💕دلبرونگی💕
ادامه.... 🌹🍃 یازهرا(س): وحالا ماجرا ازینجا شروع میشه. دیگه الان نمیتونست بهشون کمک کنه چون خودمون
#ادامه 🍃🌹
به لطف خدا خونه خوبی داریم تو یکی از محله های خوب اصفهان ومجتمع خیلی دنج وامن وباکلاسی داریم. درتمام این سالها با کم وزیاد شوهرم کنار اومدم و زندگیمون خوبه.
تنها چیزی که خیلی عذابم میده اینکه مادرشوهرم خیلی خیلی زیاد بدگویی مرا میکنه بحدی که از من یه زامبی ساخته جلو دیگران وهرجا هم میشینه وپا میشه فقط از من میگه. توروخدا راهنماییم کنید چکارکنم.....
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#سوال_اعضا 🌹🍃 سلام و عرض ادب واحترام، راستش من یه دوست صمیمی دارم که خیلی برام مهم هست، الان سه
#ادامه
لحظه به لحظه دوستم میگه چیز خواستی نمیزارم مثلا گفت یبار درمورد خدا گذاشته بودم دیدم بلافاصله نگاه کرد یعنی به ثانیه میگه نکشید،، خواهش میکنم جواب بدین من به دوستم کمک کنم مرتکب گناه اصلا نمیخواد بشه خواهش میکنم بگید دیگه نمیخوام یبار دیگه دوستم شکست بخوره توی زندگیش. آخه
الان به نظر شما هدف اون آقا از این کار چی هست؟؟
چرا خوب انگار مشکوکه دوست من رو زیر نظر داره؟؟
دوستم چیکار کنه الان؟؟
فقط یه حرف دیگه دوستم راستش خیلی وقت بود فراموشش کرده بود اما الان 2ماهه بازم داره به اون آقا فکر میکنه میگه شاید هنوز منو دوست داره، بعد گفت مادرم یه جایی کار داشت خیلی بیشتر از قبل به مادرم که خالش میشه اهمیت میده و برای کار مادرم گفتش رو بروی خود دوستم گفته هر کاری از دستم بر میاد انجام میدم
ممنون از کانال خوبتون
ممنون میشم از کسانی که پاسخ به سوال رو بدن و تشکر میکنم ازشون
همیشه سلامت باشید هرجا که هستید🌹
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#حرف_دل_اعضا 🌹🍃 سلام به همه عزیزان این کانال . من خانمی هستم ۴۱ ساله ۲۶ سال است که ازدواج کرد
#ادامه.... 🍃
خلاصه سرتون را به درد نیاورم که زندگیم از یه رمان بیشتر است من خیلی میسوزم از خوب بودنم از خود گذشتگی ام از با صبور بودنم از اینکه به همسرم خیلی خوبی کردم ولی همیشه به جای اینکه ازم یه تشکر کنه برام زخم زبان زده
اگه جایی بره یه بحثی را شروع میکنه ومنجر به دعوا میشه
هیچی به اندازه اینکه حرف خونه را پیش هر کس میگه ناراحتم نمیکنه چند بار هم ازش خواهش کردم حتی پیش مادر من هم حرف خوب یابد راندن اخلاقش یه جوریه حتی غذا هم بخوریم یامثلا میوه یا یه جایی بریم باید بفهمه بگه خیلی پررو وپر حرف هستند الان دیگه چند سالی است که از خدا می خواهم که ما به هیچ مهمانی یا فامیلی نریم اگه حرفی توخونه باشه بهش میگم پیش هچکس نگو مگه نه باید بگم تو می خای عیب بچه هات را لاپوشانی کنی خلاصه آنقدر مشکل است توی زندگیم نمی دونم چکار کنم
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#تجربه_ای واقعی از اعضای کانال🍃🌹 سلام فاطمه خانم جان عزیز.گفتین ازسرگذشت بگیم من امشب میخوام ازسرگذ
#ادامه 🍃🌹
