ویرانه❤️🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_دل_دیوانه #361 پیاده شدم. نمی دونستم اونم پیاده شده یا نه. ولی سعی کردم ضای
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_دل_دیوانه
.#362
_ اگه بغلت نمی کردم رو دلم می موند.
سعی کردم خودم رو نبازم. چهره ای حق به جانب به خودم گرفتم.
و گفتم :
تو خجالت نمی کشی؟
چرا از رو نمی ری؟
_ خب. شاید چون خیلی پروام
_ شایدم چون خیلی زبون نفهمی.
میگم برو. هی پیشم نباش.
مگه لب ساحل باهم حرف نزدیم؟
_ چرا زدیم.
_ خب؟
_ ولی من حالیم نشد.
_ مازیار!
_ جون مازیار.
داشتم کنترلم رو از دست می دادم.
یعنی نمی فهمیدم چی می گم و چی کار می کنم.
زبونم از مغزم جلوتر بود.
برای اینکه سوتی ندم یا مامان بابام نفهمن گفتم :
بابام بفهمه شر میشه. برو.
دنبالمون هم نیا.
_ تو چی کار داری؟ من خودم حواسم هست.
هوفی کشیدم و ازش دور شدم. ولی اون خندید.
دیوونه بود
@deledivane
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