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلبرکده
#داستان #فیروزه‌ی_خاکستری95 #تصمیم گوشی تلفنم زنگ خورد. مادر امید بود. عمو بلندگوی گوشی را روشن کر
نزدیک بود بچه از دستم بیوفتد. با لرزش شدیدی برگشتم. مادر امید با خنده یک‌ طرفه‌ای پشت سرم بود: _تازه اومدی عروس. می‌خوایم جلوت قربونی کنیم. با مِن مِن لب زدم: _مـَ مـَ پو پوشک خواستم اِ بـِ برم. پوشک پیدا نکردم برا... _نمی‌خواد زحمت بکشی خوشگلم باباش دیشب دو بسته خریده. دست از پا درازتر برگشتم. مادر امید با چشمانی که برق می‌زد، بچه را از بغلم خواست. به زور از خودم جدایش کردم: _می می‌خوام پوشکش رو عوض کنم. _باشه. حالا بیا بشینیم یکم با هم اختلاط کنیم. روبرویم نشست. بچه را روی پایش گذاشت. پایش را لرزاند. چشم به پسرم دوختم. _چه خبر؟ تعریف کن ببینم برنامه‌ات چیه؟ شانه‌هایم را بالا بردم. _ببین عروس خانم بهت توصیه می‌کنم بچسبی به زندگیت و بچه‌ات رو بزرگ کنی البته زیر سایه پدرش. زبانم باز شد. ابروهایم را بالا بردم: _سایه پدر؟! سرم را تکان دادم: _ اگه به جای نوشتن اون همه دعا برای من و خونواده‌ام، کمی برای ترک کردن پسرتون وقت می‌ذاشتین، وقتی اسم دعا را آوردم، چشمانش را دیدم که روی من قفل شد. پایش از حرکت ایستاد. _اگه به جای اون همه پنهان کاری و پوشوندن براش... ابروهایش در هم رفت: _وایسا ببینم... کی گفته ما دعا نوشتیم؟! _ننوشتین؟! یعنی شغل شما دعا و طلسم نویسی نیست؟ برجستگی گلویش، پایین و بالا شد. چشمانش را روی هم گذاشت و باز کرد. سرش را بالا گرفت: _خیلی خب حالا که صحبت به اینجا کشید، حرف آخر رو اول می‌زنم... به چشمانم زل زد: _بهتره بدونی که هر چی تلاش کنی برای طلاق بی‌فایده است. مکث کوتاهی کرد: _حالا که خودت گفتی؛ اینم بدون، سر عقد براتون یه طلسم نوشتم که تا وقتی امید زنده اس، نمی‌تونی ازش جدا بشی... بچه بدون مقدمه گریه کرد. مادرامید پوزخندی زد و گردنش را صاف کرد: _خوشگلم برو بچسب به زندگیت بیشتر از این خودت رو بدبخت نکن. *** صدای اذان از گوشی فیروزه بلند شد. _بیا صبح شد ما هنوز نخوابیدیم. هی بگو تعریف کن تعریف کن... رؤیا نزدیک‌تر رفت. فیروزه را بغل کرد و بوسید: _بمیرم چقدر درد کشیدی! اگه موافقی امروز با هم بریم پیش حاج آقا درستکار. بهتره داستان طلسم رو براش تعریف کنی. شاید به خواست خدا فرجی شد. سؤالات زیادی در ذهن رؤیا می‌چرخید. تلاش کرد بخوابد. امید بچه فیروزه را بالای سرش برد. قهقهه زد. فیروزه به پایش افتاد. چشمان امید پر از خون بود. زیر پایش، آتش در منقل شعله کشید. صدای زینگ در بلند شد. رؤیا در را باز کرد. امیر با لباس آتش نشانی داخل شد. صدای زینگ همچنان بلند بود. رؤیا گوش‌هایش را گرفت. امیر چاقویی در قلب امید فرو کرد. فیروزه بلند شد. بچه را بغل کرد. برگشت. مینا بود که رؤیا را صدا می‌کرد... _رؤیا جان، رؤیا... چشم‌هایش را باز کرد. _هشدار گوشیت زنگ زد. صورت فیروزه جلوی چشمش بود. نفس عمیقی کشید. _بمیرم! دیشب نذاشتم بخوابی، چشمات قدح خونه. اصلاً بگیر بخواب! رؤیا نشست. _نه بابا خوب کردی بیدارم کردی. داشتم خواب بد می‌دیدم. درماشین، هر دو ساکت بودند. تا اینکه فیروزه گفت: _رؤیا من خیلی جاها رفتم، خیلی پول خرج کردم اما تا حالا کسی نتونسته از شر این طلسم رهام کنه. رؤیا دنده را عوض کرد و با لبخند گفت: _امتحانش ضرر نداره. تا برسیم تو به من بگو ببینم چی شد که با مینا رفت و آمد پیدا کردی؟! فیروزه لبخند زد: _سینا پنج یا شیش... آره شیش سالش بود که فهمیدم امیر با یه دختری تو دانشگاه آشنا شده و قراره عقد کنن. فکر کنم یه مدتی هم نامزد بودن هان؟! ناقلا اینا رو تو باید برا من تعریف کنی من که روم نشده از مینا بپرسم. رؤیا بلند خندید و نگاهی به فیروزه انداخت: _من و مینا و شاهین همکلاسی بودیم. امیر ترم بالایی ما بود. به خاطر اینکه سر کار می‌رفت، خیلی از واحدهاش رو مجبور بود با ما پاس کنه. خیلی سر به زیر و بچه مثبت بود. وقت هم نداشت که تو دانشگاه با بچه‌ها دمخور بشه. معلوم بود چند سال از ما بزرگ‌تره. اوایل فکر می‌کردیم انقده واحدها رو پاس نشده که مجبوره با ما بگیره. بچه‌ها بهش می‌گفتن فسیل. اولین باری که من و مینا باهاش برخورد داشتیم، اوایل ترم دوم بود... ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade