eitaa logo
دیمزن
1.8هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
424 ویدیو
17 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
یک قلپ دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
سلام. همچنان فردای روز عیدتون مبارک!😂 خیلی ها سراغ پیچائیل رو گرفتند این مدت و گفتند دلشون براش تنگ شده. تصمیم گرفتم گاهی ازش خبری بدم که ارتباط ها قطع نشه! موافقید؟😃
روزنوشت های پیچائیل بیست و سهِ یکِ سه امروز لباس راحتی هایمان را پوشیدیم و پاهایمان را دراز کردیم و همگی یکصدا گفتیم: "آخییییش! مهمونی تموم شد." تا پریشب که همه مهمانها بودند و داشتند زور آخرشان را برای عبادت می زدند و ما را به اضافه کاری انداخته بودند و دیروز هم مشغول پخش گیفت های مهمانی بودیم. چه ترافیکی شده بود در عرش. پک رمضان و دعاهای قنوت نماز می بردیم بالا و عیدی های تپل برمی گرداندیم توی حسابشان. طوری عیدی ها نامتناسب بود که صدای من پیچائیل را هم درآورد. هرچی ایستادم به چانه زدن که بابا این که یک صدم فلان دوست خدا عبادت نکرده تو این ماه. اصلا من شاهد بودم همه ش خواب بود! چرا جایزه اش شبیه فلانیه پس؟ می گفتن تو قنوت نماز عیدش یه نمه دلش چیز شد! حرف نباشه!" ضمنا گیفت های مردم غزه را به ما فرشته های معمولی ندادند. جرثاقیل ها بردند و حتی آنها هم به سختی افتادند در حمل شان. راستی یا حسگرهای من در این ده روزی که از ایران برگشته ام، نسبت به اسم ایران حساس شده اند یا واقعنی همه دنیا دارند از ایران حرف می زنند و واکنشی که قرار است به وحشیگری رژیم صهیونیستی نشان بدهد. البته بعد از سه ماه فجایع غزه کسی در وحشیگیری آنها شکی ندارد ولی کم کم باید در عقلشان شک کرد. بازی بازی با دم شیر هم بازی؟ چند روز پیش شنیدم زده چند تا سردار و سرباز ایرانی را توی کنسولگری ایران در سوریه شهید کرده! چه گلهایی را هم زده. شب های قدر بوی خوششان همه جای عرش پیچیده بود. هرجا که تشییع می شدند، تجمع فرشته ها برای تبرک بالا می رفت. به من هم گفتند ببرم مشکل پیچاندنم را بمالم به پیکر شهدا بلکه خوب شوم. از آن بالا نگاه کردم دیدم هزاران نفری که روز قدس توی تهران برای راهپیمایی آمده بودند جزو تشییع کنندگان آنهایند و هر کس توی دلش حاجتی دارد. گفتم الان سرشان شلوغ است و بعدا مزاحمشان می شوم. اما در واقع پیچاندم و نرفتم! فکر کنم خیلی ضرر کرده ام. چون طوری این شهدا در دل ها اثر کرده اند که دیروز شنیدم رهبرشان هم موقع بردن اسمشان بغض کرده و فرمانده موشکی شان موقع حرف زدن از انتقام لبخند زده! دیشب خودم را رساندم گلزار شهدای اصفهان. فکر می کردم فقط خودم باشم و فرشتگان مقیم آنجا. اما قیامت بود. در حدیکه گفتم نکند از خستگی رمضان شب و روزم را گم کرده ام؟ نکند شب جمعه است؟ مردمی که تا دو هفته پیش اسم علی زاهدی را هم نشنیده بودند، نصف شبِ وسط هفته دورش جمع شده و دم روضه گرفته بودند. من که آخرش هم سر از کار مردم ایران درنیاوردم. اما طوری به وجد آمدم که تصمیم گرفتم هر از چند گاهی دوباره درباره شان بنویسم. عه عه عه ببین چه طوری روز تعطیلم را به نوشتن گذراندم ها. بروم دوش تسبیح بگیرم خستگی ام دربیاید. فعلا. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این هم مزار شهید محمدرضا (علی) زاهدی/ دیشب این مردم تا دو هفته پیش حاج علی را نمی شناختند. اما الان....😢 خدا چه عزتی به هر که بخواهد می دهد... دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
مشخصه که من هنوز برنگشته ام سر کارم یا بازم توضیح بدم؟😬🙄🤪😂
چه کسانی سرمایه عمرشان را می بازند؟ دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
یک قلپ دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
سلام فائضه خانم جاتون خالی ما هم دیشب رفتیم دیدن سردار زاهدی. اینقدر شلوغ بود که صف بسته بودند برای رفتن سر قبر. اونم ساعت ۱۲ شب! به نظرم سردار زاهدی مث سردار سلیمانی محبت ویژه ای در قلب ها دارند. من هم فقط با یه اسم و عکس ازشون، حس شون کردم. عجیب بود برام.
باور کنید شهدا خودشون می یان سر راه من!☺️☺️ ما فقط یه گنبد سبز دیدیم پیاده شدیم زیارت کنیم. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
دلم گیر کرد اینجا... کمی ایستادم بالای سرشان. چقدر حرف داشتیم باهم. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
این جمله گهربار! رو داخل یه ساندویچی درپیت نوشته بودند. بچه ام از شیشه سرک کشیده و اتفاقی خونده بود. پرسید مامان یعنی چی دیگه صدقه دادن قدیمی شده؟ گفتم : فکر کنم دوران پس از ظهور رو می گه که مردم چون فقیر پیدا نمی کنن صدقه بدن صدقه یه کار قدیمی محسوب می شه😂 چند دقیقه بعد یه خانم پیر محجبه که اصدا شبیه گداها نبود با خجالت اومد جلو و اظهار نیاز کرد. فقط به خاطر اینکه نشون بدم هنوز صدقه دادن قدیمی نشده یه اسکناس نو که عیدی ام بود و تو زیپ کیفم مونده بود رو بهش دادم. خانومه ده برابر ارزش اون اسکناس واستاد و از ته دلش ما رو دعا کرد. اصلا یه جور عجیبی ها. همین که رفت پسرم گفت: من فکر کنم به دعای این خانم بیشتر از صدتا بلا از ما دفع شد! کاش صاب مغازه هم بود و می شنید.😅 یمان_نازل_کن!😬 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan