یادداشت های یک طلبه
#در_مکتب_مصطفی #شهید_مصطفی_صدرزاده #مصطفی_صدرزاده #ابوعلی_کجاست #کتاب #کتاب_بخوانیم https://ei
در مکتب مصطفی
خاطره نویسی از شهدای جنگ تحمیلی فراز و وفرود های خاص خودش را طی کرده است تا به دوره شهیدان مدافع حرم رسید. تمامی تجربه های در ثبت خاطرات و چاپ کتب در مورد زندگینامه و خاطرات شهدای دفاع مقدس به کمک نویسندگان خاطرات شهدای مدافع حرم آمد و آثار ارزنده ای روانه بازار شد.
کتابهای در این زمینه بیشتر به شرح زندگی نامه شهید از تولد تا شهادت پرداخته اند، حتّی کتاب هایی که بر اساس گفته های خود شهید در دوران جانبازی نیز ثبت شده است به طور معمول به همین روال عمل میکنند.
خاطرات عجیب که هر یک، چند احساس را در دل خواننده روشن می کند؛ ترس و غم، شجاعت و مظلومیت و....روایت های ناب از شب های عملیات و ...همه جزئی از روند از تولد تا شهادت است.
برخی از کتب بازه زمانی را کمی توسعه داده و از پیش از تولد تا اتفاقات بعد از شهادت را نقل کرده اند.
اما در بین کتب های مربوط به شهدا، کمتر کتابی مثل کتاب «در مکتب مصطفی» است. کتاب از خاطرات شهید بی بهره نیست ولی کتاب ثبت خاطرات هم نیست.
سبکی که در این کتاب اتخاذ شده کمتر مورد توجه نویسندگان بوده است. کتاب بر اساس روش علمی پژوهشی در مورد خاطرات شهید و با روش تحقیق تحلیل محتوای کیفی بر روی خاطرات و آرشیو قوی به جای مانده از او شکل گرفته است.
به اذعان مولف در بخش پیشینه تحقیق، «شاید بتوان ادعا کرد این نوشتار اولین کوشش در این حوزه محسوب می شود».
مصطفی صدرزاده که در سال 94 و در سن 29 سالگی شهید می شود، با مستندهایی مانند عابدان کهنز و یا خاطرات و مصاحبه های متعدد در کتب دیگر مانند ابوعلی کجاست؟ برای دلدادگان مکتب شهادت نامی آشناست.
مصطفی مدتی به حوزه علمیه می رود و از آنجا راهی دانشگاه شده و در رشته ادیان و عرفان مشغول به تحصیل می شود، اما در تمام طول دوره زندگی خود یک مساله را پیگیری میکند: «تربیت نیرو برای انقلاب اسلامی» .
این کتاب سعی دارد با استفاده از خاطرات، زندگی او را از منظر رشد تربیتی و یک الگوی تربیت نیروی انسانی در تشکل های مردمی مورد بررسی قرار دهد.
تفاوت دیگر کتاب علاوه بر روش اتخاذ شده، در این است که بر خلاف کتب نقل خاطرات، در جایی که لازم است به روش و یا برنامه های تربیتی اجرا شده توسط شهید نیز نقد وارد میکند و در پله ای بالاتر به برنامه های کلان و کشوری تربیتی و نقد آنها نیز نظر دارد.
وجه دیگر کتاب این است که ناظر بودن تربیت را در مقام عمل سرلوحه خود قرار داده و تربیت و رشد تربیتی را به صورت انتزاعی و ذهنی بررسی نمی کند، بلکه مقام عینی و عملیاتی رشد و الگوها را مد نظر قرار می دهد. این امر سبب شده این کتاب در عین نقل خاطرات، کتابی علمی و عینی باشد.
با توجه به این که پایگاه بسیج، هیات و مسجد مکان فعالیت های شهید صدرزاده، به عنوان یک تشکل مردمی بوده است، کتاب برای مربیان و فعالین در این سه حوزه، مطالب مغتنمی خواهد داشت.
بدیهی است که با بیانی که گذشت، رده مخاطبین کتاب عموم مردم نخواهد بود.
خلاصه مطلب، آنچه که در این کتاب می خوانید، فرایند بررسی یک الگوی موفق تربیتی با استفاده از تحلیل در شخصیت مربی و الگوهای مورد استفاده وی برای رشد یک نیروی در تراز انقلاب اسلامی است.
#در_مکتب_مصطفی
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#مصطفی_صدرزاده
#ابوعلی_کجاست
#کتاب
#کتاب_بخوانیم
https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
مناجات نامه
خدا خیلی مخلصیم..شکرِ تو...بابا قبول کردیم ما ضعیفیم...میشه به این مامورانت بگی کمتر ما رو بنوازند....خدا باشه غلط کردم....خیلی ادعا کردم...اصلاهر چی تو بگی....نمیشه به اینا بگی یه کم از من دور بشن
خدایی یه سوال، از چه دستگاهی تو اینا استفاده کردی که این قدر صداشون زیاده...من از فاصله چند متری هم صداشون رو می شنوم...واقعا صداشون خیلی زیاده( اگه بی احترامی نباشه روی اعصابه)
به هر دلیلی خلقشون کردی...به من چه...من نمی پرسم چرا خلقشون کردی....شاید اون ها هم همین رو از تو درباره من می پرسند...
خدایا یه سوال دیگه؟ به اینا حس بویایی دادی؟آخه دماغش کو؟ پس چطوری بو می کشند و آدم رو پیدا میکنند؟آخه میگن از 30 متری بوی ما رو حس میکنه
ولی خدایی بد حمله می کنند...خیلی بد...بد که نه...یعنی شما که بد خلق نمیکنی...همچین جانانه میزنند...دورخیز میکنند و حمله میکنند...سپر و حایل هم نمی شناسند
خوب !حمله کنند....یکی، یکی حمله کنند...چرا همشون با هم؟...خیلی همکاری قوی ای دارند...میزننا...یعنی یه چی میگم یه چی میشنوی...برنامه ریزی دقیقی بهشون دادی خدا...بازم تبارک الله
خدایا ...باشه من ضعیفم ...انا عبدک الضعیف الذلیل....خداجون خاکسارم...
یکی رو فرستادی حال ما رو بگیره و بگه هیچچی نیستی...باشه بابا...باشه...
ولی خدایی این زور داره دیگه....من دو برابر که هیچ...صد برابر هم که هیچ....هزار برابر اون هم که هیچ...اصلا هیچی ول کن..اصلا اینا که نصف بند انگشت من هم نیستند، چرا این قدر خون خوار هستند؟ ؟
خدا من ضعیفم...قبول ...همین
نه خدا ...صبر کن...الان درستش میکنم...میرم تو اینترنت هم سرچ میکنم یه راهکار پیدا میکنم دیگه....
سرکه، آبلیمو، ریحان تند،سیر خرد شده، جعفری، اسپری فلفل، نور طلایی، توری های حفاظتی.....اینا رو به عنوان راهکار گفتن
امتجان کردم خداجون...فایده نداره...اثر نداره ...غلط کردم!!!!!!
خدا جان بیخیال اینا...اثر نداره...مامورانت ول کن قضیه نیستن...باشه اقا ....ما ضعیفیم....انا عبدک الضعیف...
خدایا...یه بار اینا مثل نمرود قصد جوون من رو نکنند...آخه خدا، خیلی بد می زنند...وقتی می زنند تا چند ساعت بدن آدم می سوزه...
میشه به اینا بگی بگذارند من کمی بخوابم...درد بی خوابی بعد از زدن اینا خیلی بده...میسوزه و خارش شدید داره....فقط یه کم خواب!
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْعَظيمُ وَ اَنَا الْحَقيرُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الْحَقيرَ اِلا الْعَظيمُ
مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَنْتَ الْقَوِىُّ وَ اَنَا الضَّعيفُ وَ هَلْ يَرْحَمُ الضَّعيفَ اِلا الْقَوِىُّ
خدا خیلی مخلصیم
#مناجات_شبانه
پینوشت:
متوسط وزن یک پشه 2 تا 2/5 میلی گرم می باشد
راهکار خوب پیدا نکردم...ماموران خوبی هستند...کارشون رو خوب بلدند...
شامگاه یکشنبه 9 آبان 1400
https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
جای خالی سلوچ
اگر بخواهم کلام را در مورد این کتاب داستانی خلاصه کنم، باید بگویم: زیبا،صریح و تلخ.
امّا این سه چگونه قابل جمع هستند.
زیباست چون تشبیهات و توصیفات را دقیق بیان کرده است. اگر قصد شرح حال کویر را دارد و یا درباره قماربازی می گوید و یا ساربانی شتران، دقیق و جزء به جزء ماجرا را تعریف میکند؛ آن هم نه تنها با زبانی رسمی، بلکه باترکیبی از زبان روستایی و عبارات محلی.
وجه دیگر زیبایی کتاب، وجود یک مادر است که میجنگد و تلاش میکند تا صورت خود را با سیلی سرخ نگه دارد و نان بازوی خود را به منت و سایه تحقیرآمیز دیگران نفروشد؛حتی دو پسر خود.
و البته داستان عشق که رمز پایداری زن است برای مبارزه با روزگار که در جای جای داستان، یاد آن تکرار می شود.
صریح است، زیرا کلامش کنایه ندارد. رک و صریح و سریع آن چه را که می خواهد بیان میکند و یا به تصویر می کشد؛ چه در مورد حرص باشد و یا فقر. حتّی در بیان الفاظ هم این صراحت به کار رفته است، الفاظی که شاید کمی رکیک باشند.
امّا تلخ است و شاید به نظر برخی سیاه.
روایت فقر به تنهایی خود تلخ است چه رسد به این که با مسائلی مثل حرص و طمع، کینه توزی، تمسخر و طعنه و... همراه شود.
قهرمان داستان در میان این تلخی هاست که مسیر خود را طی میکند تا در نهایت بتواند حامی فرزندان خود باشد.
تلخ است چون در هر چهار بخش کتاب، جدال این تلخی ها ادامه دارد تا به بیماری یک فرزند و شروع زندگی تلخ دختر خانواده و احساس پوچی فرزند دیگر ختم می شود.
#کتاب
#کتاب_بخوانیم
#جای_خالی_سلوچ
https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
🔸آغاز جلسات روایت خوانی کتاب شریف بحارالانوار توسط «استاد عباس آبادی»
🔹جلد ۱۱ (کتاب النبوه)
🔸این جلسات هر روز برگزار می گردد.
🔸دریافت صوت جلسات در کانال اعتصام:
🔸 @alhadees
یادداشت های یک طلبه
🔸آغاز جلسات روایت خوانی کتاب شریف بحارالانوار توسط «استاد عباس آبادی» 🔹جلد ۱۱ (کتاب النبوه) 🔸این ج
این پست تبادل نیست
توفیق شاگردی استاد عباس ابادی را داشته ام
الحمدلله توفیق دارند و با احادیث و کتب روایی انس دارند و رشته دانشگاهی مربوط به حدیث را هم خوانده اند...مکالمه عربی یکی از مهارت های ایشان است و البته چندین سال دروس ادبیات را تدریس می کردند
فرصت مغتنمی برای طلاب است...
هدایت شده از یادداشت های یک طلبه
دیروز چهارشنبه ۱۴آبان ۱۳۹۹
و مصادف با۱۸ربیع الاول، دقیقا یک روز بعد از میلاد حضرت رسول(صل الله و علیه و آله و سلم)
وسط جلسه آشنایی با مکتب امام خمینی، ذهنم رفت سمت خاطرات سه سال قبل...
