#خاطرهآشناییخادمینباشهید🌹
#خاطرهخادمی خاطره شماره6
#ارسالیخادم💌
اوایل مهر ماه بود و من طبق معمول به مدرسه می رفتم و سرگرم بودم.🚶🏻♀️
قبلا ارادت داشتم نسبت به شهدا اما نه اینکه به آنها مشغول شوم😇
داخل مدرسه با یکی از رفقای محمدرضا آشنا شدم که ارادت خاصی به ایشون داشت و از همه مهم تر شهید دهقان زمینه تحولشون رو جور کرده بود😍
پای صحبت هایش نشستم، دائم از شهید دهقان حرف میزد💓
من و دوستم باهم به سفر راهیان نور رفتیم✨
وقتی به طلائیه رسیدیم دوستم از آنجا کتاب "یک روز بعد از حیرانی" و قاب عکس شهید دهقان را گرفت☺️
وقتی عکس را دیدم حس کردم جایی او را دیدم ولی حضور ذهن نداشتم.
چند روزی بعد از اینکه از راهیان نور برگشتیم داخل حیاط مدرسه کنار دوستم نشسته بودم و از کتاب "یک روز بعد از حیرانی" صحبت می کرد.
کنجکاو شدم کتابش📚 را بخوانم
از دوستم امانت گرفتم و خواندمش، اولین کتابی بود که از شهدا می خواندم و به نظرم جالب بود
من به رفاقت دوستم و شهید دهقان غبطه می خوردم!😢
پیوند خوردن من با شهدا کار او بود😊
درست چند روزی بعد از پنجمین سالگرد شهادت آقا محمدرضا دوستم به من پیشنهاد خادمی داد🥺💔
هیچ وقت فکرش را نمیکردم که روزی خادم این شهید بزرگوار شوم😞
و این بهترین اتفاق زندگی من بود ...
#پایان
#کانالدلنوشتهشهیددهقان
@Delneveshte_shahid_dehghan
#خاطرهآشناییخادمینباشهید🌹
#خاطرهخادمی خاطره شماره7
#ارسالیخادم💌
ان شاءالله کربلا✨ قسمت و روزی همه باشد.
اربعین ۹۸پیاده روی رفتم کربلا(کربلاهم خودش ماجرا داره باید بگم دقیقه ۹۰بابام راضی شد گفت برو و طلبیده شده بودم😊)
خب دور نشم!
همراه من یکی ازدوستان دوران راهنماییم بودکه یه چندسالی ازهم خبرنداشتیم
توماشین کنار هم نشستیم تومسیر کرمان تا اهواز بودیم خیلی حرفا زدیم😅 بعد بحث شهدا شداز خاطراتشون گفت(دوستم در دوران دانشگاهشون هرساله راهیان نور میرفتن) اولین چیزی که بهش گفتم این بود که من شهدا رومثل بقیه کسانی که میمیرن میبینم!🙄
بعد یه سری حرفا زدیم و گفت هرکس به یه چی ارادت داره یکی شهدا یکی امام حسین"ع"...
دیگه ادامه ندادیم ...
هفته ی بعد از رسیدنمون گروه چله ی سوره یاسین به نیابت از چهل شهید گذاشت، بهم گفت شرکت میکنی؟!
گفتم آره ..☺️
پیش خودم گفتم بذار امتحان کنم ببینم شهدا زنده ان، شهدا حاجت میدن؟!🙄 (اینکه شهدا زنده ان شکی نیست من تا به حال حس نکرده بودم)
چهل روز اصلا تغییرنکردم و هیچ بعد دوباره گروه زد چله سوره واقعه به نیابت از چهل شهید گفتم شرکت میکنم.
روز پنجم ششم بود یه ویس فرستادگروه و تاکید میکرد که دانلود کنیم روز اول اصلا دانلود نکردم دیدم بقیه دانلود کردن دارن یه چیزایی میگن گفتم شاید یه چیز مهمیه، دانلودکردم ویس این بود چطوری یه رفیق شهید داشته باشیم!😇🌼
شاید ده بار گوش کردم مرحله به مرحله رفتم جلو، سرچ کردم اینترنت آلبوم عکس شهدا نگاهشون کردم چشمم خورد به عکس شهیدمحمدرضادهقان امیری یه لباس سبزداشتندو یه متن نوشته بود که مدافع حرم یا کلش آف کلنز؟ بعدسنشون که دیدم تعجب کردم
گفتم یکسال ازمن بزرگتره؟!😳
#ادامهدارد ...
#کانالدلنوشتهشهیددهقان
@Delneveshte_shahid_dehghan
#خاطرهآشناییخادمینباشهید🌹
#خاطرهخادمی خاطره شماره7
#ارسالیخادم💌
یکم راجبشون در اینترنت سرچ کردم پیج های اینستاشون دنبال کردم وخوندم بعددیدم توگروه بچه ها ازیه شهید دیگه حرف میزنن شهید ابراهیم هادی😍
دوستم یه چندتا استوری از شهید هادی گذاشته بود اینستابهش گفتم من میخوام کتابشون📚 رو بخونم، عصر برام آوردش؛ دیگه بیشتر از شهید هادی میگفتم ذهنم کشیده شده بود سمت شهید هادی
بعد یه روز از طریق تلگرام انگار یکی امد هولم داد سمت شهیددهقان ...🙄
یکی که همه پروفایلاش از شهید دهقان بودن آمد پیوی بنده، و باعث شد که بیشتر برم سمت شهید دهقان☺️ من همون روز رفتم کتاب ابووصال رو خوندم قبلتر میخواستم برم کتاب رو بگیرم اما به هردلیلی نمیشد، خلاصه کتاب رو خوندم یه جایی خندیدم😄 و یه جاهایی گریه😢
اوایل اسفند بود همینجور که تو خلوت خودم داشتم باشهیددهقان حرف میزدم، ازشون خواستم خادم بشم میگفتم چی میشد اخه من خادم میشدم!😕💔
بعد چهار یا پنج روز دیدم استوری اینستاپیج وصال حسین زده به یه خادم خانم نیاز دارند!
بهشون گفتم فرم پرکردم و به لطف رفیق شهیدم خادم شدم.😍☺️
وتا به اکنون چهار بار هم خواب عکسشون رو دیدم.
(کم کم تغییر کردم و چادر الانم رو و حجاب الانم خیلی بیشتر ازقبل دوست دارم🌼💛)
همانطور که تو قران گفته شده شهدا زنده ان حضورشون رو حس میکنم؛ ان شاءالله که شرمنده شون نباشم
و امروز 16آذر99 رفاقتم با شهید یک ساله شده
" اللهم رزقنا شهادت فی سبیلک به حق
الحسین علیه السلام🕊 "
#پایان
#کانالدلنوشتهشهیددهقان
@Delneveshte_shahid_dehghan
#خاطرهآشناییخادمینباشهید🌹
#خاطرهخادمی خاطره شماره8
#ارسالیخادم💌
سلام عرض میکنم خدمت همه خواهر و برادرایِ
معنوی شهید😊🌸
سال نود و پنج بود ...
مثل همیشه درگیر روزمرگی هام بودم.
یک روز برای درس📚 خوندن به منزل دوستم رفته بودم، دوستم یک خواهر بزرگتر داشت، به من گفت بیا بریم اتاقِ خواهرم رو بهت نشون بدم! وقتی وارد اتاق شدیم با عکس های شهدا، چفیه و... مواجه شدم، برام عجیب بود، اولین بار بود اتاقی رو میدیدم که اینطور تزئین شده باشه و از طرفی هم خیلی خوشم آمده بود☺️✨
داشتم اتاقش رو میدیدم که کتاب ابووصال رو دیدم، از دوستم پرسیدم این چه کتابیه؟!🤔
گفت کتاب شهید محمد رضا دهقان امیری، رفیق شهیدِ آبجیم ...
اولین بار بود که کلمه رفیق شهید رو شنیدم
و باز برام عجیب بود!🙄
خب من هیچ آشناییتی با شهدا نداشتم، چون داییم از رزمنده های دفاع مقدس بود کمی راجع شهدای دفاع مقدس میدونستم اما از شهدای مدافع حرم هیچ اطلاعاتی نداشتم، حتی نمیدونستم که داخل کشور سوریه جنگی هست! فکر میکنم به خاطر سنِ کمم بود🚶🏻♀
اون روز دوستم از لپ تاپ خواهرش چندتا عکس از شهید بهم نشون داد، ولی من اصلا درک درستی هم از شهید نداشتم! و فقط برام جنبه سرگرمی داشت🤦🏻♀
چند وقت بعد دوباره به منزل دوستم رفتم و تقریبا قضیه شهید رو فراموش کرده بودم، اون روز دوستم بهم گفت میخوای کتاب ابووصال رو از آبجیم بگیرم امانت دستت باشه بخونی؟! منم چون کتاب خوندن رو دوست داشتم گفتم آره؛ دوستم رفت از آبجیش اجازه گرفت و کتاب رو برام آورد، ولی میگفت خیلی عجیبه که
خواهرش اجازه داده چون اون کتاب رو حتی به خودشم نداده که بخونه!😄
یکم راجع شهید دهقان باهم صحبت کردیم و من پرسیدم کی شهید شده؟! گفت چند ماه پیش ..
با خودم گفتم چند ماه پیش؟! وقتی ما سرگرم دنیا بودیم یه جوون شهید شده🥀
این یکم ذهنمو درگیر کرد ...
#ادامهدارد ...
#کانالدلنوشتهشهیددهقان
@Delneveshte_shahid_dehghan
#خاطرهآشناییخادمینباشهید🌹
#خاطرهخادمی خاطره شماره8
#ارسالیخادم💌
شب🌙 نمیتونستم بخوابم و تصمیم گرفتم کتاب ابووصال رو بخونم؛ شروع کردم به خوندن، از صفحه اول تا صفحه آخر یه حس و حال خوبی داشتم که اصلا نمیتونم توصیفش کنم😇💛
تقریبا تا اذان نماز صبح طول کشید تا کتاب رو بخونم، تمام خاطرات رو خوندم و اخلاق شهید خیلی شبیه اخلاق من بود!😳 تقریبا خودم رو داخل خاطرات شهید میدیدم! شباهت اخلاقی باعث شد مجذوب شهید بشم،
برام جالب بود🙄
فقط شباهت اخلاقی، بقیه چیزا داستانش فرق میکنه، خیلی تفاوته بین اونکه به معشوق رسیده و اونکه جامونده ... بگذریم!🙂
بعد از خوندن کتاب به شدت به مادر شهید خانم طوسی علاقه پیدا کرده بودم، خیلی دوست داشتم مادری که چنین پسری رو تربیت کرده ببینم!☺️
روزی که قرار بود کتاب📚 رو به دوستم پس بدم از ناراحتی گریه کردم، فکر میکردم دیگه دارم از شهید جدا میشم
ولی این تازه اول ماجرا بود ...
تازه رفاقتمون شروع شده بود ...
کتاب رو دادم و خیلی ناراحت بودم، چند روز بعد دوستم بهم گفت لینک کانال رسمی شهید رو داره، و من اصرار کردم که بده بهم اما خب نداد!😐
همش ذهنم درگیر شهید بود، اصلا یک لحظه هم نمیتونستم بهش فکر نکنم، داخل اینترنت هرروز عکس و کلیپ های شهید رو میدیدم، کانال های شهدای مدافع حرم عضو شده بودم، اما ازاینکه کانال شهید دهقان رو ندارم
ناراحت بودم😔 از شهید خواسته بودم کانال رو پیدا کنم. یک روز که داشتم داخل گوگل عکس های آقا محمدرضا رو میدیدم یک عکس دیدم که پایینش نوشته بود "لینک کانال رسمی شهید محمد رضا دهقان امیری" خیلی تعجب کردم و واقعا خوشحال بودم😍
#ادامهدارد ...
