| خط و نشان |
.
.
مگر قرار نشد دست بر دلم نگذاری
نیامدم که مرا جزء رفتگان بشماری
هنوز خط و نشان می کِشی و واهِمِه دارم
که رسم نیست شکایت از این دلی که تو داری
چراغهای سَرِ شاخه، دانهدانهی اشکند
خوشست بگذری امشب به کوچه باغ اناری
قرار بود بر این چینیِ شکسته نکوبی
بر این انارِ تَرَک خورده، زخمِ تازه نکاری
به سارهای سراسیمه فکر کردهای آیا
دمی که رد شدهای از غروبِ جنگلِ ساری
چه فرق میکند ای دوست! بَعدِ کوچِ مسیحا
که بود کُشتنِ او نقشهی کدام حَواری
چه فرق بین قفس هست و نرده های نفسگیر
به محبسی و دلت خوش به بال بال قناری
مگو که زنده به عشقی و اوست دار و ندارت
که کشته عاشق بسیار را به جرم نداری
.
.
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
💠 به یاد زهرا (س)💠
الگویی برای زندگی،برای آزادگی!
🔰همایش بین المللی نوزدهمین🔰
🔰شب شعر فاطمی🔰
با حضور شاعرانی از
🇮🇳هندوستان🇮🇳،
🏳کشمیر🏳
🇵🇰پاکستان🇵🇰
🇦🇫افغانستان🇦🇫
🇮🇷ایران🇮🇷
🗓زمان: پنجشنبه ۲۲ دی ماه ۱۴۰۱
🕢ساعت:۷:۳۰ شب
🏛مکان: تالار فردوسی
اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی
جهرم
🔹یادمان یاس کبود🔹
دبیرخانه دائمی شعر فاطمی جهرم
اگرچه خسته از آماجِ تیرِ زخم زبانی
نبینمت که از این غم، گرفتهای! نگرانی!
همان که از دل تاریخِ رنج، یکتنه رد شد
تنِ تکیدهی تنهای من، هنوز همانی!
خدا نیاورد آن روز را، زمین بهاری!
ببینمت که گرفتارِ دستِ باد خزانی
به آبهای گل آلودِ کینه کار ندارم
تو مثل رود زلالی، تویی که در جریانی
چقدر چین و چروک زمان نشسته به جانت
ولی هرآنچه که میبینمت هنوز جوانی
عجب قصیدهی نابی شده است نام بلندت
همیشه و همه جا مثل شعر ورد زبانی
#رضا_ابوذری
#ایران_من
#غزل
@rezaaboozari
دل نخواهی
اگرچه خسته از آماجِ تیرِ زخم زبانی نبینمت که از این غم، گرفتهای! نگرانی! همان که از دل تاریخِ رنج،
کانال شاعرخوش ذوق ودوست بامرام،رضاابوذری
هدایت شده از رضا یزدانی
🔗کانال تعدادی از شاعران متعهد کشور در پیامرسان ایتا
📍آفتابگردانها [شاعران جوان انقلاب اسلامی]:
@Aftabgardan_ha
📍دکتر محمدرضا ترکی:
@faslefaaseleh
📍دکتر رضا شیبانی:
@zahrdaroo
📍حسن خسروی وقار:
@hasankhosravivaghar
📍مجتبی خرسندی:
@Mojtaba_khorsandi
📍حسن بیاتانی:
@telkalayyam
📍رضا یزدانی:
@rezayazdaanii
📍علیمحمد مودب
@alimohammadmoaddab
📍میلاد عرفان پور
@erfanpoor
📍سیدمحمدمهدی و سیدعلیرضا شفیعی
@shafiepoems
📍داود رحیمی:
@davud_rahimi
📍رضا ابوذری:
@rezaaboozari
📍محمد خادم
@khadempoet
📍محسن ناصحی
@nasehi_mohsen
📍مبین اردستانی:
@Mobin_Ardestani
📍حسن زرنقی:
@h_zarnaghi
📍حجتالاسلام محمدحسین انصارینژاد
https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
همه با هم جهاد تبیین:
⬇️ سلام علیکم؛
این کانال های حقیر درایتا وروبیکا هست درصورت امکان به مجموعه مخاطبان و... معرفی بفرمایید👇
⬇️ سید هاشمی
✅ اگر به دنبال اخبارموثق و مطالب سودمندهستید، خودودوستانتان به کانال سیدهاشمی ۲ درایتا و روبیکا سیدهاشمی ۱مراجعه فرمایید.🖋💯🇮🇷📔✅
کانال ایتا👇👇
✅🖋📔📊💯
http://eitaa.com/sayedhashemi2
کانال روبیکا👇👇
https://rubika.ir/sayedhashemi1
فانوس بخش مستند آرمان روح الله به نقابدارها رسید
فانوس بخش مستند آرمان روح الله جشنواره عمار به علت «پژوهش جامع و مستند دربارهی بحرانهای اخیر ایران و منطقه و انسجام روایی قابل قبول» به اثر «نقابدارها» به کارگردانی آقای محسن سلیم و تهیهکنندگی و پژوهشگری محمدحسین آزادی تعلق گرفت.
