eitaa logo
دل نخواهی
799 دنبال‌کننده
445 عکس
76 ویدیو
2 فایل
#محمد_حسین_انصاری_نژاد گزیده‌ای از آثار محمد حسین انصاری نژاد شاعر و نویسنده معاصر 🟥 این کانال توسط ادمین اداره می‌شود 🟥
مشاهده در ایتا
دانلود
عجب تشرّف سبزی حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد خلاص از قفسِ وعده و وعیدت کرد سیاه بود و سیاهی هرآنچه می‌دیدی تو را سپرد به آیینه، روسپیدت کرد چه گفت با تو در آن لحظه‌های تشنه حسین؟ کدام زمزمه سیراب از امیدت کرد؟ به دست و پای تو بارِ چه قفل‌ها که نبود حسین آمد و سرشار از کلیدت کرد جنون تو را به مرادت رساند ناگاهان عجب تشرّف سبزی! جنون، مریدت کرد نصیب هرکس و ناکس نمی‌شود این بخت قرار بود بمیری، خدا شهیدت کرد نه پیشوند و نه پسوند، حرّ حرّی تو حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
| ماه محرّم و دگرگونی | . . ماه محرّم‌ست و دگرگون نمی شوی! در حیرتم که یک شبه مجنون نمی شوی   آوازِ نینوایی از این پرده می‌چکد سازِ شکسته‌ای تو و موزون نمی شوی   بر تپه های ناصرهَ مردی ست بر صلیب ناقوس می زنند و تو بیرون نمی شوی   دریاست پیش چشم و تو محو حباب ها دیگر بس ست قطره گی افزون نمی شوی   پرپر شدند یکسره گل های هاشمی حتی به قدر باغچه ،گلگون نمی شوی   نی نامه است گوش به آن سو نمی دهی هنگامه است خیره به هامون نمی شوی   مجموعه ای شقایق در خون ورق ورق منظومه ای ستاره ی محزون نمی شوی   گفتم که خون جگر، کلماتت دگر شود یک جور دیگر از چه هم اکنون نمی شوی؟!   تا خوشه چین خرمن خورشید طف تویی هرگز اسیر قحطی مضمون نمی شوی   تا تشنه بین علقمه چرخی نمی زنی هرگز پر از جواهر مکنون نمی شوی   وقتی غروب کرب و بلا را ندیده ای هرگز خراب از می گلگون نمی شوی از "شاطی الفرات"نگو ای که با خروش خلوت نشین ساحل کارون نمی شوی   وقتی سری به شام غریبان نمی زنی در لیلة البرات، دگرگون نمی شوی   خنیاگران معرکه اند این برادران حیران برق دشنه ی شمعون نمی شوی   نو نو هنوز فتنه ابن زیاد هاست تا کی خبر از ین همه افسون نمی شوی؟! . .
لبیک یا امام به‌سوی علقمه رفتم که تشنه‌کام بیایم وَ سر گذاشته بر دامن امام بیایم چه باشکوه به لب غنچه می‌زند صلواتم مگر به باغ گل سرخ، با سلام بیایم خوشا که گوش به بانگ درای قافله باشم به کربلای تو از حج ناتمام بیایم شب است و همسفر مسلمم به غربت کوفه که چون ستارۀ سرخی به پشت‌بام بیایم خوشا که جامه‌دران بین خطبه‌خوانی زینب بر این خرابه بچرخم به صبح شام بیایم دعا کنید پدر! مادر! این دقیقۀ آخر که سربریده بر این دشت، چند گام بیایم چقدر گم شده چون برگ گل سه‌سالۀ پرپر علم به دوش به خون‌خواهی کدام بیایم؟ شنیده‌ام که به صحراست چشم یاس سه‌ساله مگر به نام عمویش به انتقام بیایم تمام حنجره «هَل مِن مُعین» اوست به گوشم تمام حنجره «لبیک یا امام» بیایم! ✍🏻 🏷 | 🇮🇷 @Shere_Enghelab