این طرف داستان اون زمانی که مهنازافغانستان بودعکسی ازبچه هاشابانامه ای پست میکنه برامادرش وچندباری هم تلفنی صحبت میکنند.تایه مدت همه ازش بی خبرمیشن دورازجونش اززنده ومرده بودنش اطلاع نداشتن.بعدازچندسال توحوزه علمیه قم فامیل طلبه ماباطلبه ای ازپاکستان آشنامیشه وقضیه مهنازخانم راتعریف میکنه اونم قول میده هرکاری ازدستش برمیادانجام بده تانشونی ازش پیداکنه خلاصه به خواست خداوپیگیری های طلبه پاکستانی مهنازپیدامیشه شماره ای ردوبدل میشه مهنازبامادروخواهروبرادرش صحبت میکنه پولی جورمیکنندتامهنازازمرزسیستان بلوچستان واردایران میشه چون پاسپورت نداشت بهش مشکوک میشندباپیگیریهای پلیس وشهادت طلبه وخونوادش وتعریف سرگذشت خودمهنازهویت ایرانیش ثابت میشه وبعدازچندسال مهنازبه آغوش وطن وخانوادش برمیگرده کم کم دنبال پاسپورت وویزامیره وقانونی واردپاکستان میشه وسال بعدش یعنی۱۳۸۶باپسرش علی دوباره به ایران میاد یادم اردیبهشت بودمن وپدرومادرهمراه کاروانی ۳۱۳نفری ازروستاعازم کربلاشدیم مهنازاون موقع برای بدرقه مااومده بودچندروزازآمدنمون اززیارت ردشده بودکه ازپاکستان به تلفن همراه مهناززنگ زدند خبرمرگ شوهرش راکه یک شب بارانی تصادف کرده بوددادند اولش همه میگفتن شایددروغه ولی حقیقت داشت .
ادامه دارد.....
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
ادامه... بابام هم با اینکه خبر داشت من مریضم به من زنگ نزدم ولی من میدونم واز تو حرفاشون فهمیدم که
#ادامه.... 🍃🌹
مادر بزرگم میگه زمانی که قنداقی بودم توی زمستان یه روز برفی مادرم منو گذاشته تو برف هاتوکوچه ودرخونه رو قفل کرده هر چی در زدیم در باز نکرده اون زمان هم شیر خشک نبوده توروستا بودیم تااین که یکی از مردای همسایه قفل در رومیشکنه ومنومیزاره تو خونه فرار میکنه
شوهرم هم یه بار عصبانی بود بخاطر اینکه به خواهرم جهاز خوب وبیشتری داده بودن از خونه بیرونم کرد بدون لباس وچادر میگفت برو بگو برای توهم مثل اوبخرن در هال رو قفل کرد منم توحیاط خونه اینقدر اشک ریختم که خدا میدونه ولی جایی نرفتم تا اینکه عصبانیتش کم شد وبه خاطر بچه دوسه ساعت بعد درو باز کرد باز دستم روکشید پرتم کرد توخونه من هیچ وقت با کسی درد دل نکردم چون دوستی ندارم ونداشتم .همسرم عید دیدنی جایی نمیره بعصی وقت ها با التماس تا خونه بابام میریم دونم یه ساعتی وشایدم کمتر
هرموقع عروسی ویا مهمونی کسی دعوتمون کنه انقدر خون به دلم میکنه یا اصلا نمیریم یادقیقه نود میگه بلند شوبریم
آرزودارم یه بار چیزی برام بخره مثلا هدیه ای چیزی خرید که میریم اولین مغازه میگه همینا خوبه زود باش من حوصله ندارم خرید خونه هم با خودش گاهی که من وببره باز اصلانظرمن مهم نیست خودش انتخاب میکنه
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#سوال_اعضا 🌹🍃 سلام ادمین جان نمازروزه هات قبول خواستم درد دل کنم بااعضای گروه تا کمی آروم بشم حال
#ادامه.... 🍃🍃🌹🌹
کردوگفت که مگه اینا منو نمیشناسن که بی احترامی میکنن چراهمه توکارما دخالت میکنن منم با مامان وخواهرم کمی بحث کردم به خواهرم گفتم میخواستی امربه معروف کنی نباید توجمع وسر سفره این کار رونیکردی اجازه میدادی ماخسته راه بودیم نهارمی خوردیم خستگیمون درمیرفت بعد دخترم روصدامیزدی یه کنار گوشه باهاش حرف میزدی
فردای اون روزهنوز شهرمون بودیم رفتیم باغ با یکی دیگه ازخواهرام ودوتابرادرام روبرو شدیم دیدم اوناهم برای دخترم چشم وابرومیان وخواهرم متلکی که باراین دخترم میکنه حالا همون دیروزدخترم لاک روپاک کرد.خواهرم خبر روبه گوش غایبین رسوندبرادرام ازیه طرف دیگه اخم کردن فرداش اومدیم خونه خودمون دخترم هم حالش بد ازبس گریه کرده بود همسرم پرسید چی شده. دخترم تعریف کردبراش همسرم ناراحت شد وشروع کردبه من بد وبیراه گفتن پسرم هم ازدست خواهرم ناراحت شد وگفت خاله ای که ما سالی یک بارهم نمی بینیمشون چراباید توزندگی ما شر وبدبختی بندازه نباید لاک مشکی میزد منم ازلاک مشکی خوشم نمیادحالا این کار روکرد چرامیاد واضح این چیزارو تعریف میکنه که اگراین بچه چیزیروبلد نباشه یاد بگیره دیگه خودتون تصورش کنید به من چی گذشت( من چندین سال ازمادرشوهرم بدبختی کشیدم حالامادرشوهرم 5سال هست که به رحمت خدارفته وتازه داشت زندگیم بهترمیشد) همسرم به من حمله کرد کتکم زد که چراباخوانواده ام رفت وآمد دارم اون روزبعد ازدوماه رفته بودیم خونه مامانم درست نبودباما چنین رفتاری داشته باشن.
چندروزبعد ناراحتی قلبی گرفتم وبستری شدم وازاون به بعد افت قند دارم به طوری که وسط دعوابیهوش میشم . اون خواهرم که توباع مارودیده بود الان شد آتیش بیار زندگیمون هرجامارومی بینه به دخترام چشم غره میره وبارفتارش بی احترامی میکنه هردختری ازقوم شوهرم کاربدی انجام بده ویاپوشش مناسب نداشته باشه خواهرم به من تلنگرمیزنه که دخترتوهم ازقوم اوناست وچندسال دیگه مثل اونا میشه همه به چشم بد بهشون نگاه میکنن وبعدازچندماه ازتابستون تاحالا هنوز دارم حرف میشنوم هم ازطرف خانواده ام وهم ازطرف همسر وبچه هام هرلباسی برای دخترام میخرم همسرم به خانواده ام فحش میده که....
ادامه دارد....
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#ادامه.... 🍃🍃🌹🌹 کردوگفت که مگه اینا منو نمیشناسن که بی احترامی میکنن چراهمه توکارما دخالت میکنن من
#ادامه..... 🍃🍃🌹🌹
ده که الان خواهرات ببینن حرف درمیارن منم رابطه موباخواهرام کم کردم ولی خسته شدم چندین سال ازقوم شوهر ومادرشوهر اذیت شدم کتک خوردم بهم تهمت زدن الان که مادرشوهرم فوت شده اومدم یه چندسالی کمی آرامش داشته باشم باید ازقوم خودم بکشم آخه به کدامین گناه باید هرشب توخونه من دعوا ودادوبیداد باشه 😭😭😭
حالادخترای به اون خوبی دیگه رعایت نمیکنن مواظب موهاشون وحجابشون نیستن هرجایی که خوانواده ام باشن وقرارباشه ماهم بریم خیلی راحت موهاشون رومیریزن بیرون وباعث غصه من میشن فقط نماز میخونن وروزه میگیرن . منم آدمم به خداخسته شدم دوست دارم دخترام حجاب داشته باشن
اگرخواهرمن درجمع امربه معروف نمیکرد
چی میشد. شاید دخترمن دیگه لاک نمیزد وحرفش روقبول میکرد
به خدا ازتابستون گذشته تاحالا پراز درد وغم شدم چندین مرتبه ازهمسرم کتک خوردم وفوحش وناسزادیدم مگرمن چقدرگنجایش دارم
حالا ازهمه شما که درد دل منو خوندین خواهش میکنم اگربلد نیستید امربه معروف نکنید توروخدا توکار دیگران دخالت نکنید اگرنظری هم درمورد من دارید بگید شاید کمی تسکین قلب من بشه ممنونم از همه تون.
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#درد_دل_اعضا.... 🌹🍃 فاطمه زهرا: سلام فاطمه بانو لطفاً درددل منو بذار دلم داره از درد تکه میشه میخ
#ادامه درد دل اعضا.... 🌹🍃
فاطمه زهرا:
همه رو از خودش درآورده بود و گفته بود شوهرم روحشم خبر نداشت خلاصه باعث چند مدتی بین شوهرم و مادرم دلخوری پیش بیاد
هر چند خیلی تلاش کردم بی گناهی شوهرم رو اثبات کنم ولی تا حدودی کار به جایی پیش نبردم.
یا اینکه هر وقت خواهرم میومد مادرم به من و شوهرم نمیگفت میترسید شوهرم چشمشون بزنه
رفتارشون جوری بود که شوهرمم فهمیده بود ولی جلو شوهرم خودداری میکردم تا چیزی نفهمه
یعنی با لیوان لب پریده آب میخوردم و دم نمیزدم
ی روز جمعه شوهرم خونه بود صبح زنگ زدم به مادرم صدا بچه کوچک خواهرم میومد بهش گفتم کی پیشته دستپاچه شد گفت هیچکس کاری نداری خدافظ همین عذاب من بیشتر میکرد بازم هیچی نگفتم تا شوهرم نفهمه ولی رفته بود در خونه مادرم رد شده بود دیده بود چند تا ماشین وایساده اومد کلی حرف زد چرا کسی به تو نگفته و از این جور حرفها
بخاطر همین تا چند روز افسردگی گرفته بودم تا چند روز با گریه به بچم شیر میدادم
فکر نکنید شوهرم لامذهب و بی دین و ایمانی هست نه تو یک کلام بخوام بگم شوهرم منی که دارم باهاش زندگی میکنم میدونم آخر زندگیش میرسه به شهادت چون خیلی اهل رعایت هست غیبت کسی نمیکنه نگاه به زن نامحرم و بد پوشش نمیکنه تو دلش هیچی نیست خیلیم خواهرم و بچه هاش و شوهرش رو دوست داره
شاید شاید برای قضیه روز مادر دو سال پیش چیزی تو دلش بوده الان دیگه نیست این رو مطیمنم
ماه رمضان رفتم پیش خواهرم بهش گفتم شوهرم میگه مسایلی که مقصر من بودم و نبودم معذرت میخوام
کلی مسائل دیگه گفته شد هر چیزی بود شستیم و گذاشتیم کنار کدورتها رو اما امان از کینه که چه بر سر انسان میاره
نمیدونم خواهرم به شوهرش نگفته یا اینکه شوهرش میدونست و خودش رو زده به ندونستن
هفته قبل عروسی برادر کوچکترم بود و شوهرم نمیخوام تعریف کنم خیلی کار کرد در صورتی که اهل عروسی رفتن نیست یعنی گوشه بزرگی از کار گرفته بود
آخر شب خسته و بی حوصله شوهرخواهرم ازش میخواد کاری انجام بده بهش میگه حوصله ندارم و خسته هستم اونم براش توضیح میده واجبه بعد انگاری شوهر خواهرم عقده تو دلش بوده همه چیز میریزه بیرون و کلی گله و شکایت میکنه قضیه دو سال قبل و ماجرای کیک و روز مادر
ب عبارتی ساده کینه خیلی بزرگی تو دلش داشته تا کلی وقت باهم بحث میکنند شاهدم شوهر خواهر کوچکترم بوده
بعد از اون ماجرا پیش من و خواهرم همه حرفهایی که خودش زده رو به همسر بیچارم نسبت میده خواهرمم میگه این همه کار خوب کرده چرا خرابش میکنه من که روحمم از این مسایل خبر نداشت فقط یک کلمه گفتم شوهر من بسیجی ترمز بریده هست
باز وقتی رسیدیم جلو خونه بابام شوهرم اومد دستش رو بوسید ولی بازم شوهر خواهرم داشت بحث میکرد
بازم شاهد شوهر خواهر دیگم اونجا بودند
من تو ماشین داشتم به بچم شیر میدادم ولی شاهد بحث کردنشون بودم
بعد خواهرم اومد بیرون شوهرم بهش میگه مگه خانمم از شما بابت تمام مسائل عذرخواهی نکرده میگه چرا عذرخواهی کردن
