به نظرم یکی از عاشقانه ترین حرفهایی که
تا امروز بر زبان بشر جاری شده
همین تک سطر از گوته هستش:
من از زمانی که او دوستم دارد
در چشم خودم ارجمند میآیم!
@deli_ism ♥
پیگیر پریشانیِ ما دیر به دیر است
دلتنگ به یک خندهی او زود به زودیم
| #حامد_عسکری |
@deli_ism ♥
نمى دانم چندبار پشتِ خطِ تلفنِ يك نفر مانده اى
نمى دانم چندبار از جوابهاى ديرِ يك نفر رنجيده اى
من هيچكدام را نمى دانم
امّا خودت را جاى آنهايى بگذار
كه خيلى زود دل روى دايره ريختند
خيلى زود هم دورشان دايره كشيدند
رفتند زيرِ دايره يكى ديگر
كه نه جواب ميدهد
نه جوابِ سلام...!
حوصله كن
بگذار تو را سخت بخواهد
تا هميشه جزء "اين نشد هيچكسِ ديگر" هايش باشى
| #فريد_صارمى |
@deli_ism ♥
بیست سالم که بود، دلم میخواست یه روزی با یکی رو جدول کنار خیابون راه برم...
الان سی سالمه! دیگه دلم نمیخواد، ولی از اینکه تو بیست سالگی تجربش نکردم ناراحتم..
میدونی هر چیزی به وقتش قشنگه!
@deli_ism ♥
هدایت شده از یكڪاسھشبنم !"
『و ما ماهے قرمزیم
آنقدر بہ تنگ خود میزنیم تا رها شویم بہ دریاچہ برسیم🌱♥️(: 』
لئا
گفتا که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم
گفتا ز بخت بد اگر، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری، او را ز سر وا می کنم
گفتا که تلخی های می گر ناگوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم، آن را گوارا می کنم
| #سیمین_بهبهانی |
@deli_ism ♥
به من مى گفت:
"چشم هاى تو مرا به اين روز
انداخت..
اين نگاهِ تو كارِ مرا
به اينجا كشانده
تاب و تحمل نگاه هاى تو را
نداشتم
نمى ديدى كه چشم بر زمين مى
دوختم!؟"
به او گفتم:
"در چشم هاى من دقيق تر نگاه كن
جز تو
هيچ چيزى در آن نيست..."
| #بزرگ_علوى |
@deli_ism ♥
دِلیسم | Deliism
میگم حالا که تاریخ رند شده برید بهش بگید دوستش دارید... @deli_ism ♥
اگر کسی رو ندارید بیاید به ما بگید...😜
صبح ها...
یکی از خاطراتت
که بیشتر از همه دوستش دارم
برایم شعر جدید دم می کند!
می نوشم
"دوستت می دارم"
و زندگی شروع می شود...!
| #حامد_نیازی |
@deli_ism ♥
صبح بارانی و چایی... توی ایوان... بوی نم؛
در خیالم با تو خوش بودن؛ شدیدا ساده است!
| #زهرا_اسحاقی |
@deli_ism ♥
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
می رسم با تو به خانه از خیابانی که نیست
می نشینی رو به رویم خستگی در میکنی
چای می ریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی و می پرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی، گرچه می دانی که نیست
شعر میخوانم برایت واژه ها گل میکنند،
یاس و لادن می گذرام توی گلدانی که نیست
چشم می دوزم به چشمت می شود آیا کمی
دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست؟
وقت رفتن می شود با بغض می گویم نرو
پشت پایت اشک می ریزم توی ایوانی که نیست
رفته ای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست
می روی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست
| #بیتا_امیری |
@deli_ism ♥
آیداى خوب نازنینم!
مدت هاست که برایت چیزى ننوشته ام.
زندگى مجال نمى دهد: غم نان!
با وجود این، خودت بهتر مى دانى:
نفسى که مى کشم تو هستى؛
خونى که در رگ هایم مى دود و حرارتى که نمى گذارد یخ کنم.
امروز بیشتر از دیروز دوستت مى دارم و فردا بیشتر از امروز.
و این، ضعف من نیست: قدرت تو است.
(٢٣ شهریور ٤٣)
| #احمد_شاملو |
@deli_ism ♥
تو از قبیله ی باران من از قبیله ی باد
ببار بر سر بی خانمانی ام؛ همزاد
| #سید_جواد_هاشمی |
@deli_ism ♥
اگر واقعاً دلى تنگتان باشد،
همان صبح اول وقت همان سر ظهر
همان لابلاى شلوغى هاى روزمره
همان پشت ترافيك ها يكى از همان جاها
نثارتان ميشد نه آخر شب!
درست قبل از خواب
شما دقيقاً اولويت آخر هستيد
دل خوش نكنيد!
| #علی_قاضی_نظام |
@deli_ism ♥
تو این هوا باید دستاشو بگیری قدم بزنی فقط
غیر این باشه خیانت به حقوق بشره والا :)
@deli_ism ♥
هدایت شده از نَبـات | 𝗡𝗮𝗯𝗮𝘂𝘁
[🚌✨]
قصه ی جودی ابوت
و
بابا لنگ دراز عزیزش
قصه ی من و توست
تو دوری
دیر هم می آیی
اما امید آمدنت
سر پا نگه میدارد تمام مرا...(:
چشم ها را باید شست،
جور دیگر باید دید!
واژه ها را باید شست؛
واژه باید خود باد،
واژه باید خود باران باشد!
چترها را باید بست،
زیر باران باید رفت!
فکر را؛
خاطره را؛
زیر باران باید برد!
با همه مردم شهر ،
زیر باران باید رفت!
دوست را؛
زیر باران باید دید!
عشق را؛
زیر باران باید جست!
زیر باران باید با زن خوابید!
زیر باران باید بازی کرد؛
زیر باید باید چیز نوشت،
حرف زد، نیلوفر کاشت!
زندگی،
تر شدن پی در پی
زندگی،
آب تنی کردن
در حوضچهٔ «اکنون» است!
رخت ها را بکَنیم:
آب در یک قدمی است...!
| #سهراب_سپهری |
@deli_ism ♥