🔥شیطان گاهی موفقیت های دیگران را به رخ ما می کشد!
💠 استاد میرباقری:
«اگر انسان دنبال تکلیف خدا بگردد و آنجا که تکلیف میآید، بایستد و عمل کند، همهٔ رشدها را خداوند برای او رقم میزند. اما اگر با تدبیر خود دنبال رشد خودش باشد، به هیچکُجا نمیرسد.
خدای متعال، متناسب با شخص و ظرفیّتِ هرکس، زمینهٔ رشدی برای او فراهم کرده است و زمینهٔ رشدش، انجام تکلیفی است که متوجه اوست؛ برای مثال، انسانی که مادری مریض دارد، میفهمد که باید وقتش را برای او بگذارد؛ اما اگر برود کار دیگری انجام دهد، رشدش در آن کار نیست.
تمام تلاش شیطان این است انسان را از آن نقطهٔ حرکت، به مسیر دیگری بکشاند. ممکن است نقطهٔ حرکتِ ما، با نقطهٔ حرکتِ فرد دیگر، متفاوت باشد؛ اما شیطان ما را فریب میدهد و میگوید: ببین که فلانی چطور به کمال رسید! تو هم همان مسیر را برو!
[مثلاً] رشد حضرت یوسف(ع) در یک امتحان خاصی است و رشد حضرت موسی(ع) در امتحان دیگری است. نمیشود که حضرت موسی رشد خودش را در امتحان حضرت یوسف دنبال کند. حضرت موسی باید از امتحان خودش موفق بیرون بیاید. رشد حضرت موسی در زندانرفتن نیست.»
(منبع: کتاب تربیت ولایی)
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مخاطب خاص قلبم سلام😍❤️🔥
بفرست براش😌
#ایده_متن
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با این روش در کم ترین زمان ممکن ظرف هاتو تمیز کن🥣🧼
#ترفند
به دلبرکده؛ کلبه ی عشق و مهربانی بپیوندید💝⬇️
http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ان شاالله فرج امضا میشه
این آقا منجی دنیا میشه💓
❥❥❥@delbarkade
#داستان
#فیروزهی_خاکستری99
#به_خاطر_حیا
_حاج خانم چرا برا آقا امیر زن نمیگیرین؟
مادر امیر چشمانش را نازک کرد:
_چی بگم والا؟! کلی دختر خوب و قشنگ بهش نشون دادم، میگه نمیخوام.
دستش را گرفتم و نوازش کردم:
_ببینید حاج خانم من یه موردی براش سراغ دارم که فکر نمیکنم نه بگه...
شروع کردم به تعریف دادن از مینا. شاهین برایم گفت که همزمان در حیاط، سر صحبت را با امیر باز کرده است:
_پسر تو چرا زن نمیگیری؟!
امیر یک تای ابرویش را بالا برد و گفت:
_چیه؟! به آزادی من حسودیت میشه؟
هر دو زیر خنده زدند. امیر ادامه داد:
_والا ما یه مرد متأهل ندیدیم بگه زن بگیر. آغا تو هنوز داغی. نمیفهمی چه بلایی سرت اومده.
شاهین با خنده تأیید کرد:
_واقعاً!
با انگشت اشاره بین دو ابرویش را گرفت و وانمود کرد که گریه میکند. امیر پشت کمرش کوبید:
_پاشو خودتو جمع کن خجالت بکش! هنوز یه ماه از عروسیت نگذشته این حرفا رو میزنی. حالا برم به رؤیا خانم بگم حسابت رو بذاره کف دستت؟
_عجب نامردی هستی تو! تو تیم کی؟
_آهان یادته دوسال پیش دم دانشگاه با رفیقات افتادین سرم درب و داغونم کردین؟!
شاهین با صدای بلند خندید:
_کلا قضیه دعوت و اومدن به اینجا هم برا انتقام بود هان؟!
_کل اینجا محاصرهاس. الان یه سوت میزنم کل مازوبن میریزن سرت...
بعد از کمی شوخی، شاهین دوباره موضوع را مطرح کرد:
_از شوخی گذشته، من یه پیشنهاد دارم برات.
امیر به آسمان نکاه کرد:
_خدا رحم کنه.
_نظرت در مورد خانم محمدی چیه؟!
امیر خونسرد و بیحالت جواب داد:
_خانم خیلی خوبیه.
_مرض. مسخره بازی رو بذار کنار امیر. چند بار تا حالا دعوتت کردم تا بیشتر باهاش معاشرت کنی اما هر دفعه به یه بهونهای رد کردی.
امیر جدی گفت:
_آخه این حرفه میزنی؟! یه پسر عزب بیاد تو جمع متأهلی چی بگه؟!
_ای بابا تو که آدم تحصیلکردهای هستی چرا از این حرفها میزنی؟
چشمان امیر چهارتا شد:
_چه ربطی داره؟! یه چیزایی هیچ وقت تغییر نمیکنه؛ حالا تحصیل کرده یا بیسواد. معنای غیرت و حیا که عوض نمیشه. تازه آدم تحصیل کرده باید درک بهتری...
_خیلی خب شعار نده، بدم میاد.
_شاهین خودت میدونی اینا شعار نیست. شعار برا وقتیه که آدم به حرفش عمل نکنه.
شمردهتر گفت:
_در ضمن، همون خانم محمدی هم که حرفش رو زدی، به خاطر حیا و نجابتشه که...
چشمانش را پایین انداخت. آب دهانش را قورت داد. لبهایش را به هم فشار داد.
شاهین ابروهایش را بالا برد. با دهان نیمه باز به امیر خیره شد:
_آ... چی شد؟!
امیر نیم نگاهی به او انداخت. سعی کرد جلوی خندهاش را بگیرد.
_آ... چی گفتی؟! نشنیدم...
_آ، آ و مرض.
شاهین خندید:
_گرفتمت. خب پس علف به دهن بزی هم خوش اومده.
امیر بازدمش را بیرون داد:
_علف چیه؟ بزی چیه؟ من ایشون رو فقط چند بار تو دانشگاه و اتوبوس و ایستگاه مترو دیدم. آدم از روی ظاهر که نمیتونه برا یه عمر خودش برنامه ریزی کنه.
_خب الاغ جان وقتی میخوای یه نفر رو بشناسی باید باهاش معاشرت کنی، بری، بیای تا بفهمی کیه، چیه، بعد براش برنامه بریزی.
صدایش را عوض کرد و ادای امیر را درآورد:
_حیا و نجابت هیچ وقت تغییر نمیکنن...
امیر با خنده گفت:
_آدم عوضی من با اون چیزی که تو گفتی مخالفم. اینکه تو یه رابطه خارج از عرف بخوای دختر مردم رو رصد کنی، بعدش هم بدون هیچ منطقی، درگیر یه رابطه عاطفـی...
شاهین همچنان دهن کجی کرد و ادایش را درآورد. امیر دستش را گرفت و کشید:
_بیا برو تو همین خانم خودت رو نگه دار نمیخواد برا من زن بگیری.
***
رؤیا کنار پیاده رو ایستاد. به فیروزه نگاه کرد:
_بالاخره بعد از یک ماه، با وساطت من و شاهین، دو تا خونواده برای خواستگاری قرار گذاشتن. تا فارغ التحصیلی مینا نامزد موندن.
شانههایش را بالا برد و با خنده شیطنت آمیزی گفت:
_فکر کن محل قرارهاشون تو مترو بود.
هر دو خندیدند. رؤیا پرسید:
_فیروزه جون توی عقد و عروسی امیر و مینا بودی؟!
فیروزه با سر بیرون را نشان داد:
_حالا بریم دیرمون نشه. بعد مفصل برات میگم.
خانم محجبهای آنها را به اتاق حاج آقا راهنمایی کرد. اتاقی دلباز با دو پنجره رو به خورشید. کاغذ دیواری اتاق رنگی روشن با گلهای یاسی داشت.
گلدانهای بزرگ آپارتمانی فضای اتاق را طراوت بخشیده بود. فیروزه و رؤیا روی صندلیهای چرمی و مشکی نشستند. آنها را در امتداد یک میز بزرگ چوبی چیده بودند.
فیروزه نگاهی به رؤیا انداخت. موهای رنگ شده و فندقیاش از شال بیرون بود. روسری مشکیاش را مرتب کرد و مطمئن شد تاری از موهایش بیرون نیست.
حاج آقا درستکار، با عمامه سفید و عبای طوسی آمد. فقط چند تار مویش جو گندمی شده بود. پشت میزش نشست. دکور پشت سرش، پر بود از کتابهای طبی و تفسیر قرآن و پزشکی. ماکتی از بدن انسان و چند شیشه گیاهان دارویی، روی میز بود.
رؤیا رو به فیروزه گفت:
_قضیه طلسم رو بگو
💢گفتم: اگر در کربلا بودم تا پای جان برای حسین (علیه السّلام) تلاش می کردم
💢گفت: یک حسین زنده داریم نامش مهدی (صاحب الزمان روحی فداه) است؛
⭕ تا حالا برایش چه کرده ای⁉️
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نذری محرم تو تابستون داغ...☺️
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨مولا علی علیه السلام✨
کمتر کسی است که خود را شبیه گروهی کند
و بزودی یکی از آنان نشود...
