جای خالی سلوچ
اگر بخواهم کلام را در مورد این کتاب داستانی خلاصه کنم، باید بگویم: زیبا،صریح و تلخ.
امّا این سه چگونه قابل جمع هستند.
زیباست چون تشبیهات و توصیفات را دقیق بیان کرده است. اگر قصد شرح حال کویر را دارد و یا درباره قماربازی می گوید و یا ساربانی شتران، دقیق و جزء به جزء ماجرا را تعریف میکند؛ آن هم نه تنها با زبانی رسمی، بلکه باترکیبی از زبان روستایی و عبارات محلی.
وجه دیگر زیبایی کتاب، وجود یک مادر است که میجنگد و تلاش میکند تا صورت خود را با سیلی سرخ نگه دارد و نان بازوی خود را به منت و سایه تحقیرآمیز دیگران نفروشد؛حتی دو پسر خود.
و البته داستان عشق که رمز پایداری زن است برای مبارزه با روزگار که در جای جای داستان، یاد آن تکرار می شود.
صریح است، زیرا کلامش کنایه ندارد. رک و صریح و سریع آن چه را که می خواهد بیان میکند و یا به تصویر می کشد؛ چه در مورد حرص باشد و یا فقر. حتّی در بیان الفاظ هم این صراحت به کار رفته است، الفاظی که شاید کمی رکیک باشند.
امّا تلخ است و شاید به نظر برخی سیاه.
روایت فقر به تنهایی خود تلخ است چه رسد به این که با مسائلی مثل حرص و طمع، کینه توزی، تمسخر و طعنه و... همراه شود.
قهرمان داستان در میان این تلخی هاست که مسیر خود را طی میکند تا در نهایت بتواند حامی فرزندان خود باشد.
تلخ است چون در هر چهار بخش کتاب، جدال این تلخی ها ادامه دارد تا به بیماری یک فرزند و شروع زندگی تلخ دختر خانواده و احساس پوچی فرزند دیگر ختم می شود.
#کتاب
#کتاب_بخوانیم
#جای_خالی_سلوچ
https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
🔸آغاز جلسات روایت خوانی کتاب شریف بحارالانوار توسط «استاد عباس آبادی»
🔹جلد ۱۱ (کتاب النبوه)
🔸این جلسات هر روز برگزار می گردد.
🔸دریافت صوت جلسات در کانال اعتصام:
🔸 @alhadees
یادداشت های یک طلبه
🔸آغاز جلسات روایت خوانی کتاب شریف بحارالانوار توسط «استاد عباس آبادی» 🔹جلد ۱۱ (کتاب النبوه) 🔸این ج
این پست تبادل نیست
توفیق شاگردی استاد عباس ابادی را داشته ام
الحمدلله توفیق دارند و با احادیث و کتب روایی انس دارند و رشته دانشگاهی مربوط به حدیث را هم خوانده اند...مکالمه عربی یکی از مهارت های ایشان است و البته چندین سال دروس ادبیات را تدریس می کردند
فرصت مغتنمی برای طلاب است...
هدایت شده از یادداشت های یک طلبه
دیروز چهارشنبه ۱۴آبان ۱۳۹۹
و مصادف با۱۸ربیع الاول، دقیقا یک روز بعد از میلاد حضرت رسول(صل الله و علیه و آله و سلم)
وسط جلسه آشنایی با مکتب امام خمینی، ذهنم رفت سمت خاطرات سه سال قبل...
با حاج علی مهدیان و اقای کاظم زاده و شبان و سایر دوستان رفته بودیم برای یاری رسانی به مناطق زلزله زده کرمانشاه
دقیقا در همین ایام
۱۶آذر ۹۶و ایام میلاد رسول الله(ص)
جشن مفصلی برای بچه های منطقه روستای #زرده برگزار کردیم، همون روستایی که آقای مهدیان در موردش مطلب #صبور_زرده را نوشت...
یاد مجتبی حصاری هم افتادم که با محافظان خانم مسئولی که آمده بود مصاحبه ای بگیرد و برود ، بحث میکرد و داد و بیداد که بس است نمایش...اگر راست میگویید حداقل همین چند دقیقه مثل مردم زیر باران با مردم حرف بزن و نه زیر چتر مصاحبه بگیر و برو...
اسدی هم کلی جایزه برا بچه ها آورده بود...
نیروهای جهادی هم مشغول کار تعمیر و یا سرپا کردن خانه های پیش ساخته بودند
و امـــّا
خاطره نیاز به ماندگاری داره
و نقطه ماندگاری خاطرات آن اردو جهادی زلزله کرمانشاه ،سید محمد ساجدی بود...
همه این ها که نوشتم و گفتم در ذهنم مانده ولی نقطه ماندگاری #سید_محمد_ساجدی است
وسط روز بود
نیروهایجهادی منطقه پایین روستا،برای گرم شدن و خشک کردن لباس های خیس شده از باران به حسینیه آمده بودند
سید محمد وارد حسینیه شد و گفت:
بچه ها تو بالای روستا زیر بارون مشغول کار هستند...خیس و خسته..چند نفر بیان کمک...
دوباره همه راهی شدند
سید محمد آروم و قرار نداشت
خدایش بیامرزد
همه فن حریف بچه های جهادی بود...
از بنایی و جوشکاری تا نقاشیو
البته مهم ترین هنرش دلبری بود...
این شد. اولین و آخرین اردویجهادی من با سید محمد
آخرین دیدارم با سید محمد، اربعین سال ۹۷بود..همان سالی که پر کشید و رفت..
بین جاده نجف تا کربلا، با احمد عابدینی بودم که سید و اقای ناصر رو دیدیم و......
سه سال گذشت...
@ali_mahdiyan
@tamardom
@m_shaban
@khanetolab
تصاویر بیشتر را ببینید در...👇👇
https://www.instagram.com/p/CHMrIkUHWxM/?igshid=1j8vnm6bg4m9a
https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
شاید کمی کمتر از چشم بر هم زدن و شاید هم کمی بیشتر، دقیق نمی دانم، ولی اولین خشت های دهه چهارم زندگی هم فرا رسید. شاید برخی اوقات کمی از روال خسته کننده و نگذشتن ایام ناگوار گله داشته ام، ولی سرعت حرکت عمر آن ها را هم از یادم کمرنگ کرده است که چه سالی بود و یا چه ترمی و کجا و....
دهه چهارم یعنی سلام بر میانسالی. یعنی سلام بر ریختن موهایی که هر 3 هفته یکبار باید کوتاه می شد و اگر نمیشد قیافه از قافیه به در میشد و الان اگر 5 هفته هم کوتاه نشود اتفاقی نمی افتد....
و ترکیب تارهای سفید و مشکی ....
دهه چهارم یعنی کم کم رسیدن به پله های بلوغ عمر. نفس ها و پله های آخر رسیدن به دوره اوج و چیدن ثمره بهار زندگانی
بارها به دوستان و نزدیکان گفته ام، سالروز تولد تبریک ندارد؛امّا با مساله کادو گرفتن و کیک خوردن دور هم بودن چندان مشکلی ندارم.
بهانه ای برای دور هم بودن زیباست ولی پیر شدن و نزدیک شدن به مرگ بیشتر تنبّه دارد تا تبریک.
تبریک چه؟!
من بیشتر این تبریک را شبیه یک بسته کادو خیلی قشنگ و پر از عکس گل و قلب میبینم که درونش یک کفن است!!
یک تبریک شبیه تبریک انتصاب یک فرد به یک سِمت...تبریکی که نه ثمری دارد و نه اثری!!
تبریک برای کدام موفقیت؟
تبریک برای نزدیک تر شدن به مرگ که هر لحظه در کنار ماست؟!
تبریک که یکسال دیگر هم عمرت را هدر دادی !؟
تبریک که ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند و می وزند و میچرخند و ...من در غفلت؟!
تبریک برای یک سال فعالیت و مجاهدت و تلاش؟!
کدامیک!؟
در هر صورت در حد خواندن همین متن هم چند نفس به مرگ نزدیک شدیم.....
خواسته یا نا خواسته سلام دهه چهارم عمر من....سلام
پینوشت:
زندگی زیباست
و تلاش برای زیبا کردن آن زیبا تر
امید زیباست و مرگ است که این امید را مضاعف میکند.
شاید کسی برداشت کند متن یاس آور است، لیک باید عرض کنم خیر! با این نگاه بخوانید.
#تولد
https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
با توجه به هفته کتاب و کتاب خوانی میتوانید هشتک ص زیر را در کانال دنبال کنید: #کتاب
#کتاب_بخوانیم
تا با عناوین کتاب های معرفی شده در کانال آشنا شویید...
یادداشت های یک طلبه
دستم کوچک بود و به راحتی داخل لوله ناودان پشت بام می شد.
باید کاه های جمع شده در دهانه لوله را مشت می کردم و داخل سطل می ریختیم.
بعد هم با جارو و خاک انداز باید خاک ها را جمع می کردم و در نهایت ظرف آب را در دهانه ناودان خالی می کردم تا اگر کاه و یا گل در لوله مانده، شسته شود و در حیاط خانه جاری شود.
پدربزرگ اهل فرار از کار نبود. اگر توان جسمی اش اجازه می داد حتما خودش همین کار را می کرد و به نوه ها واگذار نمی کرد.
البته نوه ها هم اجازه نمی داند که زحمت بالا رفتن از پله های بلند پشت بام بر عهده پدربزرگ بیافتد.
باران پاییزی من را یاد او می اندازد. تمییز کردن ناودان در آخر تابستان کار هر ساله بود.
مثل بسیاری از اهل کاشان پدربزرگ را آقا صدا می زدیم....و مادر بزرگ هم خانُم جان بود.
دست خودم نیست. خاطرات کودکی و نوجوانی با یاد و خاطرات آقا و خانم جان گره خورده.
روضه خانگی و سفره بعد از روضه، آب حوض کشیدن شب نوروز و دنبال ماهی دویدن وسط حوض و زمین خوردن، آب پاشی حیاط سنگ فرش شده با خطایی آن هم در غروب های گرم تابستان، سماور نفتی ،کوبه های آهنی درب چوبی و صدای چرخیدن درب روی پایه های چوبی....
صداها، محیط، رنگ ها و نقش ها و...همه یادشان را در ذهنم زنده می کند؛حتی صدای چِلق چلِق تکان خوردن ساعت سیکو5 بند آهنی موقع قالی بافتن پدربزرگ
حتی اگر دسته ای نان سنگک در سفره روضه ببینم یادش میکنم. بعد از روضه، سفره غذای ساده ای پهن بود که نان سنگکش را یا خودش گرفته بود و یا ما نوه ها می گرفتیم.
سفره شان همیشه نان داشت. به قول طلبه ها کثیر الرماد بود و خاکستر خانه اش زیاد...
باران که می بارد یادشان می افتم...روحشان شاد
#باران
https://www.instagram.com/p/CWiQhYcITi5/?utm_medium=copy_link
https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
قبل از طلبگی وبلاگی داشتم به نام طریق89 و گاهی قلمی می زدم اوایل طلبگی، با همکاری سایت مهندس طلبه مطالبم را منتشر می کردم. بعد از تغییر سیاست های سایت نوشتن مطلب متوقف شد. با دعوت دوستان به جمع نویسندگان سایت طلبگی تا اجتهاد پیوستم. بعد هم در کانالی به نام« دلنوشته های یک طلبه» در فضای تلگرام شروع به فعالیت کردم. به دلیل تشابه اسمی با چند کانال دیگر و مشکلات، اسم کانال را تغییر دادم ولی آدرس همان دلنوشته ها..بود. چند سالی کانال رونقی داشت تا این که کانال مقام معظم رهبری از فضای تلگرام خارج شدند و پیام ها متوقف.
