گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشود
مثل یک قهوه که از تلخی آن کم نشود
روز و شب پیش همه روی لبم لبخند است
تا حواس احدی جمع به بغضم نشود
آرزو میکنم ای کاش دلش چون مویش
پیش چشم کسی آشفته و درهم نشود
من که بیچاره شدم کاش ولی هیچ دلی
گیر لحن بم مردانه ی محکم نشود
شده حتی به دعا دست برآرم که :"خدا!
برود مشهد و برگردد و آدم نشود"
خون دل خوردم و حرفی نزدم تا شاید
مهربان تر بشود ، تازه اگر هم نشود-
با من ساده همین بس که مدارا بکند
عاشقم هم که نشد، خب به جهنم (!) نشود...
| #نفیسه_سادات_موسوی |
@deli_ism ♥
دلم اونى رو ميخواد كه
وقتى ميگم ميخوام جيغ بزنم
نگه هيس زشته؛ بگه يك دو سه...
اونى كه وقتى باهاش ميرم دريا
نشينيم يه گوشه و فقط
حرف بزنيم و دريا رو نگاه كنيم؛
آب بپاشيم تو صورت هم
نترسيم از حرف مردم
زندگى خودمه دلم ميخواد ديوونه باشم
كسى كه وقتى بارون ميزنه
باهاش بدون چتر زير بارون قدم بزنم
وقتى بارون شديد شد بگه واى
چه بارونى بعد هم كاپشنشو بگيره
بالاى سرمون و بدووييم و بگه
يكى از يكى ديوونهتر
بعدش بزنيم زير خنده و
منم عشق كنم از خنديدنش...
كسى كه وقتى ميريم مهمونى
حواسش بهم باشه وقتى
مجبورم يه جمع كسلكننده و
حرفاى خاله زنكىشون رو تحمل كنم
بهم اس ام اس بده
«قيافشوووو، داره زجر مىكشهها!
ديوونهتر كردن اين ديوونهرو؛
پاشو بريم خونه عزيزم!»
خندم بگيره نگاش كنم
چشمك بزنه
بعد هم با هزار بهونه
از اون مهمونى خلاص شيم و
وقتى اومديم بيرون با هم
بزنيم زير خنده و نصفههاى شب
با هم خيابونارو دور بزنيم و
به چيزاى الكى بخنديم
كسى كه بى مقدمه ببوستم
كسى كه بى دليل بپرم بغلش
كسى كه كنارش خودِ خودم باشم...
@deli_ism ♥
من بعد از سال ها زندگی کردن با این مردم فهمیدم که خطرناک تر از آدم هایی که هیچ کتابی نخوندن،
آدم هایی هستن که فقط چندتا کتاب خوندن،
اون ها دیگه خودشون رو از روشن فکرها می دونن
و می خوان در مورد هر چیزی اظهار نظر تخصصی کنن،
هر اتفاق و داستانی رو به اون کتاب ها ربط میدن و از سطر به سطرش نقل قول می کنن.
مطمئن باش اگه اون ها روشن فکر واقعی باشن
در مورد مسائلی که تخصص ندارن حرف نمی زنن و به چند تا کتاب بسنده نمی کنن
| #روزبه_معین |
@deli_ism ♥
مثل باران بهاری که نمیگوید کی
بی خبر در بزن و سر زده از راه برس
| #حسین_منزوی |
@deli_ism ♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرنطینه باید این شکلی باشه...
@deli_ism ♥
جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند...!
حلاج بر سر سفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد...!
جذامیان گفتند: دیگران بر سر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند...
حلاج گفت آنها روزه اند و برخاست..!!
غروب ، هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما!!!
شاگردان گفتند: استاد ما دیدیم که
روزه شکستی...
حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم. روزه شکستیم ولی دل نشکستیم....
آنجا که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
@deli_ism ♥
دلم میخواد بپرسه دوسم داری ؟
بگم وقتی جوونی، قشنگی، جذابی همه دوستت دارن
من وقتی چروک زیر چشمت بیفته ام دوستت دارم
وقتی دستات بلرزه ام دوستت دارم
من اونجا که همه چیو باختی ام دوستت دارم
تو اوج خوب نبودنتم دوستت دارم
اصلا من آدم دوست داشتن تو تو روزای تنهایی و سختیتم.
@deli_ism ♥
من عاشق اونجایی ام که داریوش میخونه:
لبخندون لب قندون، لب قندون لب خندون
ناز نفست داریوش جان فرضیایی
@deli_ism ♥