تو این بحث که به صورت خلاصه گفتم شوهر خواهرم چند تا دروغ گفته شوهرم تا حدودی چیزی نمیدونه
یعنی دامادمان پیش من و خواهرم ی حرفی زده پیش شوهرم و داماد دیگمون حرف دیگه ای زده
ولی بازم شوهرم قسمم داده چیزی نگم تا مسئله ای دوباره پیش نیاد
اینم بگم دامادمون تو خانواده ارج و قرب زیادی داره
بازم به من گفته با شوهرم در مورد این موضوعات صحبت نکنم
حرفی زده مبنی بر اینکه شوهرم پشت سرش حرف زدند شوهرم بهش گفته مدرک بیار گفته یعنی خانمت دروغ میگه این شوهرم رو خیلی عصبانی کرده من این حرف رو نزدم بر فرضم بزنم شوهرم اونجور آدمی نیست که بخواد پشت سر کسی حرف بزنه
دلم داره برای مظلومیت شوهرم آتیش میگیره ولی مجبورم سکوت کنم برام دعا کنید تا این بحث ها تموم بشه دیگه خسته شدم
یا لااقل شوهر خواهرم پیش خانوادم رسوا بشه
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
#نظر_اعضا درمورد همسرداری🍃🌹 عشق همسرم: سلام... راجع زن دوم گرفتن میخواستم یه چیزی بگم...من 28سالم
#ادامه نظر اعضا🍃🌹
همیشه نیاید لباس جدید بپوشی همون لباس قدیمی هم میتونع تمبز باشه...سعی کنید تو این روزگاری ک پیش رو هست به شوهرانتون سخت نگیرید اگه اعصابش خورده با قربون صدقه ارومش کنید نه جنگ و جدال... اگه پول نداره نرید قرض کنید... هیچوقت جلو خانوادتون از شوهرتون بد نگید اینا همه رو خودتون تاثیر بدی داره...دردودل خوبع اما نه با خانوادت همهی حرفاتو درد و دلتو رو کاغذ بنویس...بعد که اروم شدی بخونشون...هی با خودت مشکلاتت رو مرور نکن اینجوری وقتی شوهرت میاد باهاش بد حرف میزنی دست خودت نیست ازبس با خودت مرور میکنی روت تاثیر گذاشته....خانوما..ما ازدواج نکردیم که بخوایم طلاق بگیریم یا با هوو زندگی کنیم قدری زندگی رو آسون بگیرید.... وقتی دائم غرغر کنید دل شوهرتون رو میزنید اونوقت اگه یکی پیدا بشه که اخلاقش از شما بهتر باشه سریع جذبش میشه.... خانواده مثل ماهی میمونه نذارین از دستتون سر بخورن...مواظب زندگیتون باشین...
💕@Delbarongi 💕
#ادامه تجربه اعضا🍃🍃🍃🍃🌹
شوهرخالم برای خودشو و خالم اینستا نصب کرد که پیچ مامانمو بابامو خواهرمو ببینن فقط یه بار مامانم فیلم بیرون رفتمون رو گذاشته بود اونم جایی که رفته بودیم یکی از روستا های نزدیک شهرمون بود همین شد که همش خالم میگه شما همجا میرین همجا میگردین
الانم فعلا چیزی نمیگن ولی هممون میدونیم دوباره مزاحمت هاشون شروع میشه
چقدر به خالم درمورد سرگذشت بقیه گفتن خالم مثل همه اونا دیگه گفت زندگی من مثل اونا نمیشه ولی شد
وقتی به خالم فکر میکنم با ترس دعا میکنم یه روز مثل اون نشم یه روز مثل اون به خانوادم پشت نکنم
هنوزم نمیدونم چجوری خالم حاضر شد به مادری که بزرگش کرده به مادری که از خودش گذشت تا بزرگش کنه پشت کرد الانم هر اتفاقی بیوفته دیگه خالم هیچ پشتی نداره چون هم ما هم خانواده شوهرش ولشون کردن
مامانم خیلی خوابای بد میدید چقدر به خالم گفت من خواب بد دیدم مراقب خودت باش خالم در جواب میگفت تو چقدر خواب میبنی!