قبل از فیلتر شدن تلگرام در فضای ایتا حضور داشتم ولی با آخرین پیام کانال حضرت اقا ، فقط نوشته هایم را در ایتا منتشر کردم. مدتی در بله و سروش و گپ و آی گپ هم بود ولی فضای ایتا رشد بهتری داشت.
به دلایل متعدد و با مشورت دوستان نظر به این شد که فعالیت در فضای سایت و یا وبلاگ را از سر بگیرم و مطالب کانال را به مرور در آنجا هم منتشر کنم.
اگر اهل وبلاگ نویسی هستید آدرس زیر را دنبال کنید...
https://delneveshtetalabe.blog.ir/
هدایت شده از طلبگی
🔸متاسفانه باخبر شدم حجه الاسلام #استاد_ذوقی ، از اساتید متبحر علم کلام در حوزه که بنده نیز مدتی توفیق تلمذ از محضر ایشان را داشته ام، دچار حمله قلبی شده اند و الآن در بخش سی سی یو بیمارستان بستری هستند.
ان شاءالله همه عزیزان لطف کنید و ضمن دعای عاجزانه و خالصانه به محضر خداوند متعال و منان جهت سلامتی این استاد فرزانه، حمد شفایی برای ایشان که حق بزرگی بر گردن بسیاری از طلاب دارند بخوانید.
🌹 به کانال «طلبگی» بپیوندید. 👇👇👇
@talabegi1
یادداشت های یک طلبه
🔸متاسفانه باخبر شدم حجه الاسلام #استاد_ذوقی ، از اساتید متبحر علم کلام در حوزه که بنده نیز مدتی توفی
منت بر سر بنده میگذارید اگر جهت شفای همه بیماران، مخصوصا این استاد عزیز و دوست داشتنی حمد شفا قرائت کنید...
هم «سریع الحساب» هست
هم مالک «یوم الحساب» هست
«مثقال ذرّة » را هم حساب میکند، این قدر که دقیق است
هم شاهد هست و هم حسابرس
اگر بخواهد «بغیر حساب» رزق و روزی هایی می دهد به اهلش
#روز_حسابدار
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو کریمی و بینوای توام
پادشاهی و من گدای توام
«هلالی جغتایی»
یادداشت های یک طلبه
محمد معتمدی ،خواننده سنتی کشورمان در ماه رمضان سال گذشته،اقدام به انتشار رایگان آلبوم «مناجات» خویش
👆👆
قبلا اشاره ای کرده بودم
فیلم ارسالی نیز قسمتی از مناجات خوانی ایشان است...
قطعه«مرهم»
هدایت شده از خانه طلاب جوان
📢 #عهد_با_خمینی
#عهد_جمعی
🌀 حوزه کانون #نصرت امام
🎉 اردوی یکروزه گلزار شهدای #بهشت_زهرا سلام الله علیها و #مرقد_امام_خمینی رضوان الله علیه
🔹 ویژه طلاب پایه ۱ تا ۱۰
اولویت ثبت نام با گروه های طلبگی است.
⏰ زمان: #جمعه ۳ دی ۱۴۰۰، قرار #حرکت ساعت ۷:۳۰
🏫 مکان حرکت: قم، از درب #مسجد_الغدیر، بلوار الغدیر بین کوچه ۶ و ۸
📌 برای ثبت نام از طریق لینک سایت خانه طلاب جوان اقدام بفرمایید.
🌐 https://khanetolab.ir/ahd_ba_khomeini
#نشر_حداکثری
🌀🌀 خانه طلاب جوان 🔰🔰
http://eitaa.com/joinchat/2731802626C6597703c2f
یادداشت های یک طلبه
📢 #عهد_با_خمینی #عهد_جمعی 🌀 حوزه کانون #نصرت امام 🎉 اردوی یکروزه گلزار شهدای #بهشت_زهرا سلام الله
برنامه مفیدی خواهد بود برای طلاب.....
البته ثبت نام برای دوستان دانشجو هم آزاد است....