دلبرکده
. ⚜ مواردی که باعث میشه فضای خانه نورانی بشه و خونه از بی برکتی و بی حالی دربیاد ✨ 🌸 تلاوت روزانه
حدیث کساء.mp3
11.76M
🎙 حدیث شریف کساء 🌺
🔅به نیت سلامتی و فرج
امام زمان علیه السلام و
نابودی اسرائیل خبیث
تقبل الله 🍃🌺
❥❥❥@delbarkade
.
دلبرکده
سلام و وقت بخیر 🌷 💔خبر شهادت های پی در پی فرماندهان جنگی و رهبران اسلامی ما خیلی ناراحت کننده و غم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانم ها انفعال ممنوع ⛔
🧕حضور خانوم ها باید عملیات روانی برای دشمن ایجاد کند !
🔹دفاع حضرت زهرا سلام الله علیها از ولایت و حضور ام وهب در صحرای کربلا و کاری که کرد نمونه هایی است که نشان میدهد ما زنان هم در زمان فعلی باید تاثیرگذار باشیم چرا که زن کانون خانواده است .
❥❥❥@delbarkade
.
دلبرکده
. ببینید عزیزان این نکاتی که دوستمون فرمودند بسیار درست و متین هست و کسی هم نگفته که مرد اصلا نباید
.
سلام و خدا قوت خدمت شما دوست عزیز 🌹
تو قرآن داریم: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلّا ما سَعىٰ» (نجم، ۳۹). هر کسی فقط مسئول تلاش خودشه. اینکه زن یا مرد بگه چون همسرم کوتاهی کرده، منم وظایفم رو انجام نمیدم، اشتباهه. امام علی (ع) هم فرمود: «حق بهخاطر بدی دیگری ترک نمیشه» (نهجالبلاغه).
اینکه میفرمایید همسر شما و یا بعضی از مردها بدلیل تربیت اشتباه خانواده و غرور کاذبشون اینطوری هستن، درست ..! اما همونطور که خودتون فرمودید بدلیل تربیت خانوادگی بوده ..
و حالا شما با این مرد ( باوجود خوبیهای خییییلی زیادی که داشته و دارد ) ازدواج کردید و او رو به همسری قبول کرده اید
اکنون توقع دارید اخلاقی که در گذشته ی او طی سالیان طولانی ساخته شده خود بخود تغییر کنه !؟
با وجود سختی هایی که داره اما باید هر دو تلاش کنید .. ما نمیگیم مرد نباید تلاش کنه ..نه
اما زن میتونه با همراهی خودش به مرد شوق و ذوق بیشتری بده برای تلاشِ بیشتر برای زندگی..خصوصا مردهایی که بقول خودتون تربیتشون اشتباه بوده .. اتفاقا اینها وقتی اخلاق و رفتار متفاوت شما و روی خوش شما رو میبینند بیشتر جذب میشن ☺️
@delbarkade
.
دلبرکده
#داستان #فیروزه_خاکستری129 #قرارداد روزی که قرارداد را نوشته بود، از ذهنش گذشت: _ببین خانم من مارگ
#داستان
#فیروزه_خاکستری130
#ضربت
_نخیر... البته به لطف شما... اما... اینکه این پولها رو از ما قبول نمیکنید، باعث شده به من بربخوره.
مهرزاد یک لحظه سرش را بالا آورد و به فیروزه نگاه کرد:
_این چه حرفیه میزنید؟! با وجود اینکه دوست نداشتم اینو بگم اما... گفتم که... یه نذری رو ادا کردم.
فیروزه فقط به او نگاه کرد و ساکت ماند.
_باور نمیکنید؟!
_من جسارت نمیکنم.
ستیا از دستشویی برگشت:
_مامان هنوز پیتزای منو نیوردن؟!
_بشین الان داداش برات میاره.
مهرزاد صحبتش را اینطور ادامه داد:
_حقیقتش یه اتفاق بدی داشت برای شرکت میافتاد. من نذر امام رضا (علیهالسلام) کردم؛ اگر بخیر بگذره، به اولین کسی که به کمک نیاز داره، هدیه کنم.
نگاه او و فیروزه با هم تلاقی کرد. مهرزاد نفس عمیقی کشید و آرام لب زد:
_نمیدونم اسمش رو چی بذارم! سرنوشت، قضا و قدر یا... شاید هم لطفِ...
_خسته که نشدین؟!
سینا با صدای بلند مانع شنیدن حرف مهرزاد شد. فیروزه به مغزش فشار آورد:
«منظورش از این حرفها چیه؟! شاید میخواد ترحّمش رو توجیه کنه! سرنوشت؟! نکنه از من توقعی داره! خاک بر سرم! چرا من اینجام؟! مردم چه فکری میکنن در موردم؟! اصلاً مردم رو ول کن؛ بیچاره تو دو تا بچه داری که فقط باید به اونا فکر کنی. وای آقای سعادت رو بگو! فرداس که زنش بیاد دم در... بدبخت شدم! باید زنگ بزنم به... نه همین الان باید بگم مامان برگرده خونه...»
_برای مامان توضیح دادم.
با صدای مهرزاد، فیروزه به خودش آمد. سینا به مادرش نگاه کرد:
_پروژه شکست خورد؟!
_کدوم پروژه؟!
چشمان فیروزه بین سینی غذا و سینا دو دو زد. سینا پیتزای بزرگی جلوی خواهرش گذاشت.
_داشتیم آقا سینا؟! من با شما تریپ رفاقتی اومدم، بعد شما پروژهای جلو میای؟
سینا از لحن مهرزاد خنده بلندی کرد.
ظرف مسی بزرگی روی میز گذاشت. دو همبر با تزیین ژامبون در وسط، چند تکه مرغ سخاری و سیب زمینی کبابی و قارچ سخاری و چند کوکتل کبابی دور و بر آن بود. دو ظرف سالاد سزار و چند ظرف کوچک از سسهای مختلف روی میز چید:
_سینی ویژه مخصوص مهمون ویژه.
دو انگشت شصت و اشاره را به هم چسباند:
_اینو به سبک خودم چیدم.
فیروزه نگاه عاقل اندر سفیهی به او انداخت:
_چقدر هنر کردی مادر! یعنی فسنجون پیش این غذا کم میاره. پس نون سنگکش کو؟!
سینا پا به زمین کوبید:
_مامان حالا آبروی ما رو نبر.
مهرزاد لبخند بزرگی زد:
_دستت درد نکنه. من سالاد سزار خیلی دوست دارم.
_حالا اینا رو با چی باید خورد؟! نه نون آوردی نه چنگال.
سینا با دست به پیشانیاش کوبید:
_اوه... الان میارم.
مهرزاد رو به فیروزه گفت:
_باید یه بار فسنجون مامانم رو بخورید البته مهری هم خوب...
فیروزه به پیتزای ستیا ور رفت. فکر کرد:
«چرا باید فسنجون مامانش رو بخورم؟ مگه قراره این رابطه تا کجا ادامه پیدا کنه؟! باید یه کاری کنم که باب این رفت و آمدها بسته بشه. وای خدا نجاتم...»
_مامان دست نزن خب.
سینا با نان برگشت. فیروزه فکر کرد کاش سینا همین جا میماند:
_مامان جان پس خودت چی؟
_من... فعلا پایین کمی کار دارم. شما مشغول شین کمی دیگه میام.
_قرار بود خودت صحبت کنی.
سینا در حال رفتن گفت:
_میام حالا شما شامتون رو بخورید.
_ظاهراً این پروژه سر دراز داره.
فیروزه خیلی خشک و جدی جواب مهرزاد را داد:
_منم خیلی علاقهای به کش اومدن این قضیه ندارم.
مهرزاد به تته پته افتاد:
_نـ نه. مـَ من منظورم این بود که... اِم... با توضیحات من دیگه... حـَ حرف پول کش پیدا نکنه.
_حرف پول وقتی تموم میشه که بدهی ما به شما تسویه بشه. لطف کنید یه شماره حساب بدین تا ما دیگه به شما زحمت ندیم.
مهرزاد خندهای کرد و سر تکان داد:
_انگار حرفهای منو باور نمیکنید!
_به محض اینکه ارثیهام رو بگیرم، باهاتون تسویه میکنم.
_مامان عمو مهرزاد نمیخواد منو ببره پیش عمه.
مهرزاد و فیروزه به ستیا نگاه کردند.
_خداروشکر! بالاخره اینجا یه نفر حرف منو فهمید.
فیروزه لبش را تر کرد:
_من دوست ندارم زیر دِین هیچکس باشم. درضمن... نمیخوام به خاطر این قضیه، اِم... مدام این رفت و آمدها تکرار بشه...
دستی به چادرش کشید:
_نه در شأن منه و نه در شأن و شخصیت شما.
برجستگی گلوی مهرزاد پایین و بالا شد. نان باگت دستش را تکه کرد. همان را یک تکه دیگر. این کار را ادامه داد.
_چرا سینا نمیاد...
فیروزه بلند شد. به دنبال سینا از پله پایین رفت:
_یه جعبه بده برا پیتزای ستیا. من دارم میرم. خودت برو باهاش حرف بزن.
سینا چشمهایش را گرد کرد:
_کجا میری؟! مامان من نمیدونم چیکار کنم! دیدی که هیچ طوره قبول نمیکنه.
فیروزه کیفش را باز کرد. پاکت دلارها را درآورد:
_خواهش میکنم دیگه اینا رو خونه نیار. بگو برا یه نیازمند خرج کنه. ما بهش نیاز نداریم.
