شهید صدرزاده در يادداشتى📝 به دوستان بسیجی خود مىنويسد:
چه مىشود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد
فکرش را بکن!
راه مىروى و راوی مىگويد:
اینجا قتلگاه شهید رسول خليلى است.
یا اینجا را که مىبينى همان جایی است که، مهدی عزیزی را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد.😭
یا مثلاً اینجا همان جایی است که،
شهیدحيدرى نماز جماعت مىخواند.🌱
شهید بيضائى بالای همین صخره نیروها را رصد مىكرد و کمین خورد.😞
شهید شهریاری را که مىشناسيد؟
همین جا با لهجه آذری برای بچهها مداحی مىكرد.🎤
یا شهید مرادى؛ آخرین لحظات زندگىاش را اینجا در خون خودش غلتیده بود.😔
یا شهید حامد جوانى؛ اینجا عباسوار پر کشید.😭
خدا بیامرزد شهيد اسكندرى را ... همینجا سرش بالای نیزه رفت.😭
شهید جهاد مغنيه، در این دشت با یارانش پر کشید ...💔
عجب حال و هوایی مىشود کاروان مدافعین حرم ...
عجب حال و هوایی ...😭
#شهیدمصطفیصدرزاده
#همسفر_من
خـواهـَرممحجـوببـٰاشوبـٰاتقـوا؛
ڪہشمـاییـدڪہدشمـنرابـاچـٰادرسیـٰاهتان
وبـاتقـوایتاننـٰابودمیڪنیـد!
#شهید_رحیم_آنجفی
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
{°•🕊°•}
او یـــــــاورِ مـــــــلــــت بـــــــــــــود
او روحِ امـــــــنــــیــــت بــــــــــــود
او هـــدفش خدمــت بـود💯
#شهید_جمهور🍃
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
شهدایی🥹🥹
. کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦. شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦. #قسمت_سیوسوم🌸/#شاگردامامصادق👳 خیلی خوشح
.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#قسمت_سیوچهارم🌸/#شاگردامامصادق👳
حرفی نداشتم بزنم گفتم ،هادی میدونی درس های حوزه به مراتب از دانشگاه سخت تره؟ می دونی بعدها گرفتاری مالی برات ایجاد میشه؟ اگه به فکر پول هستی، از فکر حوزه بیا بیرون هادی لبخندی زد و گفت من همه شغلی رو امتحان کردم. اهل کار هستم و از کار لذت میبرم اگر مشکل مالی پیدا کردم میرم کار میکنم میرم یه فلافل فروشی وا می کنم! خلاصه اون شب احساس کردم که هادی تحقیقاتش رو انجام داده و عزمش رو برای ورود به جمع شاگردان امام صادق جزم کرده. فردا صبح با هم به سراغ مسئول حوزه ی علمیه ی حاج ابوالفتح رفتیم. مسئول پذیرش حوزه سؤالاتی را پرسید هادی هم گفت: ۲۳ سال دارم. پایان خدمت دارم و دیپلم هم به زودی می گیرم. بعد از انجام مصاحبه به هادی گفتند از فردا در کلاس ها شرکت کنید تا ببینیم شرایط شما چطور است. هادی با ناراحتی گفت: من فردا عازم کربلا هستم. خواهش می کنم اجازه بدهید که.... مسئول حوزه گفت: قرار نیست از روز اول غیبت کنید. بعد از خواهش و تمنای هادی با سفر کربلای او موافقت شد.
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
شهدایی🥹🥹
. کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦. شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦. #قسمت_سیوچهارم🌸/#شاگردامامصادق👳 حرفی ند
.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#قسمت_سیوپنجم🌸/#تحولاساسی♻️
از مدتها قبل شاهد بودم که کتاب خصائص الحسینیه را در دست دارد و مشغول مطالعه است. هادی مرتب مشغول مطالعه بود. عشق و شوری که از زیارت امام حسین در قلب ما پدید آمده بود، در او چند برابر بود. به ما می گفت: امام صادق فرموده اند هر کس به زیارت امام حسین نرود تا بمیرد، در حالی که خود را هم شیعه ی ما بداند، هرگز شیعه ی ما نیست. و اگر از اهل بهشت هم باشد، او مهمان بهشتیان است. در جای دیگری می فرمایند زیارت حسین بن علی بر هر کسی که (ایشان را از سوی خداوند (امام) میداند لازم و واجب است. هر که تا هنگام مرگ به زیارت حسین نرود، دین و ایمانش نقص دارد. از طرفی کلام بزرگان را نیز به ما متذکر میشد که می فرمودند: برای اینکه دین شما کامل شود و نقایص ایمان و مشکلات اخلاقی شما بر طرف شود حتماً به کربلا بروید. خلاصه آن چنان در ما شور کربلا ایجاد کرد که برای حرکت کاروان لحظه شماری می کردیم. شهریور ۱۳۹۰ بود. مقدمات کار فراهم شد. با تعدادی از بچه های کانون شهید آوینی از مسجد موسی ابن جعفر راهی کربلا شدیم. نه تنها من که بیشتر رفقا اعتقاد دارند که هادی هر چه می خواست در این سفر به دست آورد. به نظر من آن اتفاقی که باید برای هادی می افتاد، در همین سفر رخ داد. در حرم ها که حضور می یافتیم حال او با بقیه فرق می کرد. این موضوع در سوز و صدا و حالات ایشان به خوبی مشخص بود. در زیارت ها بسیار عجیب و غریب بود. اتفاقی که در آن سفر افتاد، تحول عظیم در شخصیت هادی بود که ایشان را زیر و رو کرد. بالاخره همه ی ما که در آن سفر حضور داشتیم اهل هیئت بودیم، اما همه احساس می کردیم که این هادی با هادی قبل از سفر به کربلا خیلی تفاوت دارد.