علیه‌السلام 🔹یا اباالفضل🔹 کنار دل و دست و دریا، اباالفضل! تو را دیده‌ام بارها، یا اباالفضل! تو از آب می‌آمدی، مشک بر دوش و من در تو غرق تماشا، اباالفضل! اگر دست می‌داد، دل می‌بریدم به دست تو از هر دو دنیا،‌ اباالفضل! دل از کودکی از فرات، آب می‌خورد و تکلیف شب، آب، بابا، اباالفضل!... فدک مادری می‌کند کربلا را غریبی تو هم، مثل زهرا اباالفضل! تو را هر که دارد ز غم بی‌نیاز است وفا بعد از این نیست تنها اباالفضل! تو با غیرت و آب و دست بریده قیامت به پا می‌کنی، یا اباالفضل! 📝 🌐 shereheyat.ir/node/2293@ShereHeyat
. . مَشک بر دوش سوی علقمه رفت، تا که شق‌القمر نشان بدهد تا که چشمش هزار معجزه را، بینِ خوف و خطر نشان بدهد شیهه‌درشیهه اسب و گرد و سوار، آسمان مکث کرده تا چه کُنَد؟ خیمه‌درخیمه گریه می‌شنود، آب را شعله‌ور نشان بدهد؟! مَشک لب‌تشنه گرم زمزمه شد، گریه‌های رقیّه در گوشش تا که یک دشت لاله‌عباسی، غرقِ خونِ جگر نشان بدهد قبضه‌ی ذوالفقار در مُشتَش، خشمِ دریاست در سر انگشتش کربلا قلعه‌قلعه خیبر شد، رفت مثلِ پدر نشان بدهد با خودش فکر می‌کُند که فرات، عطشِ باغ را نمی‌فهمد می‌رود معنیِ شکفتن را، فوقِ درکِ بشر نشان بدهد همه‌ی خشم خونفشان علی، در صدایش وزیده، می‌خواهد خطبه شقشیقه‌ای دیگر،‌ با رجزها مگر نشان بدهد ساعتی بعد آفتاب گرفت، لحظه بعثتی شگفت آمد سوره‌ای قطعه‌قطعه در دستش، رفت شق‌القمر نشان بدهد . . . . 🔴آدرس کانال در پیامرسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
| زمزمه‌ای تشنه | . . غرق در زمزمه‌ای تشنه به زمزم نرسیدم سعی در هروله کردم به محرّم نرسیدم ای رسولانِ عطش نوش! کجای عرفاتید تشنه تا تعزیه گردانیِ آدم نرسیدم نم‌نم اشک مرا بُرد به ظهرِ عطش اما مَشک بر دوش چو از علقمه نم‌نم نرسیدم می گذشت از شب کوفی به شهادت کسی اما من به گَردِ نَفسَش قدر مسلّم نرسیدم سر زد از مشرقِ نِی زلفِ پریشانِ مسیحا وقتِ پرپر شدن سوره‌ی مریم نرسیدم در دلم می‌شکند کوه از ادراکِ ابوالفضل پایِ آن کوه اگر با کمرِ خَم نرسیدم گفت بر نیزه کسی جامه‌دَران حُکمِ خدا را دست در شرح هزار آیه‌ی محکم نرسیدم گفتم از صبحِ حرم پل بزنم سمتِ محرّم در خودم ریختم اما به حَرَم هم نرسیدم سیب‌ها سرخ رسیدند در آن فصلِ تماشا سیبِ کالم به شهادت نرسیدم نرسیدم . . ۱۴۰۲/۵/۵ شیراز . آدرس کانال در پیارسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
| وضعیت نارنجی باغ | 🛑واکنشی به کتک خوردن بانویی در نارنجستان قوام شیراز . . شطرنجی نشان دهید با اسفنج‌های خونین نارنجستانِ قوام را و با چکه‌چکه‌ی ابرهای کبود تکه‌تکه درختان باغ را در باد شطرنجی نشان دهید بازوان ورم کرده‌ی باغ را و شتکِ خون را بر گونه‌های غنچه‌های هراسان تا مبادا تکثیر شود بال‌بالِ کفترانِ حرم در شبیخونِ پیاپیِ کفتارها شطرنجی نشان دهید زمین خوردنِ بانویی را در های‌وهوی شغالی گر در زیرِ لگدهایِ وحشیِ گرگ ناگاه نارنجی شد وضعیتِ باغ شطرنجی نشان دهید ساعتِ فاجعه در نارنج‌زار را انگار در گُل‌های ساعتی باغ بمب کار گذاشته بودند اما کسی نشنید یک سرِسوزن نبود انگار در مترسکان سبیلوی لَم داده بر مبلِ راحتی شطرنجی نشان دهید این آدینه‌ی بعد از شام غریبان زینب را هنوز قافله‌ی نیزه‌دارها چهل منزل فاصله دارند تا دروازه‌ی ساعت شام... و جشن خلیفه‌ی بوزینه باز حتی هنوز از کوفه رد نشده‌اند از بی‌شکوفه‌ترین باغستان‌های تاریخ چاووش حرمله ها را می‌بینی و شبح شبث‌ها را... در ازدحامِ مگس‌ها.. دارد زیاد می‌شود نوش‌نوش ابن زیادها شطرنجی نشان دهید صاعقه را در گیسوی گندمزارری مبادا بر آشوبد رویای ابن سعدها را شطرنجی نشان دهید زمانی که بانویی بر زمین افتاد در پیشِ چشم‌هایِ تماشا هر چند نارنجستان را بلندست دیوارِ حاشا اینجا شیرازست و از نارنجستان یک خیابان فاصله است تا چلچراغ‌های خونی شاهچراغ شطرنجی نشان دهید قیامِ گوهرشاد را در نارنجستان قوام و خونِ حمید الداغی را بر گُلدان‌هایِ شمعدانی و نارنجی بکشید گریه‌های باغ را شطرنجی نشان دهید خیمه‌های سوخته را در سُمکوبی بی‌شمار اسبان و هلهله‌ی وقیح شمر را در سیلی بر کودکان حرم و تاراجِ روسری‌ها شطرنجی نشان دهید صورتِ کریه شطرنج‌بازان شهر را در چشمِ پیادگان که مبادا شتکِ خونِ باغ به تریجِ قبایی بربخورد این آتش برمی‌خیزد از گورِ خاکستری‌ها به قولِ آن شاعر خسته فریاد کردن گناه است در شهر کاکُل زری‌ها . . ۱۴۰۲/۰۵/۱۱ . . آدرس کانال در پیامرسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
12.mp3
1.96M
| زمزمه‌ای تشنه | . ⬅️شاعر: . ⬅️گوینده: سرکار خانم الهام سنجابی شیرازی . آدرس کانال در پیارسان ایتا: https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
از شبِ شیراز تا صبحِ نشابور آمدم با تبِ نارنج‌ها در باغِ انگور آمدم دست در دستِ شبانِ وادیِ ایمن به کوه محو در اِنّی‌انااللّه از شبِ طور آمدم با همین شورِ مُردَّف ابرها دف می‌زدند پابه‌پای ابرها با تار و تنبور آمدم تابِ مستوری ندیدم در پَریرویانِ عرش دور از چشمِ پریرویان مستور آمدم ناگهان در یک شبِ شعرِ خراسان گُم شدم بعد از آن چون آفتابِ صبح، مشهور آمدم در همین نزدیکی آتش چیدم از نارنج‌زار تا به میقاتت به قَدْرِ چلّه‌ای دور آمدم می‌زنم بر سینه سنگِ کافری دلتنگ را عذرم از این کافری‌ها بس که معذور آمدم رد شدم با عرشیان از سنگفرشِ آسمان چشم بر گلدسته‌ی نورٌعلیٰ‌نور آمدم . . ۱۴۰۰/۱۲/۲۳ مشهد الرضا
