eitaa logo
یادداشت‌های مجید محبوبی
136 دنبال‌کننده
54 عکس
24 ویدیو
1 فایل
تماس با من👇 @majidmahboobi
مشاهده در ایتا
دانلود
مدت‌ها بود، نبودم. می‌دانم. اما نمی‌دانم چرا بود و نبودم برای دیگران خیلی فرق نمی‌کرد. فرض کنید در این مدت، به جای نبودن، مرده بودم؛ آیا باز اوضاع همین‌طوری بود؟ نه به خدا. پس اولا ایمان بیاوریم به مرده‌پرستی خودمان و ثانیا باور کنید که من مرده‌ام؛ چون خداوکیلی این زندگی نیست، این مردن است. در پست‌های بعدی در خصوص ماهیت مرگ و زندگی بیشتر خواهم نوشت. یاحق/
اولین دلیل غیرموجهی که برای این غیبت طولانی‌ام دارم این است که سیمکارتم را به قصد فروش از فضای مجازی بیرون آوردم؛ ولی همچنان بعد از چهارپنج ماه نخواسته و یا نتوانسته‌ام بفروشم. مگر فرقی هم می‌کند؟ نتیجه هر دو یکی‌ست الا اینکه حقیقت این است که نخواسته‌ام. هر وقت خواسته‌ام بروم برای فروش، دلم پاهایم را یاری نکرده است. هر وقت رفته‌ام برای فروش مثل مادر بچه مردم بوده‌ام، ولی مهربان‌تر از او. حقیقتش من از فروش آنچه متعلق به من است ابا دارم. چگونه می‌توان ۹۱۲ خودت را بفروشی؟ چگونه می‌توانی از ۷۵۰ خودت دل بکنی؟ چگونه می‌توانی با خاطرات ۸۳۹۱ خودت خداحافظی کنی؟ نامردی‌ست! من نتوانستم و یا نخواستم مادر بچه مردم جلال باشم. من پدر بچه‌های خودم هستم. حتی اگر آن بچه‌ها شماره‌های تلفن همراهم باشند. یا حق/
«آرزوهایم» دلتنگی این «حقیقت محض» ناگزیر آن گاه که با «سرما» درمی‌آمیزد، و در هجوم رنج‌های خاطره‌انگیز به جنون می‌انجامد، واژه‌ها برف می‌شوند؛ دانه دانه آرام آرام سبک از آسمان پایین می‌آیند؛ روی هم انباشته می‌شوند و «سکوت» خلق می‌کنند. آن سان که لال می‌شوی و از سرودن دردهایت درمی‌مانی! از گفتن خاطراتی که ورق‌ورق درد می‌شوند، شعله می‌کشند، و زخم می‌شوند، عاجز می‌شوی! نازنینا! از این سمت که من ایستاده‌ام جاده‌ باز نیست! دل، باز نیست، فاصله‌ها را درد دوری انباشته است... و من منتظرم یخ واژه‌ها، برف‌ها آب شوند، شعرهایم راهی به دریا شدن پیدا کنند؛ آرزوهایم، آه آرزوهایم «شکوفه» شوند تا در دامن «نارنج» به «اردیبهشت» برسم و در هوای رسیدن «تو» را تنفس کنم.
پای هرم واژه‌ها گرم می‌شود تنم! زندگی در کناره‌های «صوفی‌چای» سخت است! «شیخ اشراق» هم که باشی اینجا باید به هجرت، به غربت شام بیندیشی! حتی خود عبدالقادر هم که باشی باید به ظهور بعد از قرن‌ها در «میدان عبدالقادر مراغه‌ای» فکر کنی! تنهاتر از «اوحدی» اینجا منم که مزارش در حصار دیوارهای بلند، در ازدحام زایران غایب غریب افتاده است! اینجا من نیز مثل شاعری که فقط به «آشتی» می‌اندیشد، مجبورم از میان واژگان صلح، «باریشماز» را انتخاب کنم! اینجا آوازه‌ی «کریمی» هم معنای «غربت» می‌دهد! اینجا «دوستی» هرگز واژه‌ی «مقدسی» نیست! /
ما به اندازه‌ی نفهمی دوستان صمیمی‌مان به آن‌ها بدهکاریم. اگر از سر نجابت خودمان، نفهمی‌های آن‌ها را تحمل نمی‌کردیم و سروقت به رخشان می‌کشیدیم، هم الان آن‌ها در جرگه‌ی نفهم‌ها نبودند و هم خودمان راحت بودیم. یاحق/
امسال را با شهید شروع کردم. شهید بزرگوار . شهدا آیات و حجج الهی هستند. شش، هفت سال زندگی جهادی و الهی او را از زبان یارانش شنیدم و لذت بردم. تکان دهنده‌ترین موضوعی که درباره ایشان می‌شود گفت این است که او کم‌معونه و پرفایده بود. گویا در شش‌هفت سال زندگی جهادی درآمد و حقوقش را نیز وقف جبهه و امور خیریه می‌کرده و ریالی به اموال خودش نیفزوده بود. لباس شخصی نخریده و نپوشیده بود... الله اکبر از این همه شکوه بندگی! چطور می‌شود زندگی کوتاه یک انسان این‌قدر پربرکت و مبارک باشد! ان‌شاءالله در آینده از شهید پرکار فرمانده گردان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) لشکر سرافراز عاشورا، بیشتر خواهم نوشت. به گنجینه‌ای دست یافته‌ام که بی‌پایان است. یاحق/ @mah_majid
اوضاع فرهنگی ادبی بدتر از آن است که بخواهی چیزی در موردش بنویسی. در سفر اخیرم به قم بیشتر انتشاراتی‌ها را بسته دیدم. دوستان نویسنده را مستأصل و بی‌حال و بی‌شوق دیدم. کتاب‌فروشی‌ها را بی‌رونق و قس علی هذا! تنها در یکی از این انتشاراتی‌ها که چند سال قبل از پررونق‌ترین نشرها بود، ۱۵۰۰ عنوان کتاب و بیشتر داستان و رمان در بررسی‌های اولیه بودند. یعنی هنوز بلاتکلیف بودند. این یعنی فاجعه! یاحق/ @mah_majid
سرو چقدر شگفت‌انگیزی! چقدر زیبا و بلندبالا! هر که از دور تو را کنار من خواهد دید، بی‌گمان فکر خواهد کرد سروی کنار من راه می‌رود!
عشق و آب و نان در عشق حد و مرزی نیست و من همه مرزها را درنوردیدم. من از مرز عشق عبور کردم، پا به مرز جنون گذاشتم تقصیر تو نیست! بالاخره هر زنی روزی می‌فهمد که عشق برای آدم نان و آب نمی‌شود. @mah_majid
تهدید جهان را نه سلاح‌های مرگبار هسته‌ای تهدید می‌کند و نه اکنون آن‌سان که عقلا از آن می‌هراسند؛ ! نه، تهدید اصلی جهان زیبای ما انسان‌های بی‌عاطفه هستند. جهان بی‌تردید به دست انسان‌های بی‌عاطفه نابود خواهد شد. یا حق/
عاشقانه‌ای جدید امروز بی‌آنکه بخواهم لبخند زدم بی‌اراده آواز خواندم ناخودآگاه به «تو» اندیشیدم گویا جهان آبستن حوادث جدید است آبستن عاشقانه‌ای جدید!
صف نان صفوف طولانی «» جای تو نیست؛ جایت را به من واگذار کن و به خانه برو و در آنجا منتظرم باش! در خانه با سرمهٔ چشم‌هایت به فکر خلق معجزه باش! چشم‌های تو می‌تواند رنج صف طولانی را برای من به لذت مداوم و پیوسته تبدیل کند!
ظاهراً این توصیه مرحوم معصومی همدانی به امام خمینی(ره) است و رمز موفقیت‌های امام همین توصیه بوده است.
امام هادی(ع) زندگی‌شان پر از حوادثی است که در هر حادثه‌ای می‌توان عظمت و شکوه امامت و در عین حال مظلومیت ایشان را به وضوح دید. علی‌الظاهر حضرت ایشان تنها امامی‌ست که رنگ پوستشان به مادر رفته بود و به قول امروزی‌ها رنگین‌پوست بودند. گاهی که معاندین به ایشان سیاه می‌گفتند، حضرت چنان کریمانه و الهی برخورد می‌کردند که طرف مقابل مجبور به پشیمانی از گفتار و رفتارش می‌شد و در نهایت توفیق دوستی و عشق و ارادت امام را پیدا می‌کرد. 🌺ولادتشان مبارک و روح بلندشان دعاگوی‌مان باد!🌺
روز قلم روز مبارکی‌ست، نه به خاطر اینکه ما تعدادی از آدم‌ها قلم به دست گرفته و نویسنده شده‌ایم. خود قلم از ابزار مقدسی‌ست که خداوند به آن سوگند یاد کرده و از ظواهر چنین برمی‌آید که قلم و خط و کتابت در عالم معنا نیز کاربرد دارد و دیوارهای بهشت با خط زیبای عربی به آیات قرآن مزین شده است. خدا را شکر که ما نیز در جرگه آن‌هایی قرار گرفته‌ایم که توانایی نوشتن داریم. صرف نوشتن مقدس و مبارک است، ولی خوب و زیبا نوشتن امری‌ست که بخشی از دانایی انسان‌ها مدیون آن است. امیدوارم هم خودمان که نویسنده‌ایم و هم آنان که باید، قدر بدانیم و در تقویت و توسعهٔ این هنر الهی کوشا باشیم. یاحق/
برای عید غدیر هر کاری باید کرد. دست مریزاد عرض می‌کنم به هنرمند گرانقدر سرکار خانم
ان‌شاءالله به حول و قوه الهی کلاس‌های حضوری و در شهر مراغه و متعاقب آن در فضای مجازی برای عموم علاقه‌مندان برگزار می‌شود. اطلاعات تکمیلی به زودی از همین کانال اطلاع‌رسانی خواهد شد.
عهد جوانی گذشت در غم بود و نبود! نوبت پیری رسید، صد غم دیگر فزود!
عقبۀ ما نسلی‌ست که در باغ و مزرعه هم رابطه‌اش را با رسانه قطع نمی‌کند. دو دهه‌ی دیگر تمام و کمال سرنوشت کشور و حتی خود ما در دست این‌هاست. بین ما و این‌ها بیش از دو دهه فاصله انداخته‌اند. کنار این‌ها جای ما را فضای مجازی گرفته است. دیروز دوستی می‌گفت: «نسل جدید، ما را به خاطر افکارمان زنده‌زنده کباب خواهد کرد و از خوردن گوشت ما لذت خواهد برد!» خدا کند پیش‌بینی او درست نباشد، ولی نسلی که من می‌بینم، مادی‌گراترین نسلی‌ست که پا روی کره زمین گذاشته است. یاحق/ پ ن: عکس نفس دایی😁