مستند نقابدارها که با حمایت مرکز مستند سوره تهیه شده با معرفی مرکز سایبری منافقین در آلبانی و مرکز اعتدال در عربستان سعودی، به برخی مصادیق نقش آفرینی عملیاتهای مجازی آنها و تأثیر آن بر جهان واقعی میپردازد؛ از جمله آشوبهای سال ٩٨ در لبنان، عراق و ایران که اگرچه هر کدام با دلایل داخلی شروع شده بود، اما با تحریک این مراکز به سمت خشونت و آشوب کشیده شد. این مستند در انتها با استناد به منابع خارجی از جمله گزارش دانشگاه استنفورد که تمرکز بر حوزه زنان را یکی از اهداف اصلی غرب عنوان کرده بود، ماجرای فوت مهسا امینی و نقش آفرینی اکانت های جعلی و رباتی در آن را تشریح میکند.
در این بخش که مستندهای «اسم رمز مهسا» به کارگردانی آقای «یقموری»، «به بهانه آزادی» به کارگردانی آقای «مهدی نقویان»، «موقعیت فرید» به کارگردانی آقایان «سهیل درویشی و علی گودرزی» و «غیبت موجه» به کارگردانی «ستاره کوهکن-علی سرو» حضور داشتند.
لوحهای افتخاری به آثار «پاییز حرم» به کارگردانی آقای «علی خسروی»، «خوبان عالم» به کارگردانی آقایان «امید مدحج و حمیدرضا بهوندی» و «برای بیرق» به کارگردانی آقای «محمود شهبازی» اهدا شد.
دل نخواهی
فانوس بخش مستند آرمان روح الله به نقابدارها رسید فانوس بخش مستند آرمان روح الله جشنواره عمار به عل
تبریک به همه ی هنرمندان عزیز
تبریک ویژه به دوست هنرمند خوب وبامرام،محمدحسین آزادی
غزل برف۲🌨🌨❄️❄️🌩🌩
بنویس پشت سر هم...،بنویس از پشت سر برف
ابری پراکنده درشهر،ببری سراسیمه دربرف
بنویس باخط تیره،شعری سپید وکبودین
ازلولی لاقبا-ابر-،از کولی دربدر -برف-!
شاعرتر از این دقایق دیگر کجا می توان یافت
بر میز صبحانه کودک،وقتی بگوید پدر!برف!
در گرگ ومیش سحرگاه،در برف ریزان بیندیش
همسایه ات راشب پیش،کرده ست خونین جگر برف
این برف،حرف کمی نیست،دیوار همسایه کوتاه ست
یاللعجب می نشیند بر بام او بیشتر برف
دل می سپارد به جاده،مردی که پای پیاده..
می خواند امشب اگر سیل...،فردا بیاید اگر برف
خم می شود خسته اما،دلواپس کوله بار ست
تا می کشد بی ترحم،شلاق بر کوله بر برف
درحسرت اسکناسی،سر می گذاردبه صحرا
درداعلامات سرخی،خوابیده درپشت هربرف
باشور کردی بخوانید ازغربت کوله برها
وقتی به خون می نشیند،بریال اسب کهربرف
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
دل نخواهی
به نام خداوند جان و خرد
📝غزل باران
قلم به دست،که یارب نوشت درباران
خوشاورق ورق اردیبهشت درباران
کدام دست،خدایاگشوده وقت سحر
تمام پنجره های بهشت درباران
خوشامعاشقه ی ابرهاازآن بالا
میان خطبه ی اردیبهشت درباران
فرشتگان کدامین سپیده دم ناگاه
نوشته اندمراسرنوشت درباران
به کارگاه ازل،دست نقشبند انگار
غبارطینت ما راسرشت درباران
خوش است زمزمه ی شامگاه درویشان
به خانقاه وبه دیروکنشت درباران
هزارنقش کشیدی وداده ای برباد
مزن مزن عبث این قدر،خشت درباران!
بیابه مزرعه برگرد،صبح زود،پدر!
بیاکه اول کارست وکشت درباران!
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
شیراز
.
.
عصر، عصرِ عاشوراست، راویِ معاصر کو؟
جوهرِ فرات این جاست، صاحبِ جواهر کو؟
قمریانِ خونین بال، از مدینه برگشتند
چند فرسخ آن سوتر، قریهی مجاور کو؟
گریههای پیری را در غبار میبویم
جادهجاده میپرسم، جایِ پایِ جابر کو؟
رویِ خیزرانها خون، از تلاوتِ سَرهاست
شیخ را از این مقتل، زخمه بر مَنابِر کو؟
وقتِ رجعتی سرخست، سبزهای عالَم را
هجرتیست دیگرگون، شاعرِ مهاجر کو؟
در قمارِ بوسفیان، شعله بر مسلمانیست
غیرِ آتش از گورِ این بنی مقامر کو؟
شبروانِ کوفی را، سنگها بر آیینهست
ناظرانِ شامی را درکِ این مناظر کو؟
کاخِ سبز را دیدی؟ مجلسِ یزید آن جاست
روضهخوان چه میپرسی، شمرِ عصرِ حاضر کو؟
آخرِ سفرنامه، کربلای چندم بود؟
فصلِ لاله عباسی، در غروب آخر کو؟
.
.
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
۱۴۰۱/۷/۱۷
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم
چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا را شانه می کردم
نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم
اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم
چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل دیوانه می کردم
یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ هم چون زندگی پروا نمی کردم
سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
#علیرضا_قزوه
@golchine_sher
✍ #گـروه_شــعــر_چـــڪــامــہ 🇮🇷
💚 محفلی مخصوص #شاعران و #دلنویسان عزیز
♦️ جهت دریافت لینک عضویت ؛ نام و نام خانوادگی خود و چند نمونه شعر یا دلنوشته ادبی تان را به آیدی زیر ارسال کنید.
╰┈⫸ @hoora_aa
╰┈⫸ @hoora_aa
╰┈⫸ @hoora_aa
🇮🇷 #حرفه_ای و #خوشسابقه بودن #شاعران ؛ مزیت گروه ماست🌹
•••─✾࿐༅🌸༅࿐✾─•••
به نام خالق طراوت محض
🔷غزل گنجشک ها
بادی می آشوبد انگار رویای گنجشک ها را
حس می کنم جور دیگر غوغای گنجشک ها را
صبح ست صبحی دگرگون با خود بیندیش و بشنو
ازسنجد وبیدمجنون آوای گنجشک ها را
حس می کنم آسمان را باخود صمیمی ترازپیش
دل می سپارم دوباره سرنای گنجشک ها را
از لای در ناگهانی گنجشککی سر بر آورد
بنگر بر این شعر حتی امضای گنجشک
ها را
بالای سیم دکل ها هر صبح مست نسیمند
بنگر بر آن برج ها نیز جا پای گنجشک ها را
آب از سرچشمه گل بود، گنجشک ها مرده دیدم
این کوه دیگر ندارد گنجای گنجشک ها را
تیرو کمان کی می افتد از دست همسایه ی من
کاش آفتابی ببینم فردای گنجشک ها را
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
با تمام بغض
با تمام بغض ، یک شب پشت در می بینی ام
در به رویم می گشایی ، شعله ور می بینی ام
در نگاهم خوب میفهمی شکوه ایل را
بعد از این چاووش بر اسب کهر می بینی ام
مقصدم آن سوتر از کوه است ، می دانی چرا
با تفنگ برنو این ارث پدر می بینی ام
خوب می دانی از این دشت سترون خسته ام
چون غزال وحشی کوه و کمر می بینی ام
گرگ باران دیده ای شاعر به گوشم گفته ای
گرگ و میش صبح ، همپای خطر می بینی ام
خسته ام از شهر ، حتی از درختانی که نیست
تک درختی نیمه جان پای تبر می بینی ام
پلک بر هم میزنم ، آیینه تر می بینمت
پلک بر هم میزنی ، آشفته تر می بینی ام
شیهۀ اسبم می آشوبد سکوت ایل را
ایلیاتی تمام از هر نظر می بینی ام
12/02/1389 - بوشهر
محمد حسین انصاری نژاد
این باغ...
بر قامتِ باغِ تو اگر تیشه میآید
صد سروِ جوان باز از این ریشه میآید
دیدهست سیاووش تو را دشنه به پهلو
سیمرغ سراسیمه بر این بیشه میآید
ای چلهنشینان خدا! گوش به چاووش
شبخوانیِ این باغ پس از تیشه میآید
میبینم از این پنجره آن تیغ به کف را
در پای تَرَکخوردهترین شیشه میآید
این زمزمۀ خونِ چهل سالگیِ توست
این برگ و بَر از سرخیِ اندیشه میآید
✍🏻 #محمدحسين_انصارىنژاد
🏷 #ایران_اسلامی | #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
🔴🔴🔴
پیج شاعر،نویسنده،پژوهشگر و منتقد ادبی،
محمدحسین انصاری نژاد، به ایتا پیوست.
.
شعرها، یادداشتها و دغدغههای شاعر
.
کانال #محمد_حسین_انصاری_نژاد با عنوان (( دلنخواهی )) در پیامرسان ایتا
.
⬅️به کانال #محمد_حسین_انصاری_نژاد بپیوندید➡️
.
لینک کانال:
https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
دل نخواهی
🔴🔴🔴 پیج شاعر،نویسنده،پژوهشگر و منتقد ادبی، محمدحسین انصاری نژاد، به ایتا پیوست. . شعرها، یادداشتها
| شورِ فرات |
.
.
بر سرِ نِی آمدهست، ماه به لیلالبرات
جامهدَران از حجاز، تشنهی شورِ فرات
ماه به خیزابِ خون، همنفسِ خیزران
زخمهی خونینِ اوست، بر جگرِ کائنات
باز به دستانِ شمر، برقِ اماننامه است
غیرتِ عباسی است، یکسره شرطِ نجات
نِعم حُسینی اَمیر، نِعم حُسینی اَمیر
از شکرستانِ کیست، این همه شهد و نبات؟
" اسلم ترکی" هنوز، گرمِ سر افشانی است
از نفَسش شعلهایست، پردهی کُرد و بیات
گفت از این عرصه "جون"، جان ببَرد مُرده است
سوختهام تا مگر، پَر بزنم پیشِ پات
شارحِ اوصافِ او، نیست به جز مصطفی
مانده مَلَک تا دهد، شرحِ کدامین صفات
قافلهی سر به نِی، آمدهاید از کجا؟
ای شبِ گیسویتان، شرحِ دعایِ سمات
خوانده به منبر سَنان، خطبهی فقهالجهاد
مانده به منبر شُریح، دست به شرحالصلات
حرملهها در پِیاند، دست به تیر و کمان
زنده همین کُشتگان، جمله جهان در ممات
جز که از این جاده نیست، راه به عینالیقین
خاکِ شهیدانِ اوست، معنیِ عینالحیات
.
.
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
دل نخواهی
| شورِ فرات | . . بر سرِ نِی آمدهست، ماه به لیلالبرات جامهدَران از حجاز، تشنهی شورِ فرات ماه به
سکه ی منسوخ
بر سر من بشکنید این کاسه ها و کوزه ها را
تا مبادا بشکنم نرخ شما دریوزه ها را
گنبد فیروزه ای را نقشبندانی ست هر سو
تا بچرخانند با تذهیب خون فیروزه ها را
با چهل سال مدام از چله ی مستی پیاپی
خون ما در شیشه بنگر قسمت چل روزه ها را
مرزها را بسته می بینم به روی سینه سرخان
گرگ ها بر نقشه آغشتند با خون پوزه ها را
باز در بحر رجز از غربت دریا بخوانید
تا به حلقوم وزغ ها بشکنید ارجوزه ها را
آه مظلومی اگر باشد به دنبال تو ای شیخ
یک قیامت شعله می بلعد نماز و روزه ها را
کو صلاح الدین زرکوبی در این آشفته بازار
تا بشوید جمله با ضرب سماع آموزهها را
صیرفی ها جمله ضرب عشق را از یاد بردند
در هوای سکه ای منسوخ گشتم موزه ها را
از کبود طبع ما کی می تراود شعر تازه
از "تهی سرشار" می بینم تمام کوزه ها را
1399/03/25
شیراز
#محمدحسین_انصاری_نژاد
دل نخواهی
سکه ی منسوخ بر سر من بشکنید این کاسه ها و کوزه ها را تا مبادا بشکنم نرخ شما دریوزه ها را گنبد فیرو
ازمن گریزتاتو هم دربلا نیفتی
مولانا
بگریز
باخودم به کوچه بگذار،درهمین شب بلاخیز
بگذرای رفیق ازمن،ازمن ای عزیز!بگریز
دست برکلاه برگرد،بین ضرب وحشی باد
ماه ازشب توردشد، نیمه شب بخیر،برخیز!
جای پنجه ی پلنگم مانده برگلوی مهتاب
این پلنگ کی بترسد ازمترسکان جالیز؟!
زخمه می زند به گوشم،زخمی ام که می خروشم
باصدای بال ققنوس،باطنین سمّ شبدیز
"خسرو"م به تخت تبعید،بین دره های "یمگان"
بلخی ای به شام ودستم،روی دوش شمس تبریز
فاتحان لنگ بردند،این قمارازمن اما
چنگ می کشدجنونم برقراولان چنگیز
بابرادران چه کردی،-گرگ های آن حوالی-
دست بسته ودهان را ،ازتمام گرگ هانیز
دردلش غم هرس نیست،زیر بار هیچ کس نیست
کاج راکجاهراسی ست یکدم ازبهار وپاییز
بگذرازغروب دریا ،چون خروس خوانده کبکت
ای خوشاکباب کبکی،پای جویبار "خاییز"*
کاسه کوزه هاشکستند،برسرمن این قبیله
ای ترک نخورده دیوار! ، برسرم توهم فروریز
1399/1/21
شیراز
#محمدحسین_انصاری_نژاد
*خاییز: روستایی خوش آب و هوا از توابع تنگستان بوشهر
دل نخواهی
ازمن گریزتاتو هم دربلا نیفتی مولانا بگریز باخودم به کوچه بگذار،درهمین شب بلاخیز بگذرای رفیق از
🔹غزل ایوان نجف🔹
مست می آیی که شورلاتخف رابنگری
صبح رستاخیزایوان نجف رابنگری
می روی بامیثم تمار درآن رستخیز
تاسماع جرعه نوشان سلف رابنگری
تیغ درکف خفته،حجربن عدی درقتلگاه
بایدآنجا کشتگان سربه کف رابنگری
می زندابرو که بگذرازصفوف تیرها
تاکمانداران ازهرشش طرف رابنگری
درسکوت شامگاه نخل ها بنشین خموش
تاکه ماه خون چکان درکلف رابنگری
صیرفی باشی اگر،درنجف دردست توست
صیرفی باشی اگر،شمس الشرف رابنگری
جلوه ی بردیمانی کو واحوال کتان؟
پیش یاقوت نجف،اینسان خزف رابنگری
گربه قدرشبنم ازآن هفت دریاترشوی
جلوه ی یاقوت پنهان درصدف رابنگری
پرده بالامی رود بابال بال جبرییل
تاورای پرده،سر"لوکشف"رابنگری
بین اوراق دعا،بشنو نفس های کمیل
تادرآن آیینه اش،اشک شعف رابنگری
ابن ملجم هاست اشباح الرجال پیش رو
تابه جشن فتنه زادان،چنگ ودف رابنگری
این عمارست ذکرحیدراینجاگوش کن
تاازآن ارواح،ابنای خلف رابنگری
درنمازظهرایوان نجف،لب تشنه باش
تاتجلی شهیدستان طف رابنگری
#محمدحسین_انصاری_نژاد
@irafta
www.irafta.com
م انصاری:
🌹🌹"حس شعر قیصر"🌹🌹
سنگ فرش کوچه ها ، با تو جور دیگر است
بی تو در تمام شهر ، قحطی کبوتر است
با تو راه می روم ، شعر غنچه می زند
در دلم غزل غزل ، حس شعر قیصر است
حرف می زنی فقط ، از گل و پرنده ها
می سرایی از غروب ، پلک آسمان تر است
با تو راه می روم ، شهر تازه می شود
این نفس نفس تویی ، یا گلاب قمصر است؟
گفتی این طرف چقدر ، کوچه ها صمیمی اند
گفتم از تمامشان ، کوچه ی شما سر است!
می شناسمش هنوز ، کوچه ی قدیمی ات
با دوچرخه ای که نیست ، سخت گریه آور است
کوچه در خودش شکست ، دست بر دلم گذاشت
آه روی دست او ، جای پای مادر است!