سر سنگین (به بعضی یاران که از جفاهایشان باید به دشمن پناه برد!) سنگ ها را وا کنید ای قوم، سر سنگین نباشید برکه ای سنگی به پیش ماه فروردین نباشید عادت دیرینه ی سنگ است راه رود بستن سنگ راه ما به حکم عادت دیرین نباشید خرج تان را چون جدا کردید یکسر روز میدان وقت تقسیم غنایم با خر و خورجین نباشید بگذرد این چله ی میقات هم ای قوم موسی غرق حیرت خیره بر گوساله ی زرین نباشید تیشه ای مانده است از عشق بیابانگرد در کوه تشنه ی خون در گذار چشمه ی شیرین نباشید کسر شأن شاهبازان است صیدی کمتر از شیر در شکار پشه ای با جرات شاهین نباشید دست تان همچون طناب دار هر دم بر گلویی ست سنگ قبر زندگان را سوره ی یاسین نباشید ای کلاغان خبرچین کر شوید از فالگوشی این قدر موی دماغ شاعری مسکین نباشید از وزش های خدا هر شب خبرهایی ست بر بام چشم بر معراج، از این نردبان پایین نباشید پیرهن بیش از برادرهای یوسف پاره کردید تشنه ی خون برادر کاش، بیش از این نباشید حرمت منبر شکشتید ای شیوخ از تلخ گویی در خم محراب با این ابروی پرچین نباشید سایه ی امن خدا را از سر مستان مگیرید با دعای باده نوشان مانع آمین نباشید کی شما را می سزد این دعوی همسنگری ها دشنه بر کف در شهادتگاه زین الدین نباشید 1399/10/05 شیراز
صبحِ ستاره سوختگانِ خدا بخیر این صبحِ شرحه‌شرحه بر اهلِ ولا بخیر خونِ موذن‌ست به گلدسته‌ای شهید با ضربِ خون، تلاوتِ حی علا بخیر مُهرِ مدینه است به سجاده‌ی شما برکوفه‌تان سپیده دمِ کربلا بخیر گل‌های ساعتی چه به شیپور می‌دمند؟ جز این صلا که ساعتِ صبحِ جزا بخیر آن تابش از نواحیِ باب‌الجواد بود این بارش از حوالیِ باب‌الرضا بخیر همسایگانِ تشنه‌یِ شَطِّ فرات را ذکر گلوی حضرتِ روحی فدا بخیر دستی به زلفِ شامِ غریبان کشیده‌اید تا بگذریم از شبِ چشمِ شما بخیر این بال‌بال نیمه‌شب از ربّنایِ کیست؟ این بال‌بال نیمه‌شب ربنا بخیر محمدحسین انصاری نژاد
گفتم: چشمم، گفت: به راهش می‌دار گفتم: جگرم، گفت: پر آهش می‌دار گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل گفتم: غم تو، گفت: نگاهش می‌دار @robaiiyat_takbait
. . می خواهم از کویر برایت، امشب ترانه ای بسرایم  موسیقی مطنطن شن هاست،امشب طنین قافیه هایم   از عشق های بندری امشب، بر من مگر دری بگشایی می خواهم از کویر به سویت ، دریا!دریچه ای بگشایم   دریا چقدر با تو صمیمی ست، فانوس های بندری اش نیز در قایق شکسته ی شعرت ، توفانی ست حال و هوایم    می بینمت نشسته به ساحل ، با چوبخط موج در انگشت دستت به روی شانه ام از دور ،آهسته می بری به کجایم ؟  بر ماسه ها کنار تو فایز ، زل می زنید هر دوبه چشمم اندوه، قد اسکله دارید ، یک شروه، فرصت ست بیایم؟!    در سایه سار"سرو ابرکوه "،می خوانم از سواحل بوشهر آنجا که موج، صخره ،صدف ها،زنجیر بسته اند به پایم!  در خلسه های ماسه ای امشب ،یک جور دیگر است نمازم سجاده های ساحلی اینجاست ،گسترده است دست دعایم    سجاده ات برابر دریا ،دیشب از آن کرانه سرودی قبله است هر طرف که بخوانی ، دادی بر آب قبله نمایم   وقتی که با توام دلم آبی ست ، این کفش خسته در گلم آبی ست احساس می کنم که پرنده ،احساس می کنم که رهایم . .
