2.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟡 زندگیهایی که دیگر نیستند
🔸زیر آسمان غروب لبنان، خانهای ایستاده بود. عطر غذای تازه با نسیم درهم میآمیخت و صدای خنده کودکانه فضا را پر میکرد. کودکی با چشمان درخشان، عروسک محبوبش را محکم در آغوش گرفته بود.او با پاهای برهنه از روی فرشهای رنگارنگ میدوید، به سوی مادرش که در گوشهای از اتاق نشیمن نشسته بود.
🔸مادر، با انگشتانی ماهر، نخهای رنگی را به هم میبافت؛ ژاکتی کوچک برای نوزاد تازهواردش. صدای آرام سوزنها در میان زمزمه ملودی قدیمی که زیر لب میخواند، موسیقی دلنشینی را میساخت. لبخندی ملایم روی لبانش بود و نگاهش به پر از امید، به آیندهای که برای فرزندانش میدید.
🔸ناگهان، زمین زیر پا لرزید. صدای مهیبی همهچیز را در خود فرو برد. دیوارها ترک خوردند و خانه به آغوش زمین فرو ریخت. گرد و غبار هوا را پر کرد، عطر نان و صدای خنده جای خود را به سکوت ویرانگر داد. لمس گرمای عروسک، صدای زمزمه مادر، همه در یک لحظه ناپدید شدند.
🔸هر کدام از آنها داستانی بودند؛ رویاها و امیدهایی که در تپش قلبهایشان میتپید. اکنون، آن زندگیها در خاطرات محو شدهاند؛ زندگیهایی که دیگر نیستند.
#لبنان
#غره
@delbarkade