فروردین 1389 / بوشهر
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
بندی به پای دارم و باری گران به دوش
در حیرتم که شهره به بی بند و باری ام...
#شادروان_غلامرضا_شکوهی
@golchine_sher
#رجبيه
می شود شبخوانی ماه رجب را بشنوی
گریه ی گل های مست نیمه شب را بشنوی
پشت دیوار بلند تاک ها بنشبن خموش
تا که ساقی نامه ی بنت العنب را بشنوی
مستی است و راستی یکباره مستان را مرام
مست باش و راست تا رمز طرب را بشنوی
واعظ شهرازرطب خوردن مگرافتاده است
بایدازاوحکمت ترک رطب رابشنوی!
نسبت ماچیست باآیینه؟جادارد اگر
گریه ی آیینه سازان حلب رابشنوی
مست باید در مفاتیح الجنان هم بنگری
تا در این ماه خدا، سر ادب را بشنوی
در سماع رنگ رنگ باغ باید بنگری
تا خروش العجب ثم العجب را بشنوی
پیش رویت باد می آشوبد این تقویم را
تا ورق گردانی ماه رجب را بشنوی
گوش کن بانگ شباهنگ است بین کاج ها
تا که از هر برگ، ذکری مستحب را بشنوی
پارسایی بوده رسم شاعران پارسی
شیشه در دست آ که تا شعر عرب را بشنوی
در فلق بنگر شکوه مسجد آدینه را
تا که از سجاده ها "فزت و رب" را بشنوی
صبح نخلستان پرست از گریه ی شط فرات
تا در آن شور شهیدی تشنه لب را بشنوی
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
@irafta
www.irafta.com
نذر امام محمدباقر ع
ابرو بزن ای ماه که شهرست دوباره
محو شب چشم تو و تقسیم ستاره
پلکی بزن آهسته که آشفته بیایند
با «پیرهن چاک و غزل خوان» به نظاره
چشم تو شکافندهی ذرات علوم است
در درک اشارات تو مانده ست «زراره»
حل میکنی از پلک زدن مسئلهها را
شهری نگران تو و انگشت اشاره
پلکی بزن ای ماه که پیران مذاهب
ذکر لب شان «اشهد ان لا» ست هماره
پیشانیات آیات شکافندهی دریاست
میافتد از اعجاز تو در نیل شراره
بر قلهی «مدین» ردی از بغض مدینه ست
گفتند شعیب آمده بر کوه سواره
میخواست هشام آینه محصور بماند
حتی نرود صبح، مؤذن به مناره
تا مبحثی از باغ تو در دست نسیم است
از بسط نفسهای گل سرخ، چه چاره؟
حیرت زدهی کشف اشارات شمایم
چون بلبل مشتاق بر این بام هزاره
محمدحسین انصاری نژاد
غزل برفی
تورا به حرف نیاورده امشب اینجا برف
که آب می شود ازآفتاب فردا برف
کلاغ ها چه سراسیمه وگذاشته است
کلاه پولکی اش را به فرق افرا برف
چه ژرف می شنوی باز سازوحدت را
فرود آمده بر مسجد وکلیسا برف
به گوش کودک همسایه"بازباران "است
به گوش شاعراین شعر،"باز بارا...برف"!
کدام سقف ترک خورده است دربادآی
واستغاثه ی مادر:خدا مبادا برف ...
دودست یخ زده ی کودکی گرسنه نوشت
بدون فاصله دربرگ:آب،بابا،برف"!
انارنوبر باغ ست قسمت "دارا"
هنوز یکسره یخ بسته دست "سارا"،برف
چه غم که دخترک گل فروش یخ زده است
که بسته چشم سفیدش براین قضایا برف
نشسته کودک دیگر کنار شومینه
گشوده پنجره برفرصت تماشا برف
نشسته چشم به شومینه باسگ وپدرش
میان هلهله سرداده: های ،هو ،ها،برف
نشست تابزند زخمه برپیانویش
بلند برسرنت ها کشید،"سل"،فا،برف
سکانس آخر این فیلم ،سخت برفکی است
نکرد یک نفسش بی غبار حتا برف
وآب می شود ازآفتاب وخواهد کرد
تمام شعر مرا رفته رفته حاشا برف
#محمد_حسین_انصاری_نژاد
شیراز_۴آذر ۱۳۹۷
@delnakhahi