ویرانه❤️🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_دل_دیوانه #467 مکالمه با علی واقعا راه رو نشونم داد. و فهمیدم نباید دنبال حاش
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_دل_دیوانه
#468
چند روز دیگه هم گذشت.
اینقدر بی قرار شدم که دیگه طاقت نیاوردم
می خواستم برم پیش زن عمو.
ولی قبلش
با علی حرف زدم.
اولش میگفت چیزی نگم.
ولی وقتی دید راهی نیست و منم چقدر دلهره دارم
گفت اگر واقعا مطمئنم که زن عمو به کسی چیزی نمیگه برم سراغش.
زن عمو و عمو واقعا دوست داشتن من عروسشون بشم
و خودشون هم همیشه مازیار رو سرزنش می کردن
که منو از دست داد.
برای همین به ضررم عمل نمی کردن
این شد که تصمیمم رو عملی کردم و وقتی که مطمئن شدم عمو خونه نیست
رفتم سراغ زن عمو.
از قبل باهاش هماهنگ کرده بودم.
برای همین آمادگی دیدنم رو داشت..
یکم نشستیم پیش هم وحال و احوال کردیم و گپ زدیم.
@deledivane
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
**