"یک نکته‌ی دستوری" یکی از خطاهای زبانی که پژوهندگان دستور زبان و منتقدان حوزه‌ی ویرایش، بر شمرده‌اند، کاربرد  کلمه‌‏هایی چون: «اگرچه/ گرچه/ ارچه/ هرچند و...» همزمان با واژه‌های «اما، ولی، ولیک، لیک، لکن، ولیکن و ...» است. در اغلب این کاربردها، بی‌آسیب معنایی می‌توان یکی از این دو کلمه را از نثر یا شعر حذف کرد و استفاده از هر دوی این کلمات، به دستور و ایجاز زبان که ضرورت شاعری است، لطمه می‌زند. برای مثال حافظ به درستی سروده است: گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر و نسروده است: گرچه پیرم تو ولی تنگ در آغوشم گیر یا از معاصران حسن حسینی گفته است: هرچند که از آینه بی‌رنگ‌تر است   از خاطر غنچه‌ها دلم تنگ‌تر است و همچنین فاضل نظری: کنون اگرچه کویرم هنوز در سر من   صدای پر زدن مرغ‌های دریایی است شاعران یاد شده، دانسته یا نادانسته، به درستی از «اما، ولی و...» پس از «گرچه و هرچند و اگرچه» استفاده نکرده‌اند. در شعر فارسی، شاعرانی فصیح و مقید به زبان چون: فردوسی، نظامی، سعدی، حافظ و اغلب شاعران آشنا با ادب مکتوب (در غالب موارد و نه همیشه)، به‌ویژه در اشعار سده‌های چهارم و پنجم این ضرورت دستوری را رعایت کرده‌اند. بسیاری از نویسندگان و شاعران فارسی نیز در آثار خود به‌ندرت یا با فراوانی دچار این خطا یا کاربرد شده‌اند. نخست نویسندگان مترسل و متمایل به ادب عربی و دوستداران نثر فنی و نثر مطنب؛ چنانکه در تعدادی از نامه‌های کتاب المختارات من الرسائل، در کلیله و همچنین در مرزبان‌نامه و آثار منشیانه و درباری، نشانه‌هایی از این سیاق را می‌توان دید. بیش از این آثار، شاعران و نویسندگان ادب عرفانی به دلایلی چون: تاثیر از ادب عامه و همچنین در اولویت نبودن موازین شعر و ادب رسمی در آثار آنان، به‌فراوانی از این شیوه‌ی نحوی استفاده کرده‌اند. در اغلب آثار مکتوب و منظوم عطار، مولوی، شاه‌نعمت‌الله و... نمونه‌هایی متعدد را می‌توان دید. دسته‌ی سوم شاعران وقوعی و فعالان سبک‌اصفهانی چون: محتشم، صائب و ... هستند که احتمالا متاثر از زبان عامه و به دلیل ضعف بنیه‌ی زبانی و ادبی  یا پایبند نبودن به زبان ادب کهن، به این سیاق رو آورده‌اند.    این ایراد دستوری، در زبان شعر معاصر، به‌ویژه شاعران پس از انقلاب هم نمودهای گوناگون دارد که برای نمونه می‌توان به دو بیت زیر از غزل‌های سلمان‌ هراتی اشاره کرد؛ هرچند فراوانی این کاربرد حشو‌گون در شعر دهه‌های اخیر بسیار زیاد است: دل‌ها اگرچه صاف ولی از فریب سنگ   آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت و اگرچه از عطش التهاب می‌خوانیم     برای عشق ولی دیده‌ی تری داریم @mmparvizan
. . با تیک و تاک خسته‌ی گُل‌های ساعتی در باغ می‌وزند کلاغان لعنتی بر کاج‌ها جراحت حلاج را کشید این شاعرِخزیده بر این مبلِ راحتی شیر است نقشِ پاکتِ سیگارِ او فقط بنگر چهاست در سرِ این شیرِ پاکتی آشقته‌اند مثلِ دلم در غروبِ باغ جمعِ پرندگانِ پریشانِ غربتی زنگِ حساب آمد و محشرشروع شد جز شعله کو جریمه‌ی این بی‌جراحتی خنجر به مُشت می‌گذریم از برابرت ما نابرادرانِ تو از بی بضاعتی . .
سلمان بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «می‌شود»ها را ببین، کورُش هم اینجا خواب بیداری نمی‌بیند به سوی زندگی بشتاب و بگذار این جسدها را تو را بانگ بلال از دور سوی خویش می‌خواند برای خسروان بگذار لحن باربدها را صدای روشنی می‌آید از ژرفای نخلستان‌ سبد بردار پر کن از مناجاتش سبدها را غریبی در دیار خویشتن‌؟ مهمان شهری شو که «اهل بیت‌» می‌خوانند آنجا نابلدها را کرامت را ببین‌، پیغمبران شهر دانایی‌ به تدبیر تو می‌بندند راه عبدودها را ✍🏻 🏷 🇮🇷 @Shere_Enghelab
تا توانی دفع غم از خاطر غمناک کن در جهان گریاندن آسانست اشکی پاک کن @robaiiyat_takbait