eitaa logo
کانال رسمی دلنوشته شهید دهقان
217 دنبال‌کننده
991 عکس
215 ویدیو
4 فایل
#دلنوشته‌برای‌شهید‌ #نحوه‌آشنایی‌شماباشهید‌ #داستان‌تحول‌شما‌به‌واسطه‌شهید #عنایات‌شهیددهقان 📩ارسال آثاربه: @vesal_h213 ♻️تبادل: @shahid_m_dehghan صفحه اینستاگرام: Inastagram.com/hoseinvesali
مشاهده در ایتا
دانلود
{به‌نام‌خدای‌دلسوخٺگان} رمان کوتاه و ♥️ قسمت 🌿 صبح زود رفتم بیمارستان.. مستقیم رفتم بخش سوختگی! به پرستار گفتم: - پویا اشکانی کدوم اتاقه خانم؟ - شما باهشون چه نسبتی دارید؟! - همسرشون هستم - خانم نمیشه، از دیروز که این آقا آوردن شصت هزار نفر اومدن ملاقات! اینجا بخش عفوفیه نمیشه که هرکس از راه رسید بره ملاقات😠 دیگه جوش آورده بودم، من از دیشب جون دادم حالا این نمیذاره برم پویامُ ببینم☹️ - خانم محترم! من از رشت این همه راه نیومدم که شوهرمُ نبینم😠 - گفتم نمیشه!😡 دیدم که لج کردن فایده نداره.. - خانم توروخدا بذار ببینم شوهرمو.. یه لحظه فقط...😢☝️🏻 گذاشت برم.. گفت باشه..🚶🏻‍♀ رفتم داخل اتاق، سه تا تخت بود، یکیشون روش یه بیمار بود، اون دوتا خالی ... اون یه نفر هم سرتاش باند پیچی! باد کرده بود، خیلی بزرگ بود!🙄 اومدم بیرون از اتاق... گفتم خانوم اشکانی رو میخواستم ببینم‌! گفت - همونه... باهم رفتیم دوباره داخل اتاق پرستار گفت - اشکانی ؟ دیدم یکم پای پویا تکون خورد!😰 گفتم: - پویااا😳 پویا جاااان...😢 آروم سرشو اورد بالا و گفت - جان؟ جانم خانومم.. بیا اینجا .. رفتم کنارش؛ درحالی که گریه میکردم .. - پویا اینجوری امانت داری کردی؟! اینجوری مراقب امانت من بودی؟!!😭 - من خوبم خانمم، تو مواظب خودت باش - مگه تو مواظب خودت بودی که من باشم؟!! همون موقع پرستار وارد شد پویا: - مهرناز ببین من روی پای خودمم پس آروم باش!🙂 ..🍃 🖊نویسنده: بانو مینودری ʝסíꪀ➘ @Delneveshte_shahid_dehghan