eitaa logo
دلنوشته‌ای از دلی تنگ برای شهدا
713 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
42 فایل
در هر زمان از شبانه روز که دلتان تنگ شد دلنوشته خود را برای ما بفرستید @amz_15
مشاهده در ایتا
دانلود
《بسم الله الرحمن الرحیم》 هفته دفاع مقدس، یادآور رشادت و مجاهدت رزمندگانی است که با نثار خون پاک خود از دین، شرف، حریت و کیان این مرز و بوم دفاع کردند و جان ارزشمند خویش را بر طبق اخلاص در این راه عزت آفرین، جانانه و شجاعانه تقدیم کردند. هشت سال دفاع مقدس، روایتی از دوران طلایی و پر افتخار ملتی است که صبر، عزت، وحدت و همدلی را پیشه خود نمود و امنیت، پیروزی و سربلندی را برای این سرزمین به ارمغان آورد. بدون شک نشر و ترویج ارزش های دفاع مقدس در گام دوم انقلاب طبق منویات مقام معظم رهبری از مهمترین ضروریات جامعه بویژه برای تقویت اراده جوانان و نوجوانان جهت مقابله با جنگ نرمی که از سوی معاندان نظام طراحی شده به شمار می رود و باید به گونه‌ای برنامه‌ریزی شود تا فرهنگ ایثار و شهادت بیش از گذشته در بین نسل امروز نهادینه شود. @dghjkb
3.mp3
2.95M
🌱زیرصدای دفاع مقدس(بی‌کلام) @dghjkb
🌱پنج روایت از تشرع ومعنویت شهدا در جبهه‌ها روایت دوم: براي هماهنگي‌هاي عملياتي و سركشي به نقاط مختلف جبهه، راه زيادي را پيموده بوديم. نيمه‌هاي شب جمعه بود كه به يك قرارگاه رسيديم. من از فرط خستگي راه و بي خوابي در گوشه اي پتويي روي خود كشيدم وخوابيدم. «عباس»علي‌رغم خستگي ميخواست دعاي كميل بخواند. هنوز چند دقيقه اي نخوابيده بودم كه صداي دلنشين و سوزناك او، خواب را از سرم پراند. عباس در آن تاريكي شب به خواندن دعاي كميل مشغول بود. دعا را از حفظ ميخواند. بلند شدم و پشت سر او نشستم و به خواندن دعا پرداختم. حال عجيبي به من دست داد. نفهميدم چه مدت از شروع دعا گذشته بود، وقتي به پشت سر خود نگاه كردم خيل عظيمي از بسيجي ها را ديدم كه در آن تاريكي، صف اندر صف، پشت سر عباس نشسته و به دعا مشغول بودند. تاريكي شب مانع از اين شد كه صداي گريه هاي آرام و زمزمه هاي عاشقانه شان را كسي مشاهده كند. آخرين باري كه«حيدر»از جبهه به شهر آمد در مسير راه از شهر مقدس قم براي فرزند سه ساله اش امير يك سجاده نماز و يك مهر كوچك و يك شيشه عطر خريد و بعنوان سوغات به او هديه كرد. بعد به من گفت:«خانم! خواهش مي كنم هر وقت نماز مي خواني، سجاده امير را هم پهن كن تا از همين خردسالي با نماز و عشق به خدا مأنوس بشود» حيدر در صبح هاي بسيار زود كه براي نماز صبح بيدار مي شد، با صداي بلند اذان مي گفت. او در عمليات« فتح خرمشهر » در سال 61 در شلمچه اذان عشق را سرداد. (یکی از همرزمان سرلشکر خلبان شهید «عباس بابایی» - اطلاعات 10/3/72) منبع: کتاب سرو های سرخ *بنیاد شهید و امور ایثارگران ، نویدشاهد @dghjkb
🏴اربعین یعنی؛ علیه‌السلام @dghjkb
ramezani1 (1).mp3
1.2M
