برای باباهایی که ندیدمشان
ما از آن خانواده هاش نیستیم که شجرهنامه داشتهباشیم و تا هفت جدمان معلوم باشد. من نهایت اسم بابابزرگِ بابا را میدانم که آمیزمعدلی بوده. احتمالا مخفف آقامیرزامحمدعلی. کسی که همزمان پدر مامانبزرگ و بابابزرگ بوده. مگر میشود؟ خب شده دیگر. نوزاد پسری بعد از مرگ مامان باباش به عمو رسیده و کارکرد عمو، بدل از بابا شده. برای همین وقتی مامانبزرگ از پدرش برایمان خاطره میگفت بابابزرگ هم به همان اندازه از پدرزنش خاطره داشت و شاید هم بیشتر. اما فقط به گفتن همین جمله بسنده میکرد که «حلالحرام بولنیده». اعتبار این جمله برای ما از همه خاطرههای بامزه مامانبزرگ بیشتر بود. برایاینکه میدانستیم بابابزرگ سالها در همه سفرهای تجاری آمیزمعدلی را همراهی کرده. از تبریز طاقههای پارچه بردهاند رشت و از رشت برنج آوردهاند تبریز و مدام ذخیره پولهای توی لوله بخاری دیوارهای خانه را زیاد کردهاند. همانها را که میرزا وقت حمله روسها به تبریز و قطحی شهر، همه را برای خرید مایحتاج خودش و همسایهها خرج کرده. شاید در خلال همین سفرها بارها از پدر بابابزرگ برایش تعریف کرده که شاید او هم شبیه پدرشان آهنگر بوده و شاید هم اسمش غفار بوده و شاید هم نبوده و فامیلی ما را همینطوری روی هوا غفارحدادی گذاشتهاند و این چیزها که مهم نبوده. مهم این است که آمیزمعدلی به بابابزرگ یتیم ما بارهای بار گفته باشد که پدرت اهل حرام و حلال بود و همین جمله هم کافی بوده. بقیه خاطرات پدرش میشدند کارهایی که هر روز خودش در زندگیاش می کرده. همان حلال و حرام ها که رعایت میکرده. همان اشکها که موقع شنیدن روضه میریخته، همان قند و چایها که نذر «حیدرتکیهسی» میکرده، همان نمازها که توی مسجد امیر میخوانده. این چیزها را که تصور میکنم خیلی دلم میخواهد که ما هم شجرهنامه داشتیم تا از تکتک باباهایی که ندیدمشان تشکر میکردم. آنها که لابد با سختی و استقامت، حلال و حرام خدا را رعایت کردهاند و عشق امیرالمومنین و فرزندانش را بدون اداهای اضافی و با عملشان، در تارو پود نسلهای بعدی بافتهاند. حتما هدیه روز پدر یک فاتحه برایشان میخواندم و میگفتم که یک طواف هم از طرف همهتان امسال انجام دادهام. ولی دیگر صدایش را درنمیآوردم که یک طواف اختصاصی ویژه کردهام برای آن اولین بابام که از عقیده خودش دست کشید و شیعه علی شد. بین باباها حسودی نیندازم بهتر است. ولی خب باید به من حق بدهند. مگر نