فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تزیین_سالاد 👌😍❤
بااین تزیین سالاد تو مهمونیات بدرخش🥗
#کدبانوی_هنرمند
#روز_مادر
❥❥❥@delbarkade
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند خلاقیت خوشگل واسه کادو 🎁
#کادو
#روز_زن
#روز_مادر
#کدبانوی_هنرمند
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🛑 بسیار جالب ..
زندگی سوپر لاکچری همسر امام پیش از ازدواج با ایشان!
از کالسکه اختصاصی تا یادگیری زبان فرانسه
همسر امام :
راستش من دوست نداشتم همسر ملا بشم ..
#امام_خمینی (ره)
#زندگی_علما
❥❥❥@delbarkade
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🎊🎉 فرا رسیدن خجسته میلاد بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و #روز_زن را تبریک می گوییم.💐💐💐
#میلاد_حضرت_زهرا سلام الله علیها
#روز_مادر
❥❥❥@delbarkade
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 معجزه دستان مادر برای فرزندان
بعـد از معصـومین (سید رضی صاحب نهج البلاغه) بهترین سخن رو در مورد مقام مادر گفته👌🏼
🎙مرحوم آیت الله #فاطمی_نیا
#روز_مادر
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
تقدیم به همه ی مامانایِ نازنین💐.
#روز_مادر
❥❥❥@delbarkade
✍یکی پرسید دریا زن است یا مرد؟!
دریا اسم دختر است .
🔹 توجه کرده اید !
👈 وقتی که به بالا نگاه می کنیم ، آسمان ، خورشید ، ستاره ، ناهید ، زهره ، مهتاب ، باران ، به نام. خانمهاست
👈 به دریا نگاه می کنیم
مروارید ، صدف ، موج ، پری ،
به نام خانوم هاست . !
👈به باغچه نگاه می کنیم شبنم ، مریم ، نسترن ، رز ، ، نرگس ، یاس ، نیلوفر ، لاله ، به نام خانم هاست .
👈 به دشت نگاه میکنیم
آهو ، غزال ، گلشن ، کژال به نام خانم هاست .
👈به دل کوه نگاه می کنیم
طلا ، نقره، الماس ، یاقوت ،
به نام خانم هاست .
👈 به تن نگاه می کنیم
نفس، جان ، گیسو، کمند ، تن ناز ، ماه رو به نام خانم هاست .
👈 این چه ابهت وحکمتی
است که خود کلمه دنیا
هم به نام خانم هاست .
🔹ایرانیان صاحب چنین فرهنگ قوی و افتخار آمیز هستند وبا خردگرایی تمام نامهای موجود در طبیعت را که بنوعی با زیبایی ، ظرافت و عظمت روحی ، روانی مرتبط هستند برای خانم ها اختصاص داده ، آیا چنین پدیدهای رادر فرهنگ های دیگر سراغ دارید؟ کرامت واحترام به زن و دختران را از ایران بیاموزید.
👈تقدیم به مهر بانوی ایران زمین
🔸امروز سالگرد نامگذاری کشور عزیزمان ایران است ، حتی نام ، ایران ، هم مختص خانم هاست.
❤️ خانم های عزیز روزتون مبارک💐
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
از همه جا و همه چیز و همه کس که ناامید بشیم ..، بازم مادر هست ..❣
#روز_مادر
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷
...گفت ننه هی میگی آمریکا آمریکا آمریکا ..
من مادرتم...، بمون این یه روز....😔
#حاج_قاسم
#روز_مادر
❥❥❥@delbarkade
.
⚜رهبر انقلاب:
زن، کارپردازِ شما نیست که همۀ کارهای زندگیتان را رویِ دوش او بگذارید و بعد هم از او مواخذه کنید.
او یک گُلی است در دستِ شما.
حالا این سخن مقام معظم رهبری رامقایسه کنید با محمدرضا پهلوی :❗️
«زن در زندگیِ مرد اهمیّت ندارد؛ مگر زیبا و جذّاب باشد،شما زنان مکّار هستیدخبیث و شیطانی هستید، همهی شما.» 😒
❥❥❥@delbarkade
.
.
🔸آیت الله حائری شیرازی🔸
مرد باید سختیهای کار همسر در خانه را ببیند. باید خودش را جای زن بگذارد.
علی علیهالسلام میفرماید:
«فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَیحَانَةٌ، لَیسَتْ بِقَهْرَمَانَة». زن که خدمتکار نیست، زن گل است.
مرد وقتی در خانه کار بکند، مثل جهاد است. اگر کمکِ زنش ظرف بشوید، خیاطی بکند، بچهداری بکند، جارو بکند، تمام اینها عمل به وظائف شرعی است.
زن هم که در خانه کار میکند، ثواب بزرگی به او میدهند. نمیگویند وظیفه است!
