روضههای_چندخطی
روضهی چهارم (به یاد مرحوم استاد #حسین_کریمی_مراغهای)
عشق شماست آقا و عالمی!
عشق بعد از شما معنای دیگری یافت!
آنسان که میبینی!
چه مردانی میسازد!
چه عشاقی!
چه دیوانگانی که بعد از قرنها
جهان را با عشق تو به آشوب میکشند!
تو در روضهها نمیگنجی!
تو فراتری!
فراتر از آنچه که گفتهاند!
فراتر از آنچه که میگوییم و خواهند گفت!
تو عشق فراتری و این را فقط کسی میداند که به اندازهی عمرش تو را، عشق تو را به دل کشیده است.
روضهام تمام
تو عشق فراتری!
عشق فراتر سلام!
#مجید_محبوبی
#یاحسین
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
#روضههای_چندخطی
#مراغه
روضههای_چندخطی
روضهی پنجم (به یاد مرحوم #حاجآقا_سید_محمد_کوثری)
این روزها چرا بینام و یاد تو نمیتوان در خیابانها قدم برداشت؟
چرا شبها چشمها در کوی و برزن گریه میشوند؟
چه بخشیدهای به این چشمها؟
چه دادهای به این حنجرهها؟
چه کردهای با این آدمها؟
چه کردهای با من؟
چرا یادت خلوتم را معطر میکند آقا؟
چه کردهای با زمین و زمان
چرا داغ محبتت سرد نمیشود؟
چرا خونت از جوشش نمیافتد؟
چرا روضههای مرحوم کوثری کهنه نمیشود؟
چرا؟
ای راز بزرگ هستی!
ای حسین!
#مجید_محبوبی
#یاحسین
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
#روضههای_چندخطی
#تبریز
روضههای_چندخطی
روضهی ششم (به یاد #حاج_اصغر_زنجانی)
نوحه ابوالفضل العباس علیهالسلام را باید تو بخوانی!
حاجاصغرآقا! عاشقانههای تو با آقاعباس را تاریخ فراموش نخواهد کرد!
تو عاشقترین ابوالفضلی هستی بین مداحان!
خوش به حالت پیرمرد!
بلند شو و عاشقانهای دیگر شروع کن!
چشمها و گوشها مبهوت نوحههای ابوالفضلی تو خواهد بود!
#مجید_محبوبی
#یاحسین
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله
#روضههای_چندخطی
#مراغه
حسینین نوحهسین دلریش یازاندا
مسلمان سهلدی کی کافر آغلار
شهریار
ترجمه:
برای نوحه حسین که دلریش(شاعر معروفیه) نوشته، مسلمان سهله که کافر هم گریه میکند!
ترجمهی عربی:
لنوحة التي كتبها الدلریش للحسين حتي الكافر يبكي فما حال المسلم!
أَعْظَمَ اللهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ وَ جَعَلَنَا وَ إِیَّاکُمْ مِنَ الطَّالِبِینَ بِثَارِهِ مَعَ وَلِیِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِیِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْهِمُ [عَلَیْهِ] السَّلامُ.
💠 #حدیث روز 💠
🚩 سه پاداش خدای متعال به سیدالشهدا (علیهالسلام)
🔻امام محمدباقر علیهالسلام:
اِنَّ اللهَ تعالی عَوَّضَ الحسینَ عَلیهالسلام مِن قَتلهِ أَنْ جَعَلَ إلامامةَ فی ذُرِّیَّتِه وَالشِّفاءَ فی تُربَتِهِ و اِجابَةَ الدُّعاءِ عِندَ قَبره.
◼️ خداوند متعال در برابر شهادت امام حسین(ع) سه چیز به او مرحمت فرمود:
امامت را در نسل او،
شفا را در تربت او و
اجابت دعا را در کنار مرقدش قرار داد.
📚 بحارالأنوار، ج ٤٤، ص ٢٢١
❇️@toobehnasooh
هزار برابر لحظههایی که به خوشی گذراندیم، در رنجیم!
این هنوز تاوان سیبهای نخورده است!
یاحق/ #مجید_محبوبی
#سیاره_رنج
#مراغه
#نیمقرن_تنهایی
عشق تو مرا آورد شب را به خیابانها
ترسم بکشد کارم، روزی به بیابانها
این عادت دیرینیست، همواره چنین باشم
چون لالهی نُعمانی، در معرض طوفانها
با یاد شما هر شب، در ساحل «صوفیچای»
آشفتهسری دارم، چون بیسروسامانها
چون رایحهی باران، از بس که دلانگیزی
پیوسته به یاد آیی، در سطوت بارانها
گاهی ز غم هجران، با گریه همیخوانم:
«یارب برهان ما را، از سختی هجرانها»
با این همه دل بردن، زیبد که ملک باشی!
