ویرانه❤️🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_دل_دیوانه #516 - من تمام تلاشم رو برای برگشتن حافظهش می کنم زن عمو. شما نگ
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_دل_دیوانه
#517
- هرچند که فکر کنم دل خوشی از پسر ما ندارن.
- هرچیم باشه این مسئله خیلی مهمه.
قطعا ناراحت میشن .
- هی دخترم .
چه اتفاق هایی که این مدت برای ما و شما دو تا جوون نیفتاد.
منم اه کشیدم .
راست میگفت. کی فکرشو می کرد کار ما به اونجا بکشه
دستی به بازوی زن عمو کشیدم و گقتم:
- درست میشه .شما غصه نخورید.
همون موقع در اتاق مازیار باز شد و اومد بیرون.
بر اندازش کردم .
یه پیراهن سفید پوشیده بودو شلوار مشکی
من کشته مرده اون استایلش بودم
و همیشه بهش میگفتم
با دیدنش ناخداگاه لبخند روی لبم نشست .زن عمو هم بلند شد و شروع کرد به قربون صدقه رفتن .
- به به .ماشاالله هزار ماشاالله پسرم چقدر ماه شدی .
خیلی بهت میاد
مازیار لبخندی بی حس و زوری زد و تشکر کرد .
- ممنونم
@deledivane
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