#کانالدلنوشتهشهیددهقان
@Delneveshte_shahid_dehghan
#خاطرهآشناییخادمینباشهید🌹
#خاطرهخادمی خاطره شماره8
#ارسالیخادم💌
لینک رو برداشم و کانال تلگرام شهید عضو شدم😍 چند وقتی گذشت و کانال شهید داخل تلگرام فعالیتش متوقف شد و داخل پیام رسان های ایرانی تاسیس شد، و من داخل سروش عضو کانال شهید شدم ...
یک روز به خادم کانال پیام دادم که به مادر شهید بگن برام دعا کنن،✨ و نمیدونم چی شد که بهشون گفتم میشه منم خادم باشم؟!😶
و ایشون هم موافقت کردن (در واقع آقا محمدرضا قبول کردن که من هم جزو خادمینشون باشم😊) و از اون روز به بعد افتخار خادمی شهید نصیبم شد♥️
شاید فکر کنید این داستان آشنایی من با شهید باشه اما من براتون خاطره شروع زندگیمو گفتم شروع زندگی ای که امیدوارم با شهادت به پایان برسه🕊
شهید محمد رضا دهقان شهیدی بود که من تمام زندگیم رو مدیونشم، شهیدی که باعث تحولم شد، آقا محمدرضایی که من همیشه حضورش رو مثل یک برادر بزرگتر توی زندگیم احساس کردم و جایِ برادر نداشته ام رو پر کرد، شهیدی که به طور اتفاقی وارد زندگیم شد و باعث شد من با شهدا آشنا بشم😍☺️
الحمدلله که منم جزو خادمین شهید هستم و از خدا میخوام هیچ وقت این توفیق رو ازم سلب نکنه،😢
فقط ...
آقا محمدرضا حواست هست خادمت بعد چندسال هنوز دست روی سنگ مزارت نگذاشته؟!🙃💔
به امید شفاعت🌼
ان شاءالله این رفاقت ختم به شهادت بشه✨
اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک بحق زینب"س"
التماس دعا ...
و من الله توفیق
یاعلی مدد🖐🏻
#پایان
#کانالدلنوشتهشهیددهقان
@Delneveshte_shahid_dehghan
#خاطرهآشناییخادمینباشهید🌹
#خاطرهخادمی خاطره شماره9
فکرمیکنم مهر ۹۵ بود آخر شب همینطور خوابیده بودم یه بنری دیدم تو کانال مدافعان حرم که کانال یکسری شهدا روگذاشته بود جزو شهدای اول یا دوم زده بود کانال "شهیدمحمدرضادهقان" زدم روش اخرین پست عکسی بود که:
(شهید با لباس مشکی به درخت تکیه داده بود)
اون نگاه منو جذب کرد احساس کردم ایننگاه خیلی حرف داره🙂♥️
ازاونجا به بعدپیگیر شدم و شروع کردم به زیر و رو کردن کانال...
اخر محرم بود فکرکنم که یادواره فاتحین گرفته بودن نشستم اون مراسمو تاآخر نگاه کردم کم کم تمام خاطرات رو پیگیری کردم و خوندم و تاثیر خوندن خاطرات وقتی بود که نماز صبح خون شدم! من تااون موقع نماز صبح هام یکی درمیون بود و درست حسابی نمیخوندم یا اصلا نمیخوندم!😓🤦🏻♀
وقتی شنیدم که اگر نماز صبح✨ شهید قضا میشد همون لحظه که بیدارمیشد میخوند بدون توجه به اطراف؛ باخودم عهد بستم که دیگه نماز صبحی از من قضا نشه اگر هم قضا بشه همون موقع بخونم!😊
خلاصه گذشت گذشت من بیشتر با شهید آشنا شدم و درس های بیشتری گرفتم منوقتی با شهید اشنا شدم ۱۴سالم بود تقریبا اوایلِ نوجوانی🌱...
