eitaa logo
یادداشت های یک طلبه
610 دنبال‌کننده
637 عکس
87 ویدیو
26 فایل
دغدغه، عکسنوشت ها و سوالات ذهنی یک طلبه #مِن_دانشگاه_حتّی_الحوزه #کتاب #کتاب_بخوانیم #مشاهدات #دستور_از_خمینی ارتباط: @admin_delneveshtetalabe @delneveshtetalabe
مشاهده در ایتا
دانلود
چندی پیش برای کمی استراحت و چایی خوردن دوستان طلبه کنار هم نشسته بودیم... تلفن یکی از دوستان زنگ خورد و بعد از چند دقیقه حرف زدن از جمع خارج شد... مادرش تماس گرفته بود و سوالات مادرانه... در این جمع تقریبا همه به این نظر رسیدیم که مواقعی که در کنار خانواده نیستیم و یا وعده های غذایی را در کنار مادر نیستیم، دومین سوال در اولین ملاقات و یا تماس مادر ،سوال از این خواهد بود:نهار/شام خورده ای؟! چی‌خورده ای؟! غذایش خوب بود؟!و.... حالا فرق نمیکند در جمع دوستان باشی و یا اتوبوس و تاکسی ؛باید حتما به اسم غذا هم اعتراف کنی تا دل مادر آرام بگیرد.... (فرض کنید توی تاکسی مجبوری اعتراف کنی:آره..نهار خوردم...قرمه سبزی...نه خوب‌بود ...اره..😁😁😁😁) یکی از دوستان خاطره دیگری تعریف کرد که جالب بود: گفت در محله ای که در شهرستان زندگی میکنیم ، جوان معتادی بود که گاهی به علت عواقب اعتیادش مادرش را کتک می زد ، به اصطلاح نعشه شده و چاره اش فقط مواد بود...بعد از چندی همین جوان معتاد مُرد...مادرش با این که همیشه از فرزندش کتک میخورد، حتی بعد از مراسم های معمول که برای اموات میگیرند بسیار بی تابی و گریه میکرد... همسایه ها وی را منع کردند و یادآور روزهایی شدندکه از فرزندش کتک میخورد، تا این که کمتر بی تابی کند و شاید کمی آرام بگیرد... امّا... مادر این جوان در مقام دفاع از پسرش بر می اید و میگوید: ناموس مردم را که کتک نزده...مادر خودش بوده...مزاحم ناموس دیگران که نمی شده، به مادر خودش کتک میزده و.... مادر یعنی کوهی از احساس که قلبش مانند برف های روی قله کوه سفید است.... سلامتی این فرشته های زمینی صلواتی بفرستیم @delneveshtetalabe
چندی پیش برای کمی استراحت و چایی خوردن دوستان طلبه کنار هم نشسته بودیم... تلفن یکی از دوستان زنگ خورد و بعد از چند دقیقه حرف زدن از جمع خارج شد... مادرش تماس گرفته بود و سوالات مادرانه... در این جمع تقریبا همه به این نظر رسیدیم که مواقعی که در کنار خانواده نیستیم و یا وعده های غذایی را در کنار مادر نیستیم، دومین سوال در اولین ملاقات و یا تماس مادر ،سوال از این خواهد بود:نهار/شام خورده ای؟! چی‌خورده ای؟! غذایش خوب بود؟!و.... حالا فرق نمیکند در جمع دوستان باشی و یا اتوبوس و تاکسی ؛باید حتما به اسم غذا هم اعتراف کنی تا دل مادر آرام بگیرد.... (فرض کنید توی تاکسی مجبوری اعتراف کنی:آره..نهار خوردم...قرمه سبزی...نه خوب‌بود ...اره..😁😁😁😁) یکی از دوستان خاطره دیگری تعریف کرد که جالب بود: گفت در محله ای که در شهرستان زندگی میکنیم ، جوان معتادی بود که گاهی به علت عواقب اعتیادش مادرش را کتک می زد ، به اصطلاح خمار شده و چاره اش فقط مواد بود...بعد از چندی همین جوان معتاد مُرد...مادرش با این که همیشه از فرزندش کتک میخورد، حتی بعد از مراسم های معمول که برای اموات میگیرند بسیار بی تابی و گریه میکرد... همسایه ها وی را منع کردند و یادآور روزهایی شدندکه از فرزندش کتک میخورد، تا این که کمتر بی تابی کند و شاید کمی آرام بگیرد... امّا... مادر این جوان در مقام دفاع از پسرش بر می اید و میگوید: ناموس مردم را که کتک نزده...مادر خودش بوده...مزاحم ناموس دیگران که نمی شده، به مادر خودش کتک میزده و.... مادر یعنی کوهی از احساس که قلبش مانند برف های روی قله کوه سفید است.... سلامتی این فرشته های زمینی صلواتی بفرستیم پینوشت: مطلب برای دوران قبل از کروناست،نیاز به ویرایش مختصری داشت... @delneveshtetalabe
هدایت شده از یادداشت های یک طلبه
چندی پیش برای کمی استراحت و چایی خوردن دوستان طلبه کنار هم نشسته بودیم... تلفن یکی از دوستان زنگ خورد و بعد از چند دقیقه حرف زدن از جمع خارج شد... مادرش تماس گرفته بود و سوالات مادرانه... در این جمع تقریبا همه به این نظر رسیدیم که مواقعی که در کنار خانواده نیستیم و یا وعده های غذایی را در کنار مادر نیستیم، دومین سوال در اولین ملاقات و یا تماس مادر ،سوال از این خواهد بود:نهار/شام خورده ای؟! چی‌خورده ای؟! غذایش خوب بود؟!و.... حالا فرق نمیکند در جمع دوستان باشی و یا اتوبوس و تاکسی ؛باید حتما به اسم غذا هم اعتراف کنی تا دل مادر آرام بگیرد.... (فرض کنید توی تاکسی مجبوری اعتراف کنی:آره..نهار خوردم...قرمه سبزی...نه خوب‌بود ...اره..😁😁😁😁) یکی از دوستان خاطره دیگری تعریف کرد که جالب بود: گفت در محله ای که در شهرستان زندگی میکنیم ، جوان معتادی بود که گاهی به علت عواقب اعتیادش مادرش را کتک می زد ، به اصطلاح خمار شده و چاره اش فقط مواد بود...بعد از چندی همین جوان معتاد مُرد...مادرش با این که همیشه از فرزندش کتک میخورد، حتی بعد از مراسم های معمول که برای اموات میگیرند بسیار بی تابی و گریه میکرد... همسایه ها وی را منع کردند و یادآور روزهایی شدندکه از فرزندش کتک میخورد، تا این که کمتر بی تابی کند و شاید کمی آرام بگیرد... امّا... مادر این جوان در مقام دفاع از پسرش بر می اید و میگوید: ناموس مردم را که کتک نزده...مادر خودش بوده...مزاحم ناموس دیگران که نمی شده، به مادر خودش کتک میزده و.... مادر یعنی کوهی از احساس که قلبش مانند برف های روی قله کوه سفید است.... سلامتی این فرشته های زمینی صلواتی بفرستیم پینوشت: مطلب برای دوران قبل از کروناست،نیاز به ویرایش مختصری داشت... @delneveshtetalabe