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
شهدایی🥹🥹
. کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦. شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦. #قسمت_سیوپنجم🌸/#تحولاساسی♻️ از مدتها قبل
.
کتابپسرکفلافلفروش༆📕✦.
شهیدمحمدهادیذوالفقاری༆🌹✦.
#قسمت_سیوششم🌸/#تحولاساسی♻️
دیگر از آن جوان شوخ و خنده رو خبری نبود! او در کربلا فهمید کجا آمده و به خوبی از این فرصت استفاده کرد. پس از آن سفر بود که با یکی از دوستان طلبه آشنا شد. از او خواست تا در تحصیل علوم دینی یاری اش کند. بعد از سفر کربلا راهی حوزه ی علمیه ی حاج ابوالفتح شد. ما دیگر کمتر او را می دیدیم. یک بار من به دیدن او در محل حوزه ی علمیه رفتم. قرار شد با موتور هادی برگردیم. در مسیر برگشت بودیم که چند خانم بد حجاب را دید. جلوتر که رفت با صدای بلند گفت خواهرم حجابت رو حفظ کن. بعد حرکت کرد.توی راه با حالتی دگرگون گفت دیگه از اینجا خسته شدم. این حجابها بوی حضرت زهرا نمیده. اینجا مثلا محله های مذهبی تهران هست و این وضعیت رو داره بعد با صدایی گرفته تر گفت: خسته ام بعد از سفر کربلا دیگه دوست ندارم توی خیابون برم. من مطمئن هستم چشمی که به نگاه حرام عادت کنه خیلی چیزها رو از دست میده. چشم گنهکار لایق شهادت نمی شه. هادی حرف می زد و من دقت میکردم که بعد از گذشت چند ماه، دل و جان هادی هنوز در کربلا مانده با خودم گفتم: خوش به حال هادی چقدر خوب توانسته حال معنوی کربلا را حفظ کند. هادی بعد از سفر کربلا واقعاً کربلایی شد. خودش را در حرم جا گذاشته بود و هیچ گاه به دنیای مادی ما برنگشت آن قدر ذکر و فکرش در کربلا بود که آقا دعوتش کرد. پنج ماه پس از بازگشت از کربلا توسط یکی از دوستان، مقدمات سفر و اقامت در حوزه ی علمیه نجف را فراهم کرد. بهمن ماه ۱۳۹۰ راهی شد. دیگر نتوانست اینجا بماند. برای تحصیل راهی نجف شد. یکی از دوستان که برادر شهید و ساکن نجف بود شرایط حضور ایشان در نجف را فراهم کرد و هادی راهی شهر نجف شد.
#ادامه_دارد🦋همراهمون باشید
┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
19.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلتنگی🍂
سید_سیدصداموداری📞
تازه داریم میفهمیم چقدرجات خالیه🖤
سیدخودتو بمابرسون🕊
11.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چیزی بما ازخستگی هایت
نگفتی💔
رفتی که دردودل کنی باحاج قاسم🥀
امروزاینجاهست حتما حاج قاسم🍂
شادی روح شهداصلوات🕊
#شهیدانه
#شهید_مصطفی_صدرزاده
ازشپرسیدم:دوستداریرویقبرتچیبنویسن؟!
کمیفکرکردوگفت:
آنکسکهتوراشناختجانراچهکند؟!
فرزندوعیالوخانمانراچهکند؟!
دیوانهکنیهردوجهانشبخشی...
دیوانهیتوهردوجهانراچهکند؟!
درنهایتهمهمینشعررویمزارشوننوشتهشد!
بهروایتدوستشهیدمصطفیصدرزاده✨🍂