eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
4.3هزار ویدیو
43 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
👩‍⚖   🌷 ﷽ اون شب مثل شب اول قبر همه ي ما بود. تا خود صبح پلك روي هم نذاشتيم و خاله تا طلوع آفتاب اشك ريخت. درد دل خودم كمتر از خاله نبود؛ اما سعي ميكردم دلداريش بدم و بهش اميد بدم. اميدي كه حتي خودم هم ازش مطمئن نبودم. صداي اذون از مناره هاي مسجد بلند شد. خاله روي كاناپه دراز كشيده بود و عمو توي بالكن روي صندلي نشسته بود. از روي مبل بلند شدم و وضو گرفتم. داخل اتاق احسان شدم و تك تك وسايلش رو از نظر گذروندم. همه ي خاطراتي كه باهم داشتيم از جلوي چشمهام گذشت. سجاده و چادررنگي رو برداشتم و قامت بستم. ذكرهام با اشك همراه شد و ركوع و سجودم با تمنا به پايان رسيد. بعد از نماز دستم رو سمت آسمون گرفتم و از ته دل با خدا حرف زدم. «خداجون! تابه حال توي زندگيم چيزي كم نداشتم. هميشه حمايت تو رو توي تك تك لحظاتم حس ميكردم. ميدونم كه حتي يه ثانيه هم دستم رو رها نميكني. فقط... فقط الان احسان رو كم دارم. فقط احسان رو از تو ميخوام. اون رو بهم بر گردون. خواهش ميكنم!» *** آفتاب غم كمكم از پس كوه اندوه خودش رو نشون داد و حالا سنگيني هواي خونه به خوبي حس ميشد. چشمهاي عمو از فرط خستگي يا گريه هاي پنهوني به قرمزي ميزد و رنگ خاله بيشتر از گچ ديوار نبود و من... من ديگه جوني تو بدنم نبود. فقط طاقت ميآوردم تا اين ساعتها زودتر بگذره. ساعتهايي كه انگار هر ثانيه‌اش قصد گذشتن نداشتن؛ بلكه قصد كرده بودن وجود سرشار از عشق من به همسرم رو عذاب بدن. عمو كتش رو پوشيد و اين شروع روزي بود كه فقط اميدوار بودم به گريه‌ي از سر شوقم منتهي بشه. خاله ملتمسانه به عمو نگاه كرد. - كجا ميخواي بري؟ عمو چشم بر سراميك هاي كف زمين انداخت و گفت: - ميرم كه از احسان خبر بيارم. فقط... فقط دعا كن خبر خوبي باشه. بغض خاله تركيد و دستهاي سرد و يخزده‌اش توي دستهاي پر از اضطرابم نشست. كفشهاش رو به پا ميكرد كه گفتم: - عمو! سرش رو بالا آورد و نگاه پر از غمش رو به چشمهاي سردم دوخت. نتونستم چيزي بگم. نتونستم ازش بخوام كه خبرهاي خوب برامون بياره. نميخواستم شرمنده‌مون بشه. - مواظب خودت باش. لبخند ساختگي روي لبهاش آورد و از در خارج شد. شونه هاي خاله توي بـغـ*ـلم قرار گرفت و اشكهامون در هم تنيده شد تا شايد دست روزگار دلش به رحم بياد و سرنوشت جور بهتري رقم بخوره. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>