ماجرای خادمی برمیگرده به دهه کرامت سال۹۶ ۱۰مرداد ۹۶بود فکرکنم یه روز از حرم برمیگشتم تو اتوبوس یه فردی رو دیدم شباهت عجیبی داشت به شهید دهقان!🙄
هی باخودم گفتم توهم زدی بابا فقط یکم شبیهشه ولی نه انگار واقعا شهید دهقان بود! خلاصه وسطای راه بودم تلگرامو روشن کردم دیدم یه پیام دارم که نوشته
" سلاممن خادمکانال شهید محمدرضا دهقانهستم، ادمین نیاز داریم شما ادمین میشین؟! "
یه لحظه تعجب کردم
گفتم چی من چرا منچیشده اصلا؟!!😳🤔
یکم بهت زده بودم تا رسیدم خونه گفتم باید فکرکنم، الکیگفتم کی اخه بدش میاد ازاین پیشنهاد!😅
خلاصه صبح جواب دادم و شدم ادمین تبادل تقریبا ۳سال ادمین تبادل بودم تااین که امسال به علت شرایط تحصیلی فکرکردم بهتره همین ادمین متن بمونم و الحمدالله تابه الان اقا محمدرضا منت روی سرماگذاشتن و خادمی مارو تابه این لحظه قبول کردن🌸
انشاءالله به حرمت این کارای خیلی کوچیک شفاعت یادشون نره🍃
#پایان
#کانالدلنوشتهشهیددهقان
@Delneveshte_shahid_dehghan
#خاطرهآشناییخادمینباشهید 🌹
#خاطرهخادمی خاطره شماره 10
#ارسالیخادم💌
اواخر آبان سال ۹۴ بود، نمیدونم شاید همون حوالی ۲۱ ،۲۲ آبان.
گروه فرهنگیمون داشت خودش و برای اولین سالگرد شهادت شهید جهاد مغنیه آماده میکرد.
قرار بود من بروشور رو طراحی کنم.😊
بچه ها مطلب جمع میکردن و میدادن به من که طرح بزنم.✨
علاوه بر شهید جهاد مغنیه از چند تا شهید دیگه مطلب گذاشته بودیم
شهید رسول خلیلی، شهید محمودرضا بیضایی، شهیدمحمدهادی ذوالفقاری و شهید حامد جوانی.♥️
عکس چند تا شهید هم بود که نه مطلبی ازشون بود که چیز خاصی فقط عکس و اسم.
اولین بار چشم اونجا به عکس آقا محمدرضا افتاد
شاید حدود دو سه روز بعد شهادت بود.🥺
خبری از تاریخ شهادت نداشتم. یعنی اصلا نمیشناختمشون.
فقط وقتی دیدمشون با خودم گفتم:
چقدر جوون بوده!
همونجا بود که انگار انتخاب شدم(:
چند روز بعدش اعضای گروه گفتن میخوان یه مطلب دیگه به بروشور اضافه کنن
مطلب از کسی نبود جز آقا محمدرضا، مطلبی از خواهر شهید بود که ما هر سال ماه صفر قربونی میکردیم و امسال آقا محمدرضا رو دادیم...
مطلب و خوندم و گریه کردم😭 اما هنوزم چیزی نمیدونستم...
صفحات مجازی رو بالا و پایین کردم تا رسیدم به این که تاریخ شهادت آقا محمدرضا دقیقا چند روز قبل یعنی ۲۱ آبان بوده...💔
#ادامهدارد...
#کانالدلنوشتهشهیددهقان
@Delneveshte_shahid_dehghan
#خاطرهآشناییخادمینباشهید🌹
#خاطرهخادمی خاطره شماره 10
#ارسالیخادم💌
و من!!!!و من انتخاب شدم برا رفاقت باهاشون
برا خادمی کردن شهدا.🥰
بعد از اون تاریخ کلی تولید محتوا برای شهید کردم.
از پک استیکر تا فیلم و عکس و هر چیزی که میشد.
خدا روشکر تونستم با خانواده شون حرف بزنم و از بی قراریام میگفتم😊
تا رسید به ۲ بهمن ۹۴ و اولین دیدار در چیذر.❤️
طوری مهر امام زاده به دلم افتاد که از آقا محمدرضا خواستم هیچ وقت دور نشم از امام زاده.
