eitaa logo
«حی لایموت"»
268 دنبال‌کننده
233 عکس
42 ویدیو
21 فایل
بسم‌حی‌لایموت🌙 ²⁰'¹¹'¹⁴⁰²م 22بهمن1361سالروز شهادت شهید ابراهیم هادی https://daigo.ir/secret/7380582470
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ آن است که در نبود دوست، آداب رفاقت را رعایت کند... _ نعم‌الرّفیق،از رفاقت میگفت. نهج‌البلاغه،نامه۳۱
سلام بر ابراهیم خدا🤍
ما خوب میدونیم اگر امثال شماها نبودند ما الان به این راحتی نمیتونستیم بریم نجف و کربلا.. این هارو مدیون امثال شما هستیم آقا ابراهیم هادی🤍 پ. ن: هفته مقدس
رفیق اونی هس که موقع حال بدی هات کنارت باشه.. و الا همه موقع شادی کنار آدمن.. رفیق اونی هس که بتونی تمام راز و غم تو بهش بگی.. پ. ن: رفیق یعنی خودت آقا ابراهیم منو یادت نره یِ وقت ها یکی اینجا خیلی بهت نیاز داره
امروز سالگرد شهادت پهلوان کشتی گیر شهید آقا ابراهیم هادی هست.. آقا ابراهیم هادی رو باید الگو قرار داد باید به عنوان رفیق قرار داد تا پیشرفت کرد
تولدت مبارک رفیق خوش تیپ، ورزشکار، بامعرفت.. تولدت مبارک آقا هادی ما🤍 مارو فراموش نکنی عزیزم
کسی که نیاز باشد با او مدارا کنی، تو نیست! _امیرمومنان‌علی‌علیه‌السلام غررالحکم،حدیث۷۵‌۰۳
اوایل دوران دبیرستان بود که ابراهیم، با ورزش باستانی آشنا شد و به زورخانه حاج حسن توکل می‌رفت. حاج حسن، ورزش را با یک آیه قران شروع می‌کرد و بیشتر شب ها ابراهیم را می‌فرستاد داخل گود. از جمله کارهای مهم در این مجموعه ورزشی این بود که ؛ هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب می‌رسید، آنها ورزش را قطع می‌کردند و داخل همان گود زورخانه پشت سر حاج حسن نماز جماعت می‌خواندند. فراموش نمی‌کنم یک بار بچه ها پس از ورزش در حال پوشیدن لباس و مشغول خداحافظی بودند. یک باره مردی سراسیمه وارد شد ! بچه خردسالی را نیز در بغل داشت. با رنگی پریده و با صدایی لرزان گفت : حاج حسن کمکم کن. بچه ام مریضه، دکترا جوابش کردند. داره از دستم می‌ره. نفس شما حقه، تو رو خدا دعا کنید. و بعد شروع به گریه کرد. ابراهیم بلند شد و گفت : لباساتون رو عوض کنید و بیایید توی گود. خودش هم آمد وسط گود. آن شب ابراهیم در یک دور ورزش، دعای توسل را با بچه ها زمزمه کرد. بعد هم از سوز دل برای آن کودک دعا کرد. آن مرد هم با بچه اش در گوشه ای نشسته بود و گریه می‌کرد. دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت : بچه ها روز جمعه ناهار دعوت شدید ! با تعجب پرسیدم : کجا !؟ گفت بنده خدایی که با بچه مریض آمده بود، همان آقا دعوت کرده. بعد ادامه داد : الحمد لله مشکل بچه اش برطرف شده. دکتر هم گفته بچه ات خوب شده، برای همین ناهار دعوت کرده. برگشتم و ابراهیم را نگاه کردم. مثل کسی که چیزی نشنیده، آماده رفتن می‌شد. اما من شک نداشتم، دعای توسلی که ابراهیم با آن شور و حال عجیب خواند کار خودش را کرده بود..