eitaa logo
ضُحی
11.4هزار دنبال‌کننده
509 عکس
453 ویدیو
21 فایل
﷽ کانال داستان‌های شین الف 🖋 #ضحی #فانوسهای‌بیابانگرد #نت_آب(چاپ اول) 🪴کانال شخصی @microwriter 🪴کانال آموزشی @ravischool 🪴تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/3423469688C4b18e5272e 👈رمان قمردرعقرب بقلم نویسنده دیگری میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ضُحی
●☆● دسترسی به رمان کامل تا قسمت آخر👇 https://eitaa.com/joinchat/1571619054Cc9609622c7 😍 ●☆●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ضُحی
⛔️ این خانوم سرپرست خانواره با یه مادر نابینا خیلی وقته منتظر هزینه است بره دکتر مشکل معده داره هرچقدر در توانتون هست از هزار تومن تا هرچقدر... به من منت بذارید کمک کنید مشکلشون حل شه🌱🙏 بنام شقایق آرزه بانک مهر ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بچه‌ها یه رمان جدید داریم😍😍😍 https://eitaa.com/joinchat/449118323C6c82c3363c
مال نویسنده خودمونه👆
ضُحی
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ #قمردرعقرب🕷 بقلم #الهه_بانو #قسمت15 •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• کاظم
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ 🕷 بقلم •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• صبح با صدای خروسِ وقت شناسِ بی بی جان از خواب بیدار شدم آنقدر وقت شناس بود که ماموریش را برای بیدار نگه داشتن بندگان خدا بعد از نماز صبح کامل و جامع انجام میداد و آنقدر سر و صدا راه می انداخت که اگر می خواستی هم نمی توانستی بی خیال شوی و از خواب شیطانی ولی شیرینِ بین الطلوعین لذت ببری ! دیشب ؛ هم دیر خوابیدم و هم بد خوابیدم و هم خواب های آشفته دیدم خدا خلق و خوی امروزم را ختم به خیر کند صدای کیش کیش کردن از حیاط می آید و من لذت می برم از این سخاوتِ مردم روستا که هر صبح قبل از سیر کردن شکم خودشان به فکر مرغ و خروس و جوجه ها هستند تا مبادا گرسنه بمانند دل از رختخوابِ سنتی و به شدت راحتم می کنم و بر می خیزم خوابیدن روی تشک پنبه ای آن هم در تابستان خیلی تجربهء خوبیست به خصوص که خاصیت پنبه همین است که در گرمای تابستان هم بستر را خنک و مطبوع می کند تا آدم احساسِ راحتی کند کش و قوسی به بدنم‌ می دهم و رختخواب های تا شده را مرتب و منظم کنار دیوار و روی دیگر رختخواب ها می چینم روکش زیبایی که بی بی با دست های خودش گلدوزی کرده روی رختخواب های مرتب شده می کشم و سرحال و قبراق از اتاق بیرون میزنم خوبی تابستان همین است که روز خیلی زودتر تر از آنچه فکرش را می کنیم شروع شده و دیرتر از آنچه انتظارش را داریم به پایان می رسد آفتاب چتر نورانی اش را روی تمام روستا گسترده و شوقِ زندگی با حضور اهالی در کوچه و باغ ها جلوه گر میشود اینجا همیشه و تحت هر شرایطی آدم دلخوشی هایی برای لذت بردن از زندگی دارد - سلام عزیز خانوم صبح شما بخیر و سلامتی باشه ان‌شاءالله کمر راست می کند و من تازه متوجهِ تربچه نقلی های درون دستش می شوم که از داخل باغچه چیده عاشقِ همین توجهاتِ ریز ریزش بودم هنوز هم لذیذ ترین صبحانه برایم ترکیبی از پنیر محلی و سبزی خوردن به خصوص تربچه نقلی های آبدار است و او چه خوب از بَر کرده این دوست داشتن هایم را ! - سلام به روی ماهت پسر جان چه عجب ! دل کندی از اون اتاق و گرمای رختخواب منتظر شنیدن کنایه اش بودم در این خانه اگر قبل از اذان صبح هم پیش رویش حاضری میزدی باز هم به بانوی خانه بدهکار بودی که چرا پیش از او از خواب شیرین بیدار نشده و سلام سحرگاهان را علیک نگفته ای لبخند نشسته گوشهء لبم عمق می گیرد و دستم سمتش دراز می شود بوسه ای روی سرش می نشانم و در حالی که سمت دستشویی راه کج‌ می کنم در دل و بر زبان عرض ارادتم را تقدیمش می کنم - نوکرتم دربست ! غلامِ حلقه به گوش شنیدی قربونت برم ؟ من همونم فدات شم !!! لبخند مهربان و خجولی که گونه هایش را بالا کشید و چهره اش را جذاب تر از همیشه کرد پاسخم بود وقتی بوسی در هوا برایش فرستادم و چشمکی نثارش کردم •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• پرش به پارت اول♡👇 https://eitaa.com/dhuhastory/15776 ●|رمان قمر در عقرب مختص مخاطبان کانال👇 |√• https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8 •√| ⛔️کپي حرام⛔️ 🦂 🌕🦂🌕 🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غریب آمدی و آشنا رفتی...