سال بعد که جواب کنکور اومد دیدم دانشگاهم دو ایستگاه بیشتر با چیذر فاصله نداره!😍
دیگه پاتوقم شده بود اونجا.
هر وقت وقت اضافه میاوردم اونجا بودم.
تمام سالگردای شهادت ...
قرارمون شده بود اونجا(:
گذشت و یه روز داشتم پیجی که تو اینستاگرام برا شهدا داشتم و بالا و پایین میکردم که برخوردم به یه پست قدیمی قبل شهادت آقا محمدرضا، در کمال ناباوری دیدم که اون پست لایک شده بود!🙄
یعنی انگار من آقا محمدرضا رو خیلی قبل از شهادتشون میشناختم.🥺💔
الان حدود ۵ ساله که میگذره و هنوز بر سر عهدی که اون روزا بستم هستم.
هر روز یه معجزه بهم نشون میدن.✨
هر وقت دلم میگیره یه چیز جدید که نشون بده حواسشون بهم هست...
اصلا آقا محمدرضا مثل یه برادر بزرگتره!
همیشه نگاهشون و تو زندگیم حس میکنم🍃
دقیق مثل یه برادر بزرگتر مراقبمن.
و من حالا دیگه ۵ ساله که خادمم...
خادم شهدا، به خصوص آقا محمدرضا🌷
#پایان
#کانالدلنوشتهشهیددهقان
@Delneveshte_shahid_dehghan
#خاطرهآشناییخادمینباشهید🌹
#خاطرهخادمی خاطره شماره11
#ارسالیخادم💌
سرگذشت من و شهدا اول از آشنایی با شهید "ابراهیم هادی" شروع شد✨ طوری که به دوماه نکشیده مثل شاید دوتا خواهر و برادر یا یه راهنما برای هر کاری ازشون راهنمایی میگرفتم؛😇 شهید هادی طلبید واسفند سال ۹۷ عازم راهیان نور دانشجویی شدم اونجا یکی از دوستان کتاب ابووصال شهید دهقان رو بهم هدیه داد و گفت آقا محمدرضا هم سن خودته!
برام جالب بود یه شهید متولد سال ۷۴با اون سن کم و همین شد علاقمند بشم برای آشنایی بیشتر، ولی در حد خوندن کتابشون و یه سری اطلاعات از اینترنت.😊
چند ماه بعدش به لطف آقا امام حسین "علیه السلام" زائر اربعین شدم قبلش به سرم زد یه پارچه برای پشت کوله چاپ کنم برای زیارت نیابتی امام زمان "عج" و شهدا خیلی اتفاقی به دلم افتاد شهید دهقان هم جزء شهدایی باشه که زیارتم به نیابت ازشون باشه😍♥️
بعداز برگشتن از کربلا نزدیکای سالگرد شهادتشون عجیب تو فکر ذهنم رهام نمیکردن تو کانال رسمی ایتا عضو شدم و از خادمین درخواست کتاب با امضای مادرشون رو کردم و زحمت این کار رو کشیدن مطمئن بودم اینم خواست خود شهید دهقان بود☺️🍃
حدود یک هفته بعد هم اطلاعیه جذب خادم رو دیدم و اسم نوشتم، نمیدونم چرا آقا محمدرضا من رو انتخاب کردن ولی حضورشون تو این یک سال خادمی تو لحظه، لحظه زندگیم بوده😭🌸
#پایان
#کانالدلنوشتهشهیددهقان
@Delneveshte_shahid_dehghan
#خاطرهآشناییخادمینباشهید🌹
#خاطرهخادمی خاطره شماره12
#ارسالیخادم💌
سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند
و نماندند تا بمیرند!🕊
سالها بود که گرفتار گناه شده بودم😔
از بی حجابی تا حرف زدن با نامحرم و...
