eitaa logo
دیمزن
1.8هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
420 ویدیو
17 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
دو مدل آیه نوش داشتیم شما که اینجا قدرت نظردهی ندارید! ولی طبق نظرات کانال بله و اینستا مشخص می کنم که از فردا کدومو بذارم. امروز دو مدلش رو هم ببینید.😅
دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
کتابی است پر خیر و برکت ولی تا بهش توجه نکنیم خیر و برکتش جاری نمی شود. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
ما گیر کرده بودیم. مستاصل شده بودیم. یک مشت زن و بچه که چسبیده بودیم به صندوق های امانات ورودی بین الحرمین از طرف حرم حضرت عباس و جلویمان جمعیت متراکم مردان عزادار مثل رودی خروشان و پرفشار در جریان بود. ما هیچ شانسی برای عبور از آن رود سیاه و رسیدن به ورودی حرم دریای کرم نداشتیم. تن دادیم به قضا و همانجا پای صندوق های امانات نشستیم به خواندن زیارت تا کمی خلوت تر شود و رد شویم. ولی زهی خیال باطل. شب جمعه قبل از اربعین باشد و ورودی بین الحرمین خلوت تر شود؟ انگار همه آن بیست و یک میلیونی که امسال اربعین آمده بودند آن دقایق و ساعات می خواستند از باب الحوائج اذن ورود بگیرند و وارد بین الحرمین شوند. مرد میانسالی که خانواده اش مثل ما گیر کرده بود، هر سی ثانیه از دخترهایش می پرسید که راحتند یا نه. تا جایی که دختر کوچکش آب خواست. مرد خودش را زد به دریای مواج روان جلویمان و ده دقیقه بعد با دستانی پر از مای های بارد برگشت. خیس عرق شده بود و موها و لباس هایش بین جمعیت کج و کوله شده بودند. مای ها را پخش کرد. دو تا برای دخترهایش. دو تا برای من و پسرم. یکی برای زنش. یکی هم پیرزن کناری مان. دستش بیش از این جا نداشت. پرسید نایلون دارید توی کیفتان. نداشتیم. چشمش به کیسه کفش مدل مکه ای من افتاد و گفت کیسه کفشت را بده. دادمش و دوباره خودش را زد به دل جمعیت. این بار برگشتنش بیشتر طول کشید. کلی مای بارد آورده بود توی کیسه. به همه داد. به آن دختر نوجوان عرب که تازه از فشار جمعیت به ساحل امن ما پناه آورده بود و صورتش سرخ سرخ بود. به آن خانواده پاکستانی که بچه توی بغلشان بی تابی می کرد. به آن زن ها که توی آن جای تنگی که ما به اضطرار نشسته بودیم، نماز شروع کرده بودند. حتی به مردهایی که دستشان را از داخل رود خروشان به طلب آب دراز می کردند. آب های خنک را خوردیم. جگرمان حال آمد. کمی هم ریختم روی سر و صورت پسرم. مرد گفت بخورید بازم می رم می یارم. دختر بزرگترش گفت:‌ بابا خودت نخوردی؟ مرد گفت:‌ تشنه م نیست. شما بخورید. ما مشغول ادامه زیارتنامه و نماز خواندن مان شدیم. زیر چشمی ولی مرد را پاییدم. نه نمازی خواند. نه زیارتنامه ای. ایستاده بود و تمام حواسش به این بود که کی کسی دوباره تشنه اش می شود که برود دوباره آب بیاورد. به دخترش گفتم:‌ بابات چقدر شبیه حضرت عباسه. چند لحظه ای طول کشید تا منظورم را بگیرد. بعد یکهو چشمانش برقی زد و اشکش ریخت. ؟ 😁 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
هروقت احساس کردید برای خودتان کسی هستید، خب خیلی ها هم قبل از شما همین احساس را کرده بودند. هروقت احساس کردید برای خودتان کسی هستید، این خداست که شما را کاره ای کرده. هروقت احساس کردید برای خودتان کسی هستید، خدا دارد امتحانتان می کند. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
این مدلی بیشتر رای آورد. هرچند من اون یکی مدلی رو بیشتر دوست داشتم.😊
تنها راه خوشبختی ابدی این است که همیشه طرفدار حق باشیم ولو آنکه آن حق بر علیه امیال و منافع و راحتی ما باشد دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
می دونستید روایت های اربعینی تموم نشدند؟😒🙄 بی خیالشون شیم. نه؟
باشه. به خاطر درخواست های مکرر شما یه چند تا عکس مونده رو ببینیم بعد پرونده شو ببندیم.
عنوان اثر: زنی که تصعید شده بود از گرما😃 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan
از تفتیش نسا که سر خیابان منتهی به حرم بود بیرون آمدم. مردی عراقی ویلچر به دست با شال خادمی عتبه سیدالشهدا ایستاده بود. پیرزنی عراقی تقریبا خمیده همزمان با من پرده تفتیش خانه را کنار زد و خارج شد. چشمان مرد برق افتاد. ویلچر را آورد نزدیک تر. از پیرزن خواست سوار شود. پیرزن امتناع کرد. مرد چندبار تکرار کرد مجانا...مجانا... پیرزن بی توجه به او به سمت حرم راه افتاد و مرد ناامید برگشت سر جایش. تعجب کرده بودم. من اگر جای پیرزن بودم حتما سوار می شدم. پیرزن انگار شنید چه می گویم. سرش را بالا کرد و به من چیزهایی به عربی گفت. معنی ش این می شد که: می خواهم در راه حسین قدم بردارم. چرا بنشینم؟ دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan https://ble.ir/dimzan