◾️دوباره روزهای سیاه بیچارگی رسیده ◾️توی خونه‌ی‌ سینه خالی از عکس یک شهیده @dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱ایمان و معنویت در دفاع مقدس منظره‌های شوق‌انگیز در شبهای عملیات: اگر شما به جبهه‌های نبرد خودمان رفته باشید، در شبهای نزدیک به عملیات یک منظره عجیبی است. در آن‌جا - حالا یک مقدار شنیدیم، مقداری هم دیدیم - بسیار بسیار منظره شوق‌انگیزی است. این جوانهای ما، این برادران مخلص، مؤمن، دلهای پاک، صاف و نورانی، وقتی احساس میکنند که به میعاد خودشان با خدا نزدیک شده‌اند و امکان شهادت و رفتن به جوار الهی برایشان هست، حال عجیبی از دعا، نماز، نماز شب، ذکر، توجه و حالِ بسیار گرانبها و فاخری دارند؛ بعضی از وصیت‌نامه‌ها را هم که انسان میخواند، همین موضوع را مشاهده میکند. من چند روز قبل یکی از این وصیت‌نامه‌ها را میخواندم، دیدم از نماز شب برادران و دوستانش نقل کرده که این شبها چه حالی است، چه زمزمه و چه ولوله‌ای در این سنگرها و پشت خاکریزهاست! این برای خاطر این است که توجه به خدا در آن حالات که ساعات و روزهای آخر است و انسان احساس میکند که فرصت رو به اتمام است، حالت اقبال دارد؛ به علاوه که شوق لقای پروردگار برای کسانی که به سوی او حرکت میکنند، وجود دارد. ۱۳۶۶/۰۳/۰۷ بیانات در روز ۲۹ ماه مبارک رمضان‌ پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی @dghjkb
🏴مائیم و حکایت پریشانیمان داغی که نهان شد به غزل خوانیمان ما و تب حیرت، تب سرگردانی خورده است غم فراق به پیشانیمان شب جمعه یاد کنیم یاران عرش را.... شادی روح شهدای گمنام🏴 شهدای روحانیت🏴 شهدای دفاع مقدس🏴 شهدای هسته ای🏴 شهدای محراب🏴 شهدای امر به معروف🏴 شهدای مدافع حرم🏴 شهدای مدافع سلامت🏴 شهدای مدافع امنیت🏴 شهدای انقلاب🏴 و همه شهدا🏴🏴 🏴اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🏴 🏴اللهم عجل لولیک الفرج🏴 @dghjkb
🌱خاطره دعای کمیل و شهادت رفیق همرزم به قلم شهید «محمد قاسم پور» شهید«محمدقاسم پور» که نام پدرش حسن» و مادرش«کبری» است در سال 1346، در تهران چشم به جهان گشود. وی تحصیلات خود را تا دوم دبیرستان ادامه داد و در حالیکه محصل بود به عنوان بسیجی پا به عرصه دفاع مقدس نهاد و در روزهای جنگ با دشمن زبون به جبهه مهران اعزام شد و در مصاف با بعثیان متجاوز به میهنش در هفدهم مرداد ماه 1362، به شهادت رسید. تربت پاک شهید در بهشت زهرای تهران نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است. خاطره ای خودنگار از «شهید محمدقاسم پور» در دست داریم که در ادامه مطلب می خوانیم. «... هنوز هم این خاطره غم انگیز از یادم نرفته و مثل اینکه همیشه در جلوی چشمم است. آن شب بچه ها با هم جمع شده بودند و دعای کمیل می خواندند. محلی که نشسته بودیم سالن نیمه خواب یک مدرسه بود که پس از بمبارانهای متعدد تقریبا سالم مانده بود. صدای توپ و خمپاره یک لحظه قطع نمی شد. اما صدای «یا رب، ارحم ضعف بدنی» برادران صداهای انها را خنثی می کرد. اشک در چشمانمان جمع شده بود و ناله سرداده بودیم. ناگهان صدای مهیبی برخاست و سقف سالن فرو ریخت. مدت کمی بی هوش بودم. وقتی چشمانم را باز کردم دیدم که پاهایم زیر آوار مانده کمی به سمت چپ خم شدم. آنجایی که دوستم رضا قبل از خراب شدن سقف نشسته بود. چشمم به دوستم افتاد که از بدن او خون فوران می کرد. گفتم: رضا!... ولی تنها سخنی که از او شنیدم؛ صدای «الله و اکبر، خمینی رهبر» بود. چند لحظه بعد نفسش به شماره رفت و کمی بعد جان سپرد. اشک در چشمانم حلقه بست. رضا آن دوست صمیمی من به «لقا اله» پیوسته بود. صدای «اشهدا ان لا اله الاالله» یک لحظه قطع نمی شد. بعد از کمی دوباره بی هوش شدم و موقعی که چشم باز کردم تنها در بیمارستان بودم. » هفتم دی ماه 1361 منبع: پرونده فرهنگي شهدا،اداره اسناد انتشارات، هنري بنیاد شهید و امور ایثارگران ،نویدشاهد @dghjkb
نام حسین(ع) را مشعل راهمان می کنیم تا در بیراهه های پرپیچ و خم گمراهی، گم نشویم...! @dghjkb
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️ پيامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) زمانی بر مردم خواهد آمد… كه دِرهم های آنان دينشان خواهد بود و همّت ايشان شكمشان و قبله آنها زنانشان، برای طلا و نقره، ركوع و سجود به جای می‌آورند. آنان همواره در سرگردانی و مستی خواهند بود؛ نه بر مذهب مسلمانی‌اند و نه بر مسلک نصرانی. بحار الانوار، ج۷۱، ص۱۶۶ صلی‌الله‌علیه‌وآله @dghjkb
🏴گوشه ی چشمی٬که حرفها دارم: 🏴دلم گرفته٬فقط شوق “کربلا” دارم 🏴تو سر پناه منی٬یک نگاه کن آقا! 🏴مگر به غیر حسینیه من کجا دارم؟! @dghjkb
- هشت سال مهمان سنگرهای غیرت بـودید - هشت سال قلب‌هایتان با ترکش‌ها همسایه بود - هشت سال برایمان وصیّت‌ نامه نوشتید - هشت سال جراحت ترکش‌های سرخ ِسُربی را تحمل کـردید ... - هشت سال فاصله‌ی رسیدن تا کربلا را برایمان کوتاه کردید و اینک ماییم و راهی ناتمام ... و یک قرار با شما ،در انتهای همین راه ... @dghjkb
🇮🇷می نویسم تا یادم نرود، 🏴تمام اقتدار میهنم را از پرواز شما دارم .. ⭕️با شهدا بودن سخت نیست، با شهدا ماندن سخت است.. @dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلنوشته‌ای از دلی تنگ برای شهدا
🔴قصه شجاعت و ایثار علی لندی نوجوان ایذه‌ای را باید در ابتدای همه کتاب‌های درسی چاپ کرد. او پس از وقو
◾️علی لندی، نوجوان فداکار ایذه درگذشت. کم نیستن قهرمانان از این دست در تاریخ گذشته و امروزه در مملکت ما و در همه نقاط جهان. گاهی در کتابها و داستانها میخوانیم ماجراهای قهرمانان را ،اما گاهی با چشم خود میبینیم. فرزندان سرزمین من فداکاری و ایثار را از زمانهای دور به ارث برده‌اند. درود بر پدران و مادرانی که فرزندانی اینچنین تربیت میکنند. شادی روح این نوجوان عزیز و همه قهرمانان ،چه آنهایی که گمنامند و چه نامدار.. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم اللهم عجل لولیک الفرج @dghjkb
🌱پنج روایت از تشرع و معنویت شهدا در جبهه ها روایت سوم: از طرف جهاد براي عده اي از رزمندگان كه خانواده هاي خود را به اهواز برده بودند مواد كوپني معين شده بود، ولي « حاجي » اجازه نمي داد آن مواد را دريافت كنيم . او فقط دو دست لباس خاكي بسيجي داشت كه به نوبت آنها را مي پوشيد. يك بار كه پودر لباسشويي ما تمام شده بود ، مقداري از ستاد گرفت و گفت:« مبادا با اين پودر لباسي را كه در منزل مي پوشم بشويي . فقط لباس كار مرا با آن بشوي.» حاجي هميشه مي گفت:« ما بايد سعي كنيم در مورد بيت المال بستانكار باشيم ، نه بدهكار!» همسر جهادگرشهید «حاج حسن کسایی» / ره یافتگان ص246 منبع: کتاب سرو های سرخ *بنیاد شهید و امور ایثارگران ،نویدشاهد @dghjkb