از خودم و زندگیم خسته شده بودم، میخواستم برگردم طرف خدا ولی با حرف های اطرافیانم سرد می شدم🥀
شهریورِ 98 بود که دیگه بدجور حالم از خودم بهم خورد گفتم این چه زندگی هست که درست کردی واسه خودت پاشو جمع کن خودتو بسه دیگه این همه شرمندگی😓💔
عزمم و جزم کردم که درست شم🌱
و اینم بگم که من قبل از اینکه متحول بشم فکر میکنم سال95 بود، داخل تلوزیون شبکه دو یه برنامه درباره شهید دهقان پخش شد من وقتی عکسشون رو دیدم مهرشون به دلم افتاد ولی چون زیاد اهل نگاه کردن به این برنامه ها نبودم شبکه رو عوض کردم!🤦🏻♀
این موضوع گذشت تا سااال 98..
رفتم داخل یه گروه مذهبی که کارهای فرهنگی میکردن اونجا عکس شهید دهقان رو دیدم😍
و فهمیدم که میشه با شهدا رفیق شد♥️
از اون روز آقا محمدرضا شد اولین رفیق شهید من و کسی که بهم کمک کرد تو این راه ثابت قدم بشم کسی که کمک کرد من درست بشم
دستمو گرفت و نذاشت زمین بیوفتم🙃
اگر جایی میخواستم برم و دلم راضی نبود که چادر بزنم، نفسمو پس میزدم و میگفتم واسه تو می پوشم آقا محمدرضا...✨
از وقتی که باهاشون رفاقت کردم زندگیم رنگ و بوی تازه ای گرفت💓
خیلی اتفاقات خوبی برام افتاد😊
همیشه بهشون می گفتم یه کاری کنید تا من بیشتر عاشق چادرم و شهدا بشم😇
و طولی نکشید که بهم پیشنهاد شد که بشم معلم کلاس قرآن☺️🌸
#ادامهدارد...
#کانالدلنوشتهشهیددهقان
@Delneveshte_shahid_dehghan
#خاطرهآشناییخادمینباشهید🌹
#خاطرهخادمی خاطره شماره12
#ارسالیخادم💌
و همیشه به آقا محمدرضا و خدا می گفتم که یه دوستی به من بدین که مثل خودم چادری و مذهبی باشه، و به لطفشون بهم دادن و من الان یه دوست مذهبی عین خودم دارم🦋
وقتی عضو کانالشون شدم چند روزی بعدش دیدم گفتن که خادم لازم دارن من نمیدونستم که داخل فضای مجازی هم میشه خادم شهدا شد😢
رفتم پیام دادم بهشون و برام خیلی باور نکردنی بود که قبول شدم،بهترین اتفاق زندگیم بود.😍
همون سال 98از طرف مدرسه میخواستن بچه هارو ببرن شلمچه و منم خیلیی دلم میخواست برم اما هزارتا مشکل پیش پام افتاده بود که نمی تونستم برم😢
به آقامحمدرضا گفتم من میخوام برم پیش رفیقات خیلی دلم میخواد برم تو یه کاری کن تو مردونگی کن کمکم کن تا بتونم برم😔💔
ایشونم کمک کردن و همه مشکلات حل شد و من راهی شلمچه شدم🙂✨
همیشه دلم میخواست یه قاب عکس ازشون داشته باشم دلم میخواست کتاب یک روز بعد از حیرانیشون رو داشته باشم و بخونم
وقتی رسیدیم به شلمچه رفتیم طلائیه تا رفتم داخل چشمم افتاد به کتاب یک روز بعد از حیرانی شهید دهقان، باورم نمی شد و سریع رفتم خریدمش اونقدر خوشحال بودم که چاره نداشتم پرواز کنم😶
وقتیم میخواستیم بریم خوابگاه یه چندتا دکه بود رفتم ببینم چی دارن همین که رفتم چشمم افتاد به قاب عکسشون😍 و اینجا دیگه داشتم سکته میکردم😁
خلاصه که شهید دهقان بدجور هوای بنده رو داشتن😅
و من هم ارادت خاصی نسبت به ایشون دارم☺️
من تموم زندگیمو مدیون شهید دهقان هستم...
دعا کنید که شرمندشون نشم😔🍁
التماس دعای شهادت💔
#پایان
#کانالدلنوشتهشهیددهقان
@Delneveshte_shahid_dehghan