با حاج علی مهدیان و اقای کاظم زاده و شبان و سایر دوستان رفته بودیم برای یاری رسانی به مناطق زلزله زده کرمانشاه
دقیقا در همین ایام
۱۶آذر ۹۶و ایام میلاد رسول الله(ص)
جشن مفصلی برای بچه های منطقه روستای #زرده برگزار کردیم، همون روستایی که آقای مهدیان در موردش مطلب #صبور_زرده را نوشت...
یاد مجتبی حصاری هم افتادم که با محافظان خانم مسئولی که آمده بود مصاحبه ای بگیرد و برود ، بحث میکرد و داد و بیداد که بس است نمایش...اگر راست میگویید حداقل همین چند دقیقه مثل مردم زیر باران با مردم حرف بزن و نه زیر چتر مصاحبه بگیر و برو...
اسدی هم کلی جایزه برا بچه ها آورده بود...
نیروهای جهادی هم مشغول کار تعمیر و یا سرپا کردن خانه های پیش ساخته بودند
و امـــّا
خاطره نیاز به ماندگاری داره
و نقطه ماندگاری خاطرات آن اردو جهادی زلزله کرمانشاه ،سید محمد ساجدی بود...
همه این ها که نوشتم و گفتم در ذهنم مانده ولی نقطه ماندگاری #سید_محمد_ساجدی است
وسط روز بود
نیروهایجهادی منطقه پایین روستا،برای گرم شدن و خشک کردن لباس های خیس شده از باران به حسینیه آمده بودند
سید محمد وارد حسینیه شد و گفت:
بچه ها تو بالای روستا زیر بارون مشغول کار هستند...خیس و خسته..چند نفر بیان کمک...
دوباره همه راهی شدند
سید محمد آروم و قرار نداشت
خدایش بیامرزد
همه فن حریف بچه های جهادی بود...
از بنایی و جوشکاری تا نقاشیو
البته مهم ترین هنرش دلبری بود...
این شد. اولین و آخرین اردویجهادی من با سید محمد
آخرین دیدارم با سید محمد، اربعین سال ۹۷بود..همان سالی که پر کشید و رفت..
بین جاده نجف تا کربلا، با احمد عابدینی بودم که سید و اقای ناصر رو دیدیم و......
سه سال گذشت...
@ali_mahdiyan
@tamardom
@m_shaban
@khanetolab
تصاویر بیشتر را ببینید در...👇👇
https://www.instagram.com/p/CHMrIkUHWxM/?igshid=1j8vnm6bg4m9a
https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
شاید کمی کمتر از چشم بر هم زدن و شاید هم کمی بیشتر، دقیق نمی دانم، ولی اولین خشت های دهه چهارم زندگی هم فرا رسید. شاید برخی اوقات کمی از روال خسته کننده و نگذشتن ایام ناگوار گله داشته ام، ولی سرعت حرکت عمر آن ها را هم از یادم کمرنگ کرده است که چه سالی بود و یا چه ترمی و کجا و....
دهه چهارم یعنی سلام بر میانسالی. یعنی سلام بر ریختن موهایی که هر 3 هفته یکبار باید کوتاه می شد و اگر نمیشد قیافه از قافیه به در میشد و الان اگر 5 هفته هم کوتاه نشود اتفاقی نمی افتد....
و ترکیب تارهای سفید و مشکی ....
دهه چهارم یعنی کم کم رسیدن به پله های بلوغ عمر. نفس ها و پله های آخر رسیدن به دوره اوج و چیدن ثمره بهار زندگانی
بارها به دوستان و نزدیکان گفته ام، سالروز تولد تبریک ندارد؛امّا با مساله کادو گرفتن و کیک خوردن دور هم بودن چندان مشکلی ندارم.
بهانه ای برای دور هم بودن زیباست ولی پیر شدن و نزدیک شدن به مرگ بیشتر تنبّه دارد تا تبریک.
تبریک چه؟!
من بیشتر این تبریک را شبیه یک بسته کادو خیلی قشنگ و پر از عکس گل و قلب میبینم که درونش یک کفن است!!
