eitaa logo
دیده‌بان‌هوشیار
1هزار دنبال‌کننده
43.6هزار عکس
19.3هزار ویدیو
240 فایل
من‌صحنه را می‌‌‌‌‌‌‌بینم چه بکنم اگرکسی نمی‌‌‌‌‌‌‌بیند؟ می‌‌‌‌‌‌‌بینم صف‌‌‌‌‌‌‌آرائی‌‌‌‌‌‌‌ها را می‌‌‌‌‌‌‌بینم دهانهای با حقدوغضب گشوده‌شده و دندانهای‌باغیظ‌به هم فشرده شده‌علیه انقلاب‌را ارتباط با مدیر @sarbaaze0
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 کسانی را که در کشته میشوند، مرده نپندارید👇👇👇 💠ماجرای پیکر شهیدی که با پدرش سخن گفت. 🔹خبر آورده بودند که یوسف رضا شده است. من هم که در منطقه حضور داشتم برای گرفتن خبری و یافتن اثری به رفتم. 🔸صبح اول وقت جلوی در تعاون بودم تا ببینم اوضاع از چه قرار است. مسئول گفت: نام فرزند شما نه در لیست شهدا است و نه در لیست مجروحین، اینجا ما همه روزه با رادیو نام اسرا را گوش می دهیم نامش در بین اسرا نیز نبود. 🔹پرسیدم در این عملیات، شهدایی بوده اند که شناسایی نشده باشند؟ 🔸جواب داد: بیش از 20 پیکر شهید بوده اند که پلاک نداشته اند و همه را به همراه سایر شهدا به سنندج، پشت دریاچه منتقل کرده ایم تا توزیع شوند. 🔹به منطقه رفتم و به سردخانه محل نگهداری شهدا سر زدم، گفتم پسرم مفقود شده و خبردار شدم چند جنازه که هنوز هویت شان نشده در اینجا نگهداری می شود. 🔸گفتم ببینمشون شاید پسرم بین آنها باشد با احترام برخورد کردند و رفتیم تا جنازه ها را ببینیم. 🔹وضع وحشتناکی بود، بدن های متلاشی شده شهدا با اوضاع بسیار دردناکی در کف سردخانه انبار شده بود در میان اجساد بی هویت را نیافتم در حال برگشت بودم که جنازه ای که وضعیت درستی نداشت نظرم را جلب کرد 🔸پرسیدم: این پیکر کیست؟ گفتند: آن شهید دارد و شناسایی شده نگاهی به پیکرش کردم کاملا متلاشی و قابل تشخیص نبود گفتند اهل بابل است. 🔹در حال برگشت به سمت درب خروج بودیم که ناگهان پسرم را شنیدم که گفت: بابا یوسف رضا اینجاست، دوباره برگشتم همان شهید که گفته بودند اهل است دوباره صدایم کرد و گفت: نرو که گرفتار می شوی من یوسف رضا هستم. 🔸هرچه گفتم دوباره جنازه را کنیم قبول نکردند و گفتند ما کار داریم و باید برویم هرچه گفتم بابا پسرم با من سخن گفته. به حرفم گوش نداده و گفتند مگر مرده حرف می زند؟ 🔹گفتم شهدا اند آنها که نمرده اند اما در را بستند و رفتند و گفتند اگر باز هم کاری داری برو پیش مسئول که الان نیست و رفته دنبال گازوییل 🔸من هم همانجا روی پله کانکس های سردخانه نشستم خلاصه تا ساعت چهار روی پله نشستم تا مسئولش آمد کلی خواهش و تمنا کردم تا گفتند باز کنید دوباره جنازه را ببیند 🔹رفتم سر جنازه پلاکش را که در سینه اش فرو رفته بود خارج کردیم سپس پیکر را برگرداندم ناگهان دیدم بر روی لباس زیرش نوشته "یوسف رضارضایی" 🔸علی رغم بسیاری که مرا فرا گرفته بود از اینکه پسرم را یافته بودم و از ارتباطی که با او داشتم خوشحال بودم پلاک را هم بررسی کردیم دیدیم یک حروف را به ثبت کرده بودند و پلاک نیز متعلق به یوسف رضا بود. @didebanehoshyar
🌹🌹🌹 💠عراقی ها داشتند کنار جنازه پاکش می رقصیدند 🔸خیلی با هم دوست بودیم. گفتند:" چون توی احتمال داره برای یکی از شما اتفاقی بیوفته، صلاح نیست با هم باشید. چون دیگه نمی تونید بجنگید."😢 🔹قبول کردیم✅. او به گردان (ع) رفت و من هم در گردان (ع) ماندم.چند روز به عملیات مانده بود، که برای آخر سراغ من آمد. 🔸اما من در گردان نبودم. ندیدمش.😔 برایم پیغام گذاشته بود که📜 " این عملیات منه." 🔹به سراغش رفتم. گفتند رفته است. به منطقه رفتیم. سراغش را گرفتم. گفتند برای رفتند.😔 🔸بعد از عملیات به تعاون رفتیم. یک فیلم📹 از تلوزیون📺 عراق گرفته بودند. گفتند بیاید ببینید، شاید بتوانید بچه های را شناسایی کنید تا به خانواده هاشان خبر دهیم🔊. 🔹 را آنجا دیدم؛ کنار آب اروند🌊. خیلی آرام روی خاک افتاده بود.😭 داشتند کنار جنازه پاکش 🕊می رقصیدند. 🔸پس از چند سال، بچه ها جنازه اش را در پیدا کردند. نداشت.😭 فقط یک مشت بود. بعثی ها دور پیکرش رقصیده بودن و .. را...😭😭  اللهم رزقنا شهادة فی سبیلک تحت رایة ولیک الحجةبن الحسن العسکری @didebanehoshyar @didebanehoshyar
🌷 سالروز عملیات و پرکشیدن دست‌بسته‌ی 175 که زنده به گور شدند... سالگرد عمليات كربلاي چهار و باز هم اروند بسته وطن و چه واژه های پرافتخار و غريبی مارا به دعا كاش فراموش نسازند سحر خيز كه صاحب نفسانند کانال 🦋 ⃟꯭ 🦋░꯭𓂃 ִֶָ