❥❥❥@delbarkade
مرا چه حاجت اسپند و آیت الکرسی؟
فقط همین که تو باشی بلا ز من دور است🌱🖇❤️
#عاشقانه
❥❥❥@delbarkade
#ایده_دلبری 💕
قبل اومدنش واسش بفرست💌👇
سلام کوه استوارم خسته که شدی به یاد بیاور اینجا آغوشی منتظر توست💋🫂
تاتمام خستگیهایت را در آن جا بذاری😌🫀
خداقوتت بده سایه بالاسرم♥😍
❥❥❥@delbarkade
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🏴 شما ماه محرم چه نذری دادید یا میخواهید بدید !؟☺️
#کدبانوی_هنرمند
❥❥❥@delbarkade
#ارسالی_مخاطبین
حقیقتا ما خیلی سعی میکنیم که محتواهای متناسب با شرع و عرف در کانال قرار بدیم
اما از طرفی هم تلاشمون اینه که یک الگوی درست از خانواده متعالی نشون بدیم تا ان شاالله همگی بریم به سمتش😉✨
اینکه شما مجرد عزیز هم مطالب کانال رو دنبال میکنید را به فال نیک میگیریم
چون برای آینده قطعا شما برای شروع زندگیتون آگاهی بالایی دارید
و خیلی مشکلاتی که ممکنه نو عروسان داشته باشند را نخواهید داشت😊
از طرفی اگر فرض کنیم که در بین افراد جامعه غلبه ی سودا به خاطر عادت های غلط غذایی و محیطی زیاد شده، اما مشکل غیر قابل درمانی نیست
و با ایجاد تعادل مزاجی قابل درمان هست👌
تو پست های بعدی یک سری حرفای خیلی مهم دارم باهاتون✅
همراه ما باشید🌷🌱
.
تصور کنید شما در یک بوستان در حال قدم زدن هستید...
ممکن است با صحنه های زیر روبرو شوید و بعد فکرهایی به ذهنتان خطور کند:
(صحنه اول)
مردی در حال بستن بند کفش همسرش هست
🔺ذهن شما:
خوش به حالش!
شوهر من که اصلا رمانتیک نیست!
... شما رد می شوید و جلوتر :
(صحنه دوم)
مردی نوزادش را در آغوش گرفته و بر روی دوشش کیف نوزاد قرار دارد و با همسرش در حال قدم زدن هستند
🔺ذهن شما:
خوش به حالش!
همسر من که هیچوقت تو بچه داری بهم کمک نمیکنه!
... در حال حسرت خوردنید که به کافه ی بوستان میرسید:
(صحنه سوم)
مردی داخل کافه ،یک شاخه گل با یک جعبه هدیه کوچک را به سمت زنی که مقابلش نشسته هدیه میکند
ذهن شما:
خوش به حالش!
آرزو به دل موندم یه بار شوهرم منو اینجوری سورپرایز کنه!
و نتیجه اخلاقی:
من چقدر بدبختم😞
دیگران چقدر خوشبخت اند‼️
من همیشه در حال حسرت خوردنم ❌
.
.
❕❕و اما واقعیت:
🔻در صحنه اول:
زن به خاطر عمل دیسک کمر که به تازگی انجام داده، بعد از مدتها اومده با همسرش تو بوستان هوا بخوره؛ چون نمیتونه خم بشه، همسرش براش بند کفشش رو میبنده❗️
🔻 صحنه دوم:
مرد بعد از دو هفته از ماموریت کاری برگشته، و با پیشنهاد خانمش اومدن بوستان، و الآن با بغل گرفتن نوزاد در حال جبران اون نبودن هاست❗️
🔻صحنه سوم:
آن مرد در گذشته به همسرش خیانت کرده، بددهن و بدبین بوده و زندگی را برای همسرش جهنم کرده بوده
اما همسرش با صبر سعی میکرد این مشکلات را حل کند
اما اکنون مرد به اشتباهاتش پی برده و از این طریق در صدد جبران آنهاست❕
یادمان باشد زندگی همیشه یک روال و یکنواخت نیست!
زندگی دیگران همیشه آن چیزی که نمایش می دهند و ما میبینیم نیست!
هیچ زندگی ای بدون مشکل و رنج نیست!
ظاهر زندگی دیگران را نباید با باطن زندگی خود مقایسه کنیم😊👌
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَ رَجَائي كَربَلاء...🖤
#محرم
#اربعین
❥❥❥@delbarkade