eitaa logo
دِلیسم | Deliism
2.1هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
232 ویدیو
1 فایل
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم ▪️ دِلیسم 👇🏻 همان مکتب دِل است و حرف دِل را می‌زند ♥️ ▪️ ادمین و تبادل: @alef_em ▪️ کپی برای کانال ها ⛔️ فقط فوروارد
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح‌ها باید بلند شد در امتداد وقت قدم زد گل را نگاه کرد ابهام را شنید و دوید تا ته ِ بودن، باید از نور تا خدا رسید | #سهراب_سپهری | @deli_ism ♥
‏به لحاظ روحی نیاز دارم بیای و منم با ستار بخونم: "اومدی صداتو قربون این همه وفاتو قربون میدونی که جات تو قلب یاره" @deli_ism
چشم بستم که شدم غرق خیالی الکی قصه ی عاشقی و شوق وصالی الکی فرض کردم که تو هم عاشق چشمم شدی و... همه ی دلخوشیم فرض محالی الکی پر کشیدیم چه نقاشی زیبایی شد آسمانی الکی با پر و بالی الکی "درس خواندی؟ چه خبر؟ حال شما؟ خوبی که؟" عشق پنهانی من پشت سؤالی الکی! "روز هجران و شب فرقت یار آخر شد" ما رسیدیم به هم آخر فالی الکی....! | | @deli_ism
خدایا خودت راهو به نیمه گمشدم نشون بده اون گاوه نمیتونه پیدا کنه @deli_ism ♥
ما عینکی نبودیم خدا می داند. چشم هامان سو داشت. آب نمی آورد به این راحتی ها. تا تو آمدی. تو که آمدی، دورتر ها را هم دیدیم. دست توی دست، شانه به شانه و لب روی لب. خدا در میان، عروسی مان را هم دیدیم. لباس سفید و کت سیاه و میهمان ها که کف می زدند و نُقل می پاشیدند و کِل می کشیدند. یاد گرفتیم که دیدن چشم نمی خواهد. دل می خواهد. از آن روز، با دل دیدیم. با چشم های بسته. با پلک های روی هم. چشم به چه کارمان می آمد؟ الا گریستن. الا ریختن خودمان روی گونه ها؟ الا چشیدن طعم شور نداشتنت؟ عینک به ما نمی آمد. نه آن دسته سیاه ها. نه آن دسته نقره ای ها. روی دماغ و گونه و زیر چشم هامان خط می انداخت. باریک و قرمز. چشم که باز کردیم، تو رفته بودی. رفته بودی؟ ما که جز تاری چیزی نمی دیدیم. جز تو که همه آدم ها بودی. همه آدم ها با صداهایی که تو نبود. عینک ته استکانی گذاشتند رو صورتمان. سوی چشممان برگشت؟ به خیالشان! فقط عددها را درشت تر می بینیم. حتی آن حرف انگلیسی چپکی را. که لبه اش بالاست یا پایین! اما هنوز هم صورت همه آدم ها تویی. بی وفا! | | @deli_ism
هیتلر شاید، عاشق زنی بود که یک روز گم کرده بود میان اروپا جنگ جهانی بهانه بود... | | @deli_ism
به پسری که دوستش دارید بگید "دوست دارم مَرد من" @deli_ism ♥
وقتی بیایی سینه را، خانه تکانی می کنم رنگ تمام پرده‌ها را آسمانی می کنم وقتی بیایی روز و شب چون کودکان نو سخن با ذوق، در دنیای تو شیرین زبانی می کنم آنقدر خیره مانده ام بر عکس‌های کهنه ات انگار دارم قاب‌ها را هم روانی می کنم طاقت نمی آرم کسی آیینه ات را بشکند با قیل و قال سنگ‌ها هی مهربانی می کنم من با تمام واژه‌ها اتمام حجت کرده ام شعر تو را... شور تو را... روزی جهانی می‌کنم یک جای دنیا - شعر - با هم آشتی‌مان می دهد آنوقت هر شب در هوایت شعر خوانی می کنم دیگر چه فرقی می کند من پیر باشم یا جوان؟! وقتی تو باشی تا ته دنیا جوانی می کنم | | @deli_ism
مهران مدیری گفت: عاشق شدین؟ ناصرملک مطیعی: عاشق شدن که مهم نیست. اینکه تا آخر عمر عاشق بمونی و عاشق بمیری مهمه؛ عشق به قربون صدقه‌های اولش نیست؛ به وایسادنای آخرشه! @deli_ism
سر کلاس روانشناسی یادگیری نشسته بودیم و حرف از "فوبیا"بود . هی استاد میگفت و چه چیزا که نشنیدیم اما راستشو بخوام بگم یه سوال اون وسط بود که ذهنمو درگیر کرده بود پس فوبی نرسیدن چی؟ فوبی از دست دادن؟ فوبی تنهایی؟ فوبی... میدونی جای خیلی از فوبیا توی این کتابای لعنتی خالیه "مثلا فوبی از دست دادن آدمی که هیچوقت نداشتیش " کلا میتونه علمو زیر سوال ببره... @deli_ism
قفلی شکست و در شب زندانم آمدی از عمق شعرهای پریشانم آمدی شوقت درون سینه ی من بود سالها آغوش بازکردی و در جانم آمدی بغضم گرفته بود و خیابان ادامه داشت در بی قراری شب بارانم آمدی پاییز، پشت پنجره ام قد کشیده بود مثل بهار، تا لبِ ایوانم آمدی این عطر شمعدانی من نیست...بوی توست انگار تا حوالی گلدانم آمدی نزدیکِ صبح، بالش من،خیس اشک بود شاید کنار بستر عریانم آمدی انگار سالهاست کنارم نشسته ای هرچند سالهاست که می دانم آمدی | | @deli_ism