قسمتی از وصیتنامه شهید مهدی زین الدین؛
شرط پاسداری...
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام اعتقاد داشتن به امام حسین(علیه السلام) است. هیچ کس نمی تواند پاسداری از اسلام کند درحالی که ایمان و یقین به اباعبدالله الحسین(علیه السلام) نداشته باشد.
اگر امروز ما در صحنه های پیکار می جنگیم و اگر امروز ما پاسدار انقلاب مان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر امروز مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(علیه السلام) است.
#شهید_مهدی_زین_الدین
@dghjkb
♦️♦️♦️
🌹ازدواج یا جهاد اکبر..
روی بچه های متأهل یک جور دیگر حساب می کرد. می گفت: «کسی که ازدواج کرده، اجتماعی تر فکر می کنه تا آدم مجرد.» بعد از عقد که برگشتم جبهه، چنان بغلم کرد و بوسید که تا آن موقع این طور تحویلم نگرفته بود. گفت: «مبارکه، جهاد اکبر کردی.»
#شهید_مهدی_زین_الدین
#مطاف_عشق
یادگاران/ ص64
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم
هیچ جوانی نیست که در دوره جوانی خود ازدواج کند مگر آن که شیطان او فریاد ب رآورد که : وای بر او ، وای بر او .دو سوم دینش را از گزند من حفظ کرد . بنابر این انسان باید برای حفظ یک سوم دیگر ، تقوای خدا در پیش گیرد .
بحار الانوار 222/40
@dghjkb
🍃🍃🍃🍃
🌹مطالعه در کمترین فرصت...
وقتی از عملیات خبری نبود و می خواستی پیدایش کنی، باید جاهای دنج را می گشتی. پیدایش که می کردی، می دیدی کتاب به دست نشسته، انگار توی این دنیا نیست.
ده دقیقه وقت که پیدا می کرد، می رفت سر وقت کتاب هایش. گاهی که کار فوری پیش می آمد، کتاب همان طور باز می ماند تا برگردد.
#شهید_مهدی_زین_الدین
#مطاف_عشق
یادگاران/ ص52
مقام معظم رهبری
من مىخواهم خواهشى از مردم بكنم و آن اين است: كسانى كه وقتهاى ضايع شوندهاى دارند؛ مثلاً به اتوبوس يا تاكسى سوار مىشوند، يا سوار وسيلهى نقليهى خودشان هستند و ديگرى ماشين را مىراند، يا در جاهايى مثل مطب پزشك در حال انتظار به سر مىبرند و به هرحال اوقاتى را در حال انتظار به بىكارى مىگذرانند، در تمام اين ساعات، كتاب بخوانند. كتاب در كيف يا جيب خود داشته باشند و در اتوبوس كه نشستند، كتاب را باز كنند و بخوانند. وقتى هم به مقصد رسيدند، نشانى لاى كتاب بگذارند و باز در فرصت يا فرصتهاى بعدى آن را باز كنند و از همانجا بخوانند.
مصاحبه در پايان بازديد از نهمين نمايشگاه بينالمللى كتاب تهران، سال 1375
@dghjkb
✅ شهید مهدی زین الدین:
🍃در زمان غیبت امام زمان (عج) چشم و گوشتان به ولی فقیه باشد تا ببینید از آن کانون فرماندهی چه دستوری صادر می شود.
#شهید_مهدی_زین_الدین
@dghjkb
🍃پیام شهید؛
در زمان غیبت كبری به كسی «منتظر» گفته میشود و كسی میتواند زندگی كند كه منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادتطلبی میخواهد.
#شهید_مهدی_زین_الدین
@dghjkb
🍃🌸شهید مهدی زین الدین: هرکس درشب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند.
🔸شهدا را یاد کنیم، با ذکر یک صلوات
💠شادی روح شهدا صلوات
#شهید_مهدی_زین_الدین
@dghjkb
🌱خوابی که حاجقاسم پس از شهادت شهید مهدی زینالدین دید
حاج قاسم می گوید وقتی شهید زین الدین را در خواب دیدم
هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جاده سردشت؟»
حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زندهن.»
عجله داشت. میخواست برود. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی که میگم زود بنویس. هولهولكی گشتم یک برگه كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم»
بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی به او گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. زیرش نوشت: «سیدمهدی زینالدین»
نگاهی بهتزده به آن كردم و با تعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی» اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای مهدی هنوز توی گوشم بود
*«سلام من در جمع شما هستم»
#سردار_سلیمانی
#شهید_مهدی_زین_الدین
@dghjkb
🔵 اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبداللهالحسین(ع) نداشته باشد
#شهید_مهدی_زین_الدین
@dghjkb
🍃 اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمیتواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبداللهالحسین(ع) نداشته باشد
#شهید_مهدی_زین_الدین
@dghjkb
🌱خاطرات شهدا و رزمندگان جنگ تحمیلی:
خاطرهای از شهید مهدی زینالدین
دو سه روزی بود میدیدم توی خودش است. پرسیدم «چته تو؟ چرا این قدر توهمی؟» گفت «دلم گرفته. از خودم دل خورم. اصلا حالم خوش نیست.» گفتم» همین جوری؟» گفت» نه. با حسن باقری بحثم شد. داغ کردم. چه میدونم؟ شاید بهاش بلندحرف زدم. نمیدونم. عصبانی بودم. حرف که تموم شد فقط بهم گفت مهدی من با فرمانده هام این جوری حرف نمیزنم که تو با من حرف میزنی. دیدم راست میگه. الان د و سه روزه کلافم. یادم نمیره.» شاگرد مغازهی کتاب فروشی بودم. حاج آقا گفت: «میخواهیم بریم سفر. تو شب بیا خونه مون بخواب.» بد زمستانی بود. سرد بود. زود خوابیدم. ساعت حدود دو بود. در زدند. فکر کردم خیالاتی شده ام. در را که باز کردم، دیدم آقا مهدی و چند تا از دوستانش از جبهه آمده اند. آن قدر خسته بودند که نرسیده خوابشان برد. هوا هنوز تاریک بود که باز صدایی شنیدم. انگار کسی ناله میکرد. از پنجره که نگاه کردم، دیدم آقا مهدی توی آن سرمای دمِ صبح، سجاده انداخته توی ایوان و رفته به سجده.
*وقایع روز
#دفاع_مقدس
#شهید_مهدی_زین_الدین
@dghjkb