عشق بود و دل من داشت عبادت می کرد
و خود عشق به این عشق حسادت می کرد
کولی امروز کف دست مرا خواند و نوشت
یک نفر داشت به چشمان "تو" عادت می کرد...
| #امید_صباغ_نو |
@deli_ism ♥
امیدوارم وسط بی حوصلگی وقتی انتظارشو نداری گوشیو برداری ببينی پی ام داده، اسمتو صدا زده :)
@deli_ism ♥
هر بار که خدانگهدار میگفت ، او به خانه برمیگشت و به فکر فرومیرفت! ، هنوز دوستش داشت، این که مسلم بود اما کافی نبود....
حس میکرد باید دست به کاری بزند. شاید عشق مدتی در جوش و خروش باشد، اما تا ابد دوام نمیآورد. اگر دست به کاری جدی نزنیم، رابطهی ما به بنبست میرسد و عشق را در خود خفه میکند
| #چاقوی_شکاری 📚 |
| #هاروکی_موراکامی |
@deli_ism ♥
عاقبت قلب تو را با شعر راضی می کنم
با ردیف و قافیه دیوانه بازی می کنم
می روم در مجلس مشروطه ساکن می شوم
یک سخنرانی علیه حزب نازی می کنم
انقلابی می کنم سبز و سپید و سرخ و زرد
قلب خود را با تو تقسیم اراضی می کنم
کودتای مخملی در چشم مهرویان رواست!
حصر می سازم تو را، پرونده سازی می کنم
کاش می شد صورت ماه تو گلباران کنم
تا تویی دروازه بان در حمله بازی می کنم!
طفل جانم خسته شد در مکتب بی مهری ات
بس که دارم با کلامت جمله سازی می کنم
گر تو برگردی به این کاشانه بعد از سالها
باز مهمانی و من مهمان نوازی می کنم
| #نامی |
@deli_ism ♥
بابا خیلی سخته، همش باید یه بهونه پیدا کنم باهات راجع بهش حرف بزنم اما نباید تابلو کنم که میخوام باهات حرف بزنم.
@deli_ism ♥
یادِ "عشقای اولمون" بخیر 🙃
چقد صادقانه همدیگرو میخواستیم
حالا جدا از اینکه خیلی اتفاقا افتاد و نشد به اونجایی که میخواستیم برسیم ولی همَمون قبول داریم ک دوره ی خوبی بود و صدحیف که گذشت!
مهم ترینِش اینکه هیچ کس نتونست و نمیتونه جاشون رو بگیره🙂
یاد باد آن روزگاران🖤
@deli_ism ♥
جلوی آینهی قدیِ اتاق خواب به خودت خیره شدهای. میآیم، از پشت بغلت میکنم و صورتم را لای موهایت میبرم. چشمهایت را میبندی و صورتت را به سمتم میگردانی. آرام میگویم: «اگر بودی باز هم عاشقت میشدم»...
@deli_ism ♥
آشتی اگر خواستید بکنید
فکر بی هوا برگشتن اگر به سرتان زد
دوستت دارمی اگر در دل دارید
آخر شب باشد لطفا!
از آنجا به بعد
میشوید دلیل تمام خواب های شیرینش...
| #علی_قاضی_نظام |
@deli_ism ♥
نمیدونم اسمش توی دفتر لعنتیم چیکار میکنه؟ داشتم باور میکردم که تموم شده. اما تا اسمش رو دیدم، بند دلم پاره شد. چند نفر توی دنیا با دیدن ناگهانی یه اسم، یا شنیدن یه صدای لعنتی بند دلشون پاره شده؟ مثل افتادنه، از ارتفاعی که هر لحظه احتمال میدی زمین بخوری و متلاشی بشی. چیه این دل، که از هرجا ولش میکنی، برمیگرده سر خونهی اول. اسمش رو نمیتونم فراموش کنم، این تنها چیزیه از اون که برام باقی مونده. هر روز به خودم میگم: «دیگه همهچیز تموم شده»، بعد یه لبخند تلخ به خودم میزنم و میرم به دنیای نادر ابراهیمی، وقتی که مینویسه: «چه کسی میتواند بگوید تمام شد و دروغ نگفته باشد؟»
| #پویا_جمشیدی |
@deli_ism ♥