_مطمئنی؟!
با اخم به چشمان پسرش زل زد. سینا پولها را گرفت و چشم از مادرش برداشت:
_خیلی خب...
حدیث کساء.mp3
11.76M
🎙 حدیث شریف کساء 🌺
🔅به نیت سلامتی و فرج
امام زمان علیه السلام و
نابودی اسرائیل خبیث
روز دوم 🌱
تقبل الله 🍃🌺
❥❥❥ @delbarkade
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😇 با ﺧﻮﺩ ﻋﻬﺪ ﮐﻦ ﮐﻪ از امروز
ﺗﻤﺎﻡ اوقاتت ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺗﺒﺴﻢ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﭘﯿﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﯽ
ﮔﺸﺎﺩﻩ ﺭﻭﯾﯽ می تواند
ﺳﺮﺁﻏﺎﺯ یک روز خوب و عالی باشد
صبح پاییزیتون پرانرژی 💗
❥❥❥ @delbarkade
.
دلبرکده
سلام و وقت بخیر 🌷 💔خبر شهادت های پی در پی فرماندهان جنگی و رهبران اسلامی ما خیلی ناراحت کننده و غم
.
⭕️بریم سراغ نظرات دوستان در مورد اینکه ما زنان چطور میتونیم به جبهه مقاومت کمک کنیم و ازشون حمایت کنیم ⁉️👇
.
هدایت شده از طبع و مزاج غذاها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لبنانی های عزیز این کباب خاص رو در ایام جشن و شادی درست میکنن 🥺🪐
مواد لازم :🍱
گوشت چرخ کرده 🥓
جعفری خورد شده
نمک و فلفل سیاه 🧂
سماق و زرد چوبه
پیاز درشت یک عدد🧅
طبع:
#گرم_و_خشک
#نکات_سلامتی💚
🍎سبزی خشک رو جایگزین سبزی تر کنید، سبزی تازه با پخته شدن بافتش خراب و تولید فساد در بدن می کنه:(
#آشپزی
#بدون_گوجه
#بدون_رب_گوجه
##یحیی_سنوار
#جمعه_نصر
#حزبالله_زنده_است
#سید_حسن_نصرالله
#وعده_صادق۲
#قطعا_سننتصر
به کانال طبع و مزاج غذاها بپیوندید👇👩🍳
@Taghzieh_tabaie_amzaj
دلبرکده
لبنانی های عزیز این کباب خاص رو در ایام جشن و شادی درست میکنن 🥺🪐 مواد لازم :🍱 گوشت چرخ کرده 🥓 جعفر
.
خانم های دلبر و کدبانو 👩🏻🍳👱🏻♀
💯هر کسی عضو این کانال نشده حتما همین الان عضو بشید که کلی غذاهای خوشمزه و سالم رو آموزش میدیم خدمتتون 🤗
میتونید هر روز یکیشو درست کنید و نوش جان کنید 😋
.
دلبرکده
🌸 وقتتون بخیر باشه دوستان ..🙋🏻♀ ⭕️امشب اومدیم تا به یکی از شبهاتتون پاسخ بدیم 😊 📍بنظرتون چرا فقط
.
سلام و خدا قوت به شما دوست عزیز .
اینکه همسر شما حاضر نیست گاهی حتی صحبت های شما را بشنود، نشان دهنده ی این است که شما بانوی عزیز اصلا سخنان خوبی به زبان نمی آورید ! صحبتهای خوب و رفتار خوب، هر شخصی را میتواند جذب کند ..چه رسد به شوهر ..!
این صحبتهای شما هم، طبق گفته ی خودتان، صحبت از گذشته است و سراسر کینه !
محال است که فردی با کوچکترین ناراحتی ماه ها قهر کند !
محال است که مردی حتی با وجود خوش اخلاقی ها و مهربانی های همسرش، حتی اگر ناراحتی پیش آمده باشد، ماه ها قهر کند !
مانور شما روی گذشته کاریست بسیار اشتباه .. که توصیه میکنیم قلب خود را مثل آیینه کنید و شستشو بدهید و زنگار از قلب خود بزدایید!
چرا که مولا علی علیه السلام میفرماید :
آن که کینه را کنار بگذارد، قلب و ذهنش آرامش میابد .
صحبت از گذشته ها و ناراحتی های قبل، هم برای شما و هم برای همسرتان فضای بدی را ایجاد میکند .
انتظار از اینکه خوب باشید و مثل دختر هجده ساله رفتار کنید، خیلی انتظار زیادی است !؟
اگر شما واقعا برای رضای خدا حتی یکبار هم که شده مثل دختر هجده ساله رفتار کنید و زیبا و دلنشین با همسرتان صحبت کنید، مطمئن باشید که او تشنه ی صحبت کردن با شما میشود و گوش شنوای شما میشود .☺️