یک تبریک شبیه تبریک انتصاب یک فرد به یک سِمت...تبریکی که نه ثمری دارد و نه اثری!!
تبریک برای کدام موفقیت؟
تبریک برای نزدیک تر شدن به مرگ که هر لحظه در کنار ماست؟!
تبریک که یکسال دیگر هم عمرت را هدر دادی !؟
تبریک که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند و می وزند و میچرخند و ...من در غفلت؟!
تبریک برای یک سال فعالیت و مجاهدت و تلاش؟!
کدامیک!؟
در هر صورت در حد خواندن همین متن هم چند نفس به مرگ نزدیک شدیم.....
خواسته یا نا خواسته سلام دهه چهارم عمر من....سلام
پینوشت:
زندگی زیباست
و تلاش برای زیبا کردن آن زیبا تر
امید زیباست و مرگ است که این امید را مضاعف میکند.
شاید کسی برداشت کند متن یاس آور است، لیک باید عرض کنم خیر! با این نگاه بخوانید.
#تولد
https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
با توجه به هفته کتاب و کتاب خوانی میتوانید هشتک ص زیر را در کانال دنبال کنید: #کتاب
#کتاب_بخوانیم
تا با عناوین کتاب های معرفی شده در کانال آشنا شویید...
یادداشت های یک طلبه
دستم کوچک بود و به راحتی داخل لوله ناودان پشت بام می شد.
باید کاه های جمع شده در دهانه لوله را مشت می کردم و داخل سطل می ریختیم.
بعد هم با جارو و خاک انداز باید خاک ها را جمع می کردم و در نهایت ظرف آب را در دهانه ناودان خالی می کردم تا اگر کاه و یا گل در لوله مانده، شسته شود و در حیاط خانه جاری شود.
پدربزرگ اهل فرار از کار نبود. اگر توان جسمی اش اجازه می داد حتما خودش همین کار را می کرد و به نوه ها واگذار نمی کرد.
البته نوه ها هم اجازه نمی داند که زحمت بالا رفتن از پله های بلند پشت بام بر عهده پدربزرگ بیافتد.
باران پاییزی من را یاد او می اندازد. تمییز کردن ناودان در آخر تابستان کار هر ساله بود.
مثل بسیاری از اهل کاشان پدربزرگ را آقا صدا می زدیم....و مادر بزرگ هم خانُم جان بود.
دست خودم نیست. خاطرات کودکی و نوجوانی با یاد و خاطرات آقا و خانم جان گره خورده.
روضه خانگی و سفره بعد از روضه، آب حوض کشیدن شب نوروز و دنبال ماهی دویدن وسط حوض و زمین خوردن، آب پاشی حیاط سنگ فرش شده با خطایی آن هم در غروب های گرم تابستان، سماور نفتی ،کوبه های آهنی درب چوبی و صدای چرخیدن درب روی پایه های چوبی....
صداها، محیط، رنگ ها و نقش ها و...همه یادشان را در ذهنم زنده می کند؛حتی صدای چِلق چلِق تکان خوردن ساعت سیکو5 بند آهنی موقع قالی بافتن پدربزرگ
حتی اگر دسته ای نان سنگک در سفره روضه ببینم یادش میکنم. بعد از روضه، سفره غذای ساده ای پهن بود که نان سنگکش را یا خودش گرفته بود و یا ما نوه ها می گرفتیم.
سفره شان همیشه نان داشت. به قول طلبه ها کثیر الرماد بود و خاکستر خانه اش زیاد...
باران که می بارد یادشان می افتم...روحشان شاد
#باران
https://www.instagram.com/p/CWiQhYcITi5/?utm_medium=copy_link
https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
قبل از طلبگی وبلاگی داشتم به نام طریق89 و گاهی قلمی می زدم اوایل طلبگی، با همکاری سایت مهندس طلبه مطالبم را منتشر می کردم. بعد از تغییر سیاست های سایت نوشتن مطلب متوقف شد. با دعوت دوستان به جمع نویسندگان سایت طلبگی تا اجتهاد پیوستم. بعد هم در کانالی به نام« دلنوشته های یک طلبه» در فضای تلگرام شروع به فعالیت کردم. به دلیل تشابه اسمی با چند کانال دیگر و مشکلات، اسم کانال را تغییر دادم ولی آدرس همان دلنوشته ها..بود. چند سالی کانال رونقی داشت تا این که کانال مقام معظم رهبری از فضای تلگرام خارج شدند و پیام ها متوقف.
