ویرانه❤️🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_دل_دیوانه #270 استاد با دیدن ما بلند شد. با موسوی شروع کردن به تعارف تیکه پا
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_دل_دیوانه
#271
_ نه دیگه.
می مونم استاد.
نشستم روس صندلی.
موسوی گفت بیان ازمون پذیرایی کنن.
بعدش استاد گفت :چه خبر؟
اوضاع چطوره دخترم
خودت چی خوبی؟
لحن مهربونی هم داشت.
ولی نمی تونستم هضمش کنم
خیلی اذیتم کردن اونم به ناحق.
با این حال گفتم :
بله. خوبه. البته فکر می کنم.
اما لحنم خیلی خشک و جدی بود.
اصلا شور و شوق سابق رو نداشتم.
_ کارا چطور پیش می ره.
به موفقیت نزدیک شدی.
یا نه.
تعریفت رو که خیلی از آقای موسوی شنیدم.
و همش رو باور داشتم.
چون ازت مطمئنم
لبخند زدم و تو دلم گفتم :
واسه همین اینقدر عذابم دادید؟
اما در جواب چیزی نگفتم. خودش متوجه یه تغییراتی شده بود.
برای همین گفت :
البته مثل سابق نیستی
مشخصه خیلی رنجور شدی
@deledivane
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