آیت الله #حائری
#سخن_بزرگان
❥❥❥@delbarkade
.
#داستان
#فیروزهی_خاکستری37
#نذرِ_آمدن
امیر بدون گفتن یک کلمه رفت. مامان تازه به خودش آمد که نباید جلوی امیر حرف میزد. تا شب زیر پتو گریه کردم و افسوس خوردم. بالاخره تصمیم گرفتم. تلفن را برداشتم و به اتاق خودمان بردم. شماره خانه ننه جان را گرفتم. صدای الو الوی ننه از آن طرف خط آمد. گوشی را گذاشتم. سرم را روی زانوهایم گذاشتم و گریه کردم. کسی وارد اتاق شد. کنارم نشست. دست روی کمرم کشید. فهیمه آرام و مهربان در گوشم نجوا کرد:
_نگران نباش آجی همه چی درست میشه.
اما همه چیز در ذهن من سیاه و تاریک بود. هرچه که دیروز سر مزار بابا رشته بودم؛ پنبه شد.
_با امیر حرف زدی؟
سرم را بلند کردم.
_زنگ زدم نن جون جواب داد قطع کردم.
_میخوای من زنگ بزنم بگم امیر بیاد پای تلفن؟!
سرم را به بالا تکان دادم:
_نه. اصلا خجالت میکشم باهاش حرف بزنم.
چشمانش برق زد:
_بذار میگم خود مامان زنگ بزنه
این را گفت و سریع از جا بلند شد.
_خودش خراب کرده خودش هم درستش کنه. هان؟!
با لبخند بیرون رفت. مامان در همان احوالپرسی با ننه جان متوجه شد امیر هنوز به خانه نرفته است. بدون اینکه به رو بیاورد خداحافظی کرد. از افکاری که به سرم زد، ضربان قلبم نامنظم شد. مامان به پیشنهاد فهیمه شماره خانه عمو جمال را گرفت. آنها هم از امیر خبر نداشتند. دلشوره به جان همهمان افتاد. تا صبح خوابهای آشفته دیدم. مامان ظهر دوباره زنگ زد. اینبار با خود خاله حرف زد. گوشم را به تلفن چسبانده بودم:
_ما خوبیم الحمدالله دلم تو فکر امیره.
برجستگی گلوی مامان بالا و پایین شد:
_خیر باشه خواهر!
_از وقتی برگشته باز چَپیده تو اتاقش.
مامان نگاهی به من کرد و گفت:
_انشاءالله خیره!
_باید یه فکری برا این بچهها بکنیم.
مامان فقط گفت:
_خیره
صدای پر از هیجان و خنده خاله بلند شد:
_تِه خِنا بِدون (خونهات آباد) سهیلا معلومه خیره!
من و مامان بدون لبخند به هم نگاه کردیم. با خودم فکر کردم اگر خاله از اتفاقاتی که امیر شاهدشان بود خبردار شود، چه میگوید؟ دلم لرزید. چند روز بدون هیچ خبری از امیر گذشت. چهارشنبه چشم به راهش بودم. گاهی درِ کوچه را باز میکردم و تا انتها سرک میکشیدم. با هر زنگ تلفن قلبم از جا کنده میشد. شب برای آمدن امیر نذر کردم. مامان مشغول آشپزی بود.
_مامان میتونم صبح برم امامزاده صالح؟!
مامان از گوشه چشم نگاهی انداخت.
_بریم. به فرانک و فهیمه هم بگو
نفس عمیقی کشیدم:
_میخوام تنها برم... اگه اجازه بدین.
چپ نگاهم کرد:
_نه.
اخمهایش درهم رفت:
_ چه خبره؟! یادت رفته بابات چقدر حساس بود؟
زیر لب تکرار کرد:
_تنها برم.
شروع کرد:
_الان شما امانتین دست من. مخصوصاً تو! الان امیر اومد من چی بگم بهش؟! بگم نامزدتو فرستادم تنهایی بره زیارت؟! اونم با ماجراهای چند روز پیش...
بالاخره همه با هم راهی امامزاده صالح شدیم. گوشهی خلوتی گیر آوردم. تمام رنجهای گذشته را خالی کردم. ته دلم میدانستم که امیر میآید. در راه به این فکر کردم شاید آمده و ما نبودیم. تا به خانه برسیم ضربان قلبم تند و تندتر شد. دم در مردی دیدم. گردنم را کشیدم. قدبلند و لاغر با پیراهن سفید و شلوار جین یک پایش را به دیوار کنار در زده بود. همه با چشمان از حدقه بیرون زده به هم نگاه کردیم. تاکسی مقابل در ایستاد. مامان در خانه را باز کرد. بدون توجه به امید یکی یکی در سایه حضور مامان داخل شدیم. مامان در را محکم بست.
_اجازه بدین فقط چند دقیقه با فیروزه خانم حرف بزنم.
❥❥❥@delbarkade