قبل از فیلتر شدن تلگرام در فضای ایتا حضور داشتم ولی با آخرین پیام کانال حضرت اقا ، فقط نوشته هایم را در ایتا منتشر کردم. مدتی در بله و سروش و گپ و آی گپ هم بود ولی فضای ایتا رشد بهتری داشت.
به دلایل متعدد و با مشورت دوستان نظر به این شد که فعالیت در فضای سایت و یا وبلاگ را از سر بگیرم و مطالب کانال را به مرور در آنجا هم منتشر کنم.
اگر اهل وبلاگ نویسی هستید آدرس زیر را دنبال کنید...
https://delneveshtetalabe.blog.ir/
هدایت شده از طلبگی
🔸متاسفانه باخبر شدم حجه الاسلام #استاد_ذوقی ، از اساتید متبحر علم کلام در حوزه که بنده نیز مدتی توفیق تلمذ از محضر ایشان را داشته ام، دچار حمله قلبی شده اند و الآن در بخش سی سی یو بیمارستان بستری هستند.
ان شاءالله همه عزیزان لطف کنید و ضمن دعای عاجزانه و خالصانه به محضر خداوند متعال و منان جهت سلامتی این استاد فرزانه، حمد شفایی برای ایشان که حق بزرگی بر گردن بسیاری از طلاب دارند بخوانید.
🌹 به کانال «طلبگی» بپیوندید. 👇👇👇
@talabegi1
یادداشت های یک طلبه
🔸متاسفانه باخبر شدم حجه الاسلام #استاد_ذوقی ، از اساتید متبحر علم کلام در حوزه که بنده نیز مدتی توفی
منت بر سر بنده میگذارید اگر جهت شفای همه بیماران، مخصوصا این استاد عزیز و دوست داشتنی حمد شفا قرائت کنید...
هم «سریع الحساب» هست
هم مالک «یوم الحساب» هست
«مثقال ذرّة » را هم حساب میکند، این قدر که دقیق است
هم شاهد هست و هم حسابرس
اگر بخواهد «بغیر حساب» رزق و روزی هایی می دهد به اهلش
#روز_حسابدار
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو کریمی و بینوای توام
پادشاهی و من گدای توام
«هلالی جغتایی»
یادداشت های یک طلبه
محمد معتمدی ،خواننده سنتی کشورمان در ماه رمضان سال گذشته،اقدام به انتشار رایگان آلبوم «مناجات» خویش
👆👆
قبلا اشاره ای کرده بودم
فیلم ارسالی نیز قسمتی از مناجات خوانی ایشان است...
قطعه«مرهم»
هدایت شده از خانه طلاب جوان
📢 #عهد_با_خمینی
#عهد_جمعی
🌀 حوزه کانون #نصرت امام
🎉 اردوی یکروزه گلزار شهدای #بهشت_زهرا سلام الله علیها و #مرقد_امام_خمینی رضوان الله علیه
🔹 ویژه طلاب پایه ۱ تا ۱۰
اولویت ثبت نام با گروه های طلبگی است.
⏰ زمان: #جمعه ۳ دی ۱۴۰۰، قرار #حرکت ساعت ۷:۳۰
🏫 مکان حرکت: قم، از درب #مسجد_الغدیر، بلوار الغدیر بین کوچه ۶ و ۸
📌 برای ثبت نام از طریق لینک سایت خانه طلاب جوان اقدام بفرمایید.
🌐 https://khanetolab.ir/ahd_ba_khomeini
#نشر_حداکثری
🌀🌀 خانه طلاب جوان 🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f