ویرانه❤️🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_دل_دیوانه #568 هوفی کشیدم و گفتم: - عجیب شدی. یه جوری رفتار میکنی. مثل همیشه
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_دل_دیوانه
#569
یکم خیره نگاهش کردم.
- آره شکر خدا خوبه.
- خب خوبه.
تو چی؟ از شرایط راضی ای؟
پشیمون نیستی؟
- نه.همه چی عالی.
- بازم شکر.
و با لبخندی صحبتش رو تموم کرد.
من مطمئن بودم این حال علی طبق حرف مازیار یه ربطی به من داره .
باید بعدا گیرش میآوردم و تخلیه اطلاعاتیش می کردم.
مازیار اومد و اون دو تا مشغول صحبت های روزمره شدن
انگار علی اینجوری می خواست بحث رو منحرف کنه.
و بگه چیزیش نیست و مشکلی با مازیار نداره.
ولی من می شناختمش.
در هر صورت دیگه چیزی نگفتم
فقط یا خودم میگفتم ای کاش نمیومدیم بیرون .
البته بد هم نشد.
حداقل یه سری چیزا برام معلوم میشد.
@deledivane
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