4.mp3
4.01M
🌱زیرصدای دفاع مقدس(بی‌کلام) @dghjkb
🏴🌾🏴🌾🏴🌾🏴🌾🏴🌾🏴🌾 دوباره جمعه شد و بی قرار می گریم برای آمدنت ای نگار می گریم دوباره جمعه شد و تو نیامدی آقا سحر نگشت شب انتظار می گریم دوباره جمعه شد و اشكها سرازیر است ز هر دو دیده چو ابر بهار می گریم دوباره جمعه شد و با نوای یا مهدی زبان گرفته ام و زار زار می گریم تو بر گناه منِ رو سیه مكن گریه كه من به حال خودم شرمسار می گریم اگر چه غرق گناهم ولی شبیه شما برای جد تو روزی دو بار می گریم برای شیب خضیب و برای خد تریب برای آن سرِ بر نی سوار می گریم برای معجر و انگشتری كه غارت شد برای آتش و دود و فرار می گریم @dghjkb
◾دروازه عظیمی بود که به روی ما بسته شد...  این نوشته‌هایی که راجع به رزمندگان و جنگ منتشر میشود - که غالباً هم همین حوزه‌ی هنری چاپ و منتشر میکند و انصافاً چیزهای بسیار باارزش و خوبی هم است - هرچه به دستم میرسد، میخوانم. با این‌که ما این همه از نزدیک و از دور، به وسیله‌ی گزارشها و از طریق خبرهای شخصی و فردی، در جریان مسائل اینها بودیم و چه‌قدر از اینها را من خودم دیده بودم، درعین‌حال الان که میخوانم، میبینم نخیر، ما هرگز نمیتوانستیم آن ابعاد و آن هفت توی حوادث[جنگ] را از دور ببینیم؛ حالا که انسان میخواند، میفهمد که چه دنیای عجیبی بود. به‌هرحال دروازه‌ی عظیمی بود که الان به روی ما بسته شده است. ۱۳۶۹/۰۶/۲۶   بیانات در دیدار جمعی از آزادگان  پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی @dghjkb
🌾🌾جمعه تنها مسافری‌ست 🌾🌾که هفته‌ای یکبار 🌾🌾به ویرانه‌ی دلم سر میزند 🌾🌾و تنها سوغاتی‌اش 🌾🌾دلتنگی است و دلتنگی 🌾🌾هربار که می‌آید 🌾🌾دلتنگ‌ترم ،هر بار که می‌رود 🌾🌾ویران‌تر @dghjkb
. 💠 در رثای بزرگ‌مرد پانزده‌ساله‌ای که پروانه‌سان به آتش زد و ققنوس‌وار جاودان شد. 🍃 عروج از دل آتش سر تا به پا شد نور و چون فانوس برخاست چون بود با پروانه‌ها مأنوس، برخاست تا پا نهاد آن مرد بی‌پروا در آتش آه از نهاد آتش و فانوس برخاست تنها نه نام او، مرامش هم علی بود در پای عزّ و غیرتش ناموس برخاست چون قطره‌ای گمنام دل را زد به دریا افزون‌تر از دریا شد، اقیانوس برخاست فهمیده بود اندیشۀ فهمیده‌ها را چون گوهری ناب از دل قاموس برخاست از خیل دم‌سردان و بی‌دردان جدا بود از درد همسایه چو جالینوس برخاست در ماتم این لالۀ آتش‌گرفته از بلبلان غم‌زده قالوس برخاست هم اشک از چشم جوانمردان فرو ریخت هم از لب آزادگان افسوس برخاست در وصف او شعر و حماسه در هم آمیخت پروانه در آتش شد و ققنوس برخاست ، ۱۴۰۰/۰۷/۰۲ @dghjkb
🏴با خاطرات کرب‌وبلا گریه میکنم.. @dghjkb
🏴شهيدان از مي توحيد مستند 🏴شهيدان سرخوش از جام الستند 🏴نمردند و نمي ميرند هرگز 🏴شهيدان زنده‌ی جاويد هستند @dghjkb
🔶آیت‌الله مجتهدی (ره) حدیث داریم که شیطان با سه طایفه کاری ندارد؛ آنهایی که یاد خدا میکنند، آنهایی که هنگام سحر بلند میشوند و استغفار میکنند و آنهایی که از ترس خدا هنگام سحر گریه و انابه میکنند. ره @dghjkb