eitaa logo
💕دلبرونگی💕
109.8هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
674 ویدیو
10 فایل
کانال دلبرونگی همسرداری، سیاست زنانه، تجربیات زنانه...💕🌸 ارسال تجربیات 👇🏻 @FATEMEBANOOO لینک کانال جهت ارسال https://eitaa.com/joinchat/2468610190C52cfd5dbe9 تبلیغات ما👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3365863583C9d1f0a5b90
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹🍃 بشنویم ادامه صورتهای دکتر حبشی دررابطه با خانواده و....👇🏻🌸🍃 .
002.mp3
1.5M
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🌸🍃 رابطه صحیح زن و شوهر بخش دوم 🌸🍃 دعوای زن و شوهر! 💕@Delbarongi 💕
الحمدلله که میگذره.... 🍃🍃🍃🍃🌹 برشی به زندگی اعضا... ❌👇🏻 .
💕دلبرونگی💕
الحمدلله که میگذره.... 🍃🍃🍃🍃🌹 برشی به زندگی اعضا... ❌👇🏻 .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹 از وقتی یادم میاد هیچوقت خونمون خلوت نبود، هم خودمون تعدادمون زیاد بود(ده تا بچه بودیم)هم اینکه خواهربزرگم چهار تا بچه داشت و شوهرش ورشکست شده بود همش خونه ما پلاس بودند تازه شوهر خاله ام با داشتن چند تا فرزند سر خاله هوو آورده بود و همیشه دعوا داشتند خاله با بچه هاش خونه ما بودند.من یکی مونده به آخری بودم.با این حال همیشه درسم رو میخوندم دوران کودکی و نوجوانیم رو نگم چطور گذشت بهتره ، سال آخر دبیرستان جزو شاگردان نمونه مدرسه بودم و جزو معدود افرادی که از شهر کوچیک ما دانشگاه قبول شدند.همزمان با رفتن من به دانشگاه خواهرزاده هام که تقریبا همسن بودیم ازدواج کردند نمیدونم سال چندم دانشگاه بودم که با یه پسر که مامانش دوست مامانم بود وارد رابطه شدم.(البته یه رابطه با حد و حدود) چون خانواده ام بهم خیلی اعتماد داشتند جزو افراد انگشت شماری بودم که اون زمان تلفن همراه داشتم. رابطه دوستی منو طرفم خیلی جدی شده بود نمیدونم این وسط چه اتفاقی افتاد که همه چی بهم خورد یه روز پیام داد مامانش موضوع رو فهمیده و شدیدا مخالفه و ازم خواست دیگه همدیگرو نبینیم.با اینکه مامانش با مامان من خیلی دوست بودند تو روضه های خونگی که مامانم داشت شرکت می‌کرد من میتونستم تنفر ازم رو تو چشمای مادره ببینم اما دلیلش رو نمیدونستم.هنوز نتونسته بودم پیامش رو هضم کنم که موضوع خواستن من توسط این پسره تو شهر کوچیکمون پیچید در عین ناباوری چند روز بعد رفت خواستگاری یکی دیگه که هم خانواده کم جمعیتی بودند هم فرهنگی بودند هم اینکه دختره از من بچه تر بود و خوشکل تر.............. به معنای واقعی حیران شده بودم از یه طرف درد عشقی که داشتم و خاطراتی که از عذاب جهنم بدتر بود واز طرف دیگه سوالات اطرافیان کلافه ام کرده بود دست به هر کار درست و غلطی میزدم که یادم بره اما مگه میشد؟؟برای هیچکس نمیتونستم تعریف کنم جز یه امامزاده نزدیک دانشگاه که همیشه قرارامون با پسره همونجا بود. گاهی وقتا وارد امام زاده میشدم اینقدر فکر میکردم و زار میزدم که خودمم نمیفهمیدم چطوری روز تموم شده.همیشه با خودم میگفتم خداروشکر که روزها میگذرن و نمیمونن،تو همون روزهای بد هم طرفم روزهای خوش نامزدیش رو سپری می‌کرد و من هیچ راه چاره ای نداشتم جز صبر . از طعنه های خواهر بزرگم که حالا دختراش برای خودشون زندگی داشتن نگم که یادشون میفتم از هم خون و خواهر خودم متنفر میشم.خواهرم یه همسایه داشتند که دو تا پسر داشت همیشه میگفت همسایه ام برای پسر بزرگش که خیلی پسر خوبیه دختر سومم رو خواستگاری کرده، تو که راه دانشگاه رو انتخاب کردی فکر نکنم بتونی حالا حالاها شخص مورد قبولی برای خودت انتخاب کنی.منم خواستگارهای زیادی داشتم اما چون همه رو با پسره مقایسه میکردم و از طرفی افسردگی گرفته بودم همه رو جواب میکردم این وسط فقط مامان بیچاره ام خیلی غصه می‌خورد چون هم قضیه رابطه من رو فهمیده بود و درک کرده بود که دوست قدیمیش نذاشته پسرش منو بگیره هم اینکه خواهر کوچیکم دیگه بزرگ شده بود و خواستگارهای اون هم یکی یکی سروکله اشون پیدا می‌شد.نمیدونید اون روزها چطوری بهم می‌گذشت خیلی عذاب میکشیدم شاید بنظر خیلیا عادی باشه اما ما تو یه جایی زندگی می‌کردیم که اولا دختر رو نمیفرستادن دانشگاه و زود شوهر میدادن یعنی دختر 25 ساله ترشیده بود و دوما اینکه همه متعجب بودند که مگه من چه مشکلی داشتم که همین که اسم منو پسره بلند شد هفته بعدش رفتن یه جای دیگه خواستگاری.تو همین اوضاع از طرف دانشگاه چند نفر رو انتخاب کردند برای معرفی به آموزش و پرورش که اسم منم جزو همون تعداد بود درعین ناباوری شدم خانم معلم. 💕@Delbarongi 💕
گفتگوی اعضا دررابطه با حجاب... 🍃🍃🍃🍃🌹 سلام فاطمه جان در جواب اون دختر خانومی که میگه مرد ها باید چشاشونو ببندند ...... خب الان یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟مرد ها کلا کور شن؟! یا برن خونه نشین بشن از خونه بیرون نیان؟؛ بالا رو نگا میکنن موها بیرونه ..... پایین و نگا میکنن ساق پا ها بیرونه.... جلوشون نگا میکنن مانتوی جلو بازو شلواری که تا جای ممکن بالا کشیده شده رو میبینن.... الان اون مرد بیچاره چکار کنه؟! دوست داری کلا چشم بند بزاره و با عصای نا بینا ها راه بره؟! تو حجابتو درست کن .... ‌موهای ما ... اندام ما .... مچ پاهامون ..... همهی اینا واسه شوهرمونه .... خود من تو خونه خلخال میبندم ... بهترین اندام و دارم ..... اما .. چوب حراج به خودم نمیزنم .... که بلند بگم :(آی مرد ها من میخوام انداممو بندازم بیرون انواع حرکات زشت و رفتار های زشت و زننده از خودم نشون بدم ولی تو حق نداری به من نگا کنی..) خود من در یک کانال دیدم که یک شلوارزنانه بسیار پاره تازه مد شده بود ویکی از همین آقایون زیر عکس پست گذاشته بود که آخ جون واسه ما که خیلی خوب میشه ... اما نه..من اجازه نمیدم مرد های هیز از بدنم لذت ببرند و مرد های پاک توی کوچه خیابون اذیت شن.... فک میکنی اونایی که چادری ان کثیفند؟!فک میکنی ی عطر زدن ساده چقدر کار داره؟ فک میکنی خریدن ی جفت کفش جلو باز با زدن لاک برای ما سخته؟! فک میکنی ما همه کچلیم؟!ما زیبا ترین موهارو‌ داریم ... مگه ما نمیتونیم ناخن بکاریم؟! یا چسب ترین لباس و بپوشیم؟! عزیزجان؛من این کارو نمیکنم.... چون دوست ندارم شوهر،برادرویا پدرت .. منو اینطوری ببینه و یک لحظه زیبایی منو با تو یا زن داداشت و یا با مادرت مقایسه کنه وتو زندگیتون همیششه دعوا باشه.. مرد ها چه بخوای چه نخوای مدام در حال مقایسه ان اگه همسرت منو با اون وضع ببینه و بیاد باتو دعوا راه بندازه خوبه؟! در ضمن ما با چادر هم شیک و مرتبیم دنبال این نیستیم که جوری لباس بپوشیم که مرد های دیگه نگامون کنن شما ها خودتون دلتون میخواد که مرد ها نگاهتون کنن وگرنه اگه واقعا اذیت میشدی پوششتو درست میکردی که توقع نداشته باشی مرد ها نگاهت کنن درآخر بنده به شخصه از زن هایی که با پوشش و رفتارشون باعث میشن زندگی ها از هم بپاشه نمی‌گذرم .. بخدا قسم از اون کسی که با پوشش کاری کنه که همسر من ازم دلسرد شه اون دنیا نمی گذرم.... من توی گرما چادر سر میکنم تا مرد های خانوادت به گناه نیوفتن و زندگیاشون از هم پاشیده نشه.. این حداقل کاریه که یک زن میتونه واسه همجنس خودش انجام بده ..... 💕@Delbarongi 💕
🍃🍃🍃🍃🌹🍃 دررابطه با خانمی که شوهرش بهش توجه نمیکنه بخاطر جنسیت بچه سلام فاطمه جان ممنون از کانال خوبتون میخواستم در جواب اون خانمی که مادرش پسر نداره و شوهرش بهش کم توجهی میکنه بگم که میتونه این دعا رو بخونه= اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرِّ المستودع فيها بعدد ما احاطه به علمک"". من خودم خوندم خیلی حاجت میده 💕@Delbarongi 💕
خبر خوب اعضای کانالمون🍃🍃🍃🍃😍🌹 سلام به فاطمه بانو جون خودم که خیلی دوستت دارم من یه دختر ۳۰ساله ام که وقتی عضو کانالتون شدم دیدم یکی از عزیزان از چله ی شهدا نتیجه گرفته منم چله رو گرفتم به نیت بخت گشاییم آلان که دارم براتون مینویسم مادر خواستگارم نشسته توی خونمون و داره اجازه ی اومدن به خواستگاری رو از مادرم میگیره که بعد از ماه رسمیش کنیم خیلی خوشحالم خیلی و این رو مدیون کانال خوب شما هستم 🙏🏻🙏🏻💚💚💚💚الهی همه ی دخترای دم بخت عروسی کنن و مشکلات از زندگی شما فاطمه جان برداشته بشه که مشکل من رو حل کردین... 🍃🍃🍃🍃🌹 واقعا هیچ پیامی به اندازه این پیام خوشحالم نکرده... 🙏🏻🌹🌹🌹 💕@Delbarongi 💕
اولین شبی بود که صغری گل مجلس شدن رو تجربه می‌کرد... 🍃🍃🍃🍃🌹 عاشقانه ای زیبا از صغری و فرهاد بخونید قشنگه 🍃🍃🍃🍃😇 .
💕دلبرونگی💕
اولین شبی بود که صغری گل مجلس شدن رو تجربه می‌کرد... 🍃🍃🍃🍃🌹 عاشقانه ای زیبا از صغری و فرهاد بخونید ق
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 . اگه اجازه بدین میخوام با صغری خانم خصوصی صحبت کنم میرزا غلام نگاهی به زکیه زنش کرد و زکیه با پلک بر چشم نهادن آرامی از میرزا خواست که قبول کند. کلاه از سر برداشت و نفس عمیقی کشید و دوباره نشست -فقط زودتر حرفاتونو بزنین بعدا وقت برای حرف زدن زیاد دارین. عفت با شنیدن این حرف خنده ی بلندی کرد. از همان خنده های الکی که مقابل بزرگان میکند. صغری دست و پایش میلرزید رنگش زرد شده بود دوست داشت زمان جلو برود و زودتر این مهمانی سنگین و لعنتی تمام شود فرهاد منتظر بود که کسی اتاق صغری را نشانش بدهد عفت وسط افکارش پرید صغری اتاق نداره که برین..همینجا تو ایوون میخوابه‌‌. و باز از آن خنده های... اما برین تو اتاق پسرهام صحبت کنین..بفرمایین آقا داماد بفرمایین و با چشمهایش تشری به صغری زد که چرا از جایش بلند نمی شود؟ . فرهاد روی تخت نشست و صغری روی زمین -شما بالا نمیشینین صغری خانم؟ +نه اینجا راحتم -خب من ناراحتم..پس منم میام پایین لرزش دستهای صغری بیشتر شد و سعی در مخفی کردنش داشت. با دست راستش چپی را محکم فشار میداد اما فرهاد دید و سعی داشت که فضا را آرام کند -سردتون نمیشه بیرون میخوابین؟ +نه بخاری هیزمی هست..پتو هم میکشم -به هرحال هرچی باشه فضا گرم نمیشه. +اینجا قبلا اتاق من بود وقتی مادرم بود تا قبل از به دنیا اومدن دانیال هم من بودم اینجا اما خب قطره اشکی چشمانش را دور زد و راهی گونه هایش شد حالا اشک هم به لرزش دستها اضافه شده بود. فرهاد که فهمید اوضاع را بدتر کرده بحث را عوض کرد -قصه ی آدم و حوا رو شنیدی +اره قبلا مدرسه میرفتم شنیده بودم -میدونی حوا چجوری درست شد؟ +از اضافه ی گِل آدم؟معلممون میگفت به خاطر همین زن ها ضعیف ترن -نه..کی گفته اینو آدم وقتی آفریده شد و رفت توی بهشت دلش برای خدا که از پیشش اومده بود تنگ شد.بهونه گرفت که نمیخوام زندگی کنم خدارو میخوام هیچ جوری آروم و راضی به زندگی کردن نشد. خدا گفت یه نمونه کوچیک از زیباییم و آرامشم رو میسازم و میفرستم پیشش که آروم بشه اونوقت حوا روساخت آدم اینقدر پیشش احساس آرامش کرد که گاهی خداروهم فراموش کرد خدا اسمش رو گذاشت زن..یعنی کسی که باعث راضی کردن آدم به زندگی شد. . لبخندی روی لبهای خشک و بی رنگ صغری نشست و با دست اشکهاش رو پاک کرد +شما اینو باور دارین؟ -باور نداشتم که الان اینجا نبودم :) @tajrobeh_zendgi 🌿
عاشقانه های آقاسید و بانو 🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹 . آقا سید میگفت میخوام بعد از ازدواج هر سال روزهای عرفه براش چادر مشکی نو بخرم گفتیم چرا روز عرفه؟ گفت چون روزِ عرفه پرده ی کعبه رو عوض میکنن بالاخره کعبه ی زندگیمه دیگه... کسی که ساعت ها قراره به سمتش بشینم و آرامش بگیرم.. کسی که رسول خدا گفته هر قدمی برای کمک کردن بهش بردارم خداوند برای هر قدمم ثواب یک حج و عمره می‌نویسه.. کسی که رحمت للعالمین گفته يك ساعت خدمت کردن بهش در خانه از عبادت هزار ساله و هزار حج و هزار عمره بهتره... . کعبه ی زندگیمه... به جای طواف هم خودم حسابی دورش میگردم . 💕🍃 . . ❤ 💕@Delbarongi 💕
شما و 🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 سلام فاطمه بانو ی خوبم کانالتون معرکه است... 🌸💕😍 من ۲۵سالمه و خواستگار دارم و اتفاقا پسرعمومه راستش من دختر آرومی بودم و اصلا ذهنم سمت ازدواج و آیت چیزا نمی‌رفت که بخوام به پسرعموهام فکر کنم و خیلی هم شناختی ازش ندارم... میخام این سوال رو تو کانالتون مطرح کنید که ازدواج فامیلی بهتره یا غیر فامیلی؟؟؟ از کدوم بشتر رضایت دارند اعضای کانالتون، دخترعمه ام عروسمونه خیلی راضيه همیشه میگه ازدواج فامیلی خوبه ولی مادرم که عروس عموش بوده راضی نیست خیلی دوست دارن جواباتون رو بدونم 🙏🏻🙏🏻💛 🍃🍃🍃🍃🌹🍃 لطفا پاسخ هاتون رو به سوال هفته به آیدی فاطمه بانو ارسال کنید😇🍃 @FATEMEBANOOO 💕 💕@Delbarongi 💕
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🌹🍃🌹🍃🌹 . من به چشمان خدا خیره شدم معجزه کرد... 🍃🍃🍃🌹 💕@Delbarongi 💕