منم خواب دیده بود خالم خونه مامان بزرگمه منم داشتم تو دلم میگفتم وا مگه اینا دعواشون نشده این با پرویی تمام اینجاس! خوابم تعبیر شد همین چن روز پیشم دو روز پشت سره هم خواب دیدم خالمو شوهرخالم خونه مامان بزرگمم چن روز بعد من مامانمم همین خوابو دید برای همین میگم هممون متمعنیم قراره خالم بازم بیاد
همه اینا فقط بخشی از سختیایی که کشیدیم درسته ۱۳ سالمه ولی از ۷/۸ سالگیم میدونستم خالم بدبخته و شوهرش معتاده
خانم اینو به دخترتون نشون بدین خیلی مراقب باشین امیدوارم سرگذشت دخترتون مثل خاله من نشه🌸
💕@Delbarongi 💕
💕دلبرونگی💕
🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃 سلام به فاطمه بانو خیلی خیلی ممنـونم بابت این کانال خوبتون، من 29سالمه 12سال ازدواج کرد
#ادامه🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
منم همش میگفتم نه من فقط باتو میرم دوست ندارم بدون توبرم جای اما نمیاد دیگه الان یه دوسالی هست که اصلا باهام نمیاد خونه پدرم خواهرام یا اقوامام خودم میرم بعدشم که میام دیگه تا چند روز سرسنگینه باهام وبهم میگه که تو خواهرات وخانوادتو بیشتر من دوست داری که منو تنها میزاری میری بهش میگم چون تو خودت اینطوری میخوای منکه نمیتونم بخاطر تو قید خانوادمو بزنم، مثلا من تو یه دوتا گروه واتساپ داشتم فامیلامون بودن خاله، عمه، ودختراشون بهم میگه باید ترک کروه بزنی خودش گوشیمو برداشنه حذفشون کرده میگه وقتی شوهر میکنی باید فامیل خودتو فراموش کنی دیگه، حتی یه دوست دوران دبیرستان داشتم با اونم میگه نباید رفت امد کنی، خیلی تو زندگیم تنها هستم نه دوستی نه فامیلی نه خواهری نمیزاره درست رفت امد کنم
بخاطر همین رفتاراش که با خانوادم بده منم دیگه خیلی حساس شدم مثلا یه اتفاقی واسه خانوادم بیوفته اصلا براش مهم نیست مثل یک غریبه بی تفاوته، خیلی برام زجر اوره این رفتاراش ازبس تو خونه نشستم ونرفتم جای دیگه افسردگی گرفتم مثلا اگر با خانواده خودش رفت وامد کنم وبا خانمای فامیل خودش دوست بشم کاری نداره، حقیقتش منم دیگه داره یواش یواش فک فامیلش از چشمم میوفته دوست ندارم باهاشون رفت وامد کنم، تورا خدا راهنماییم کنید دوتا دختر دارم دوست ندارم زندگیم به هم بخوره من چیکار کنم که رفتار همسرم درست بشه
💕@delbarongi💕
چندماه بعد از ازدواجمون همسرم تاکید داشت که شبا پیش مامانش بخوابیم
آخه چندسالی بود پدرش به رحمت خدا رفته بود
با اینکه از این وضعیت ناراضی بودم ولی بخاطر آرامش زندگیم قبول میکردم
تا اینکه یه شب مادر شوهرم گفت امشب نیاین پیش من شوهرتو راضی کن تو اتاق خودتون بخوابین،
همینکارو کردم ولی نیمه های شب از سر کنجکاوی بلند شدم رفتم تو اتاق مادر شوهرم، خدا نصیب نکنه از صحنه ای که دیدم دنیا دور سرم چرخید...
#ادامه👇
https://eitaa.com/joinchat/1811742879C92738a29c6