آخر که تو را آورد، در زمرهی انسانها؟
سعی من و دل این بود جایی نروم اما
عشق تو مرا آورد شب را به خیابانها
مجید محبوبی
مراغه، زمستان ۱۴۰۱
کجای جهان ایستادهای که هرجا نگاه میکنم با لبخندهای تو روبهرو میشوم؟
فِي كُلُ مَنْظَرِي، أَرِى إِبتِسامَتُكِ بِأَيِّ أَرْضٍ تَقِفِ!
دونیانین هانکی یئرینده دورمیسان کی من هارا باخارکن سنین تبسملرینله اویجاه گلیرم!😊
#مجید_محبوبی
#شعر
#شعر_کوتاه
#شعر_عاشقانه
#شعر_عربی_ترکی
#مراغه
#لحظههای_ناب
#نیمه_پنهان
یادداشتی از یک دوست قدیمی و عزیز که لطفش را حد و مرزی نمیشناسم👇
....
سلام
یک بار به مرحوم پدرم عرض کردم: مرحوم شهریار اگر یک زندگی راحت و آرام داشت می توانست شهریار شود؟ فرمود: نه.
اهل هنر بایست از بلندای روح خود بر موج های بلند افکنده شوند تا به اصل خود نزدیکتر باشند.
شهریار، پروین و و و، تابلو های تایید این ادعا هستند.
دیروز گزارشی از یک مهندس تهیه می کردیم که دست مصنوعی ساخته بود که با فرمان مغز حرکت می کرد.
گفتم اینکه کنار ما هستید باعث نمی شود من احساس کنم انسانی معمولی هستید. گفت: غرض من قبل از ساختن عضو مصنوعی، برداشتن غصه از دل یک انسان است. این افکار لطیف برای من بسیار ارزشمند است.
این که من با کسی هم اتاق شده ام یا از نزدیک با او آشنا هستم، دلیل نمی شود احساس کنم او ناگزیر فردی مثل من و امثال من است و بی کرانی های او را نادیده بگیرم.
این اواخر تراکم پیام هایی که بر مردمک چشم هایم کوبیده می شوند بیشتر شده. و هر قدر خودم را به گوسفندی می زنم نمی توانم از کنارشان بی تامّل رد شوم. چند روزی بود درگیرودار دهه اوّل، احوالات آسیّد مهدی قوام زمینگیرم کرده بود، تازه می خواستم بچگی هایم را شروع کنم که حاج فیروزت پیرم کرد، در یادداشت های مجید.
ودر ادامه عشق تو مرا آورد شب را به خیابانها.
مشکل کسی مرا به حرف بیاورد، امّا باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی؟
از این همه که بگذریم، ساده بگویم که ای پیام لطیف و ملموسِ محبوب، قدر می دانمت، بوسیده و بر دیده می گذارمت.
هرگز باور نمیکردم
وجود کسی بتواند
جهان را
اینقدر دوستداشتنی بکند!
آسمان را اینقدر آبی،
هوا را اینقدر لطیف
و نسیم را اینقدر شاعرانه!
باور نمیکردم در زمانهای که جهان از فقدان پیامبران در رنج و اندوه است،
چشمان کسی
بتواند اعجاز کند!
اندوه را به شادی
درد را به لذت
و پیری را به جوانی تبدیل کند!
باور نمیکردم
دوست داشتن کسی
بتواند هوای جهان را
اینچنین شاعرانه بکند
که از تنفس هوا لذت ببری!
از پیادهروی در پیادهروهای شهر خسته نشوی!
باور نمیکردم
کسی باشد
که بتواند خمودی را به نشاط
خواب را به بیداری
و مرگ را به زندگی بدل نماید!
باور نمیکردم
کسی باشد
که اگر آفتاب هم نباشد
غصهی سرما و تاریکی جهان را نخوری!
ماه هم نباشد
باز به پیادهرویهای شبانه فکر کنی!
حال اعجاز را باور میکنم
به معجزات پیامبران بیشتر ایمان میآورم
و اقرار میکنم که چشمانت رسول عشق
و لبخندت اعجاز این قرن است!
#مجید_محبوبی
#شعر
#شعر_عاشقانه
#لحظههای_ناب
#نیمه_پنهان
#مراغه
کهکشانها بودند,
ستارهها بودند
اما اگر ماه نبود،
آسمان چیزی کم داشت!
نسیم بود و ساحل بود
اما اگر ماه نبود
آغوش موجهای خروشان
چیزی کم داشت!
قلم بود و من بودم
اما اگر ماه نبود
شکوه این واژگان چیزی کم داشت!
من بودم و این همه آدم
اما اگر «تو» نبودی
جهان بیگمان چیزی کم داشت!
#مجید_محبوبی
#شعر
#شعر_عاشقانه
#لحظههای_ناب
#نیمه_پنهان
#مراغه