ویرانه❤️🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_دل_دیوانه #366 همینجور داشتیم می رفتیم که یهو دیدم از رو به رو داره میاد سمتم
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_دل_دیوانه
#367
رفتیم نشستیم سر جامون. مامان قبل اینکه بابام رو بیدار کنه یهو فکری به سرم زد و گفتم :
مامان مامان.
یه جوری یهویی صداش زدم که ترسید.
_ هااا. چته دختر؟
_ میگم دو دقیقه بیدارش نکن. من یه سرویس برم بیام
_ تازه رفتی که.
_ نمی دونم. باز گرفت
_ باشه برو زود بیا.
_ ماچ بهت.
بلند شدم و رفتم سمت همون جایی که بود.
تا خواستم گوشیم رو در بیارم بهش پیام بدم یهو دستی دورم حلقه شد.
هینی کشیدم و خواستم تقلا کنم که از بوی عطرش فهمیدم اونه
یکم آروم گرفتم.
ولی همچنان تو آغوشش نباید می موندم.
چرخیدم سمتش.
تا خواستم حرف بزنم یهو لبشو گذاشت روی لبم و صورتم رو قاب گرفت.
خشکم زد.
همراهیش نمی کردم ولی پسشم نزدم.
خیلی حرفه ای داشت با لبم بازی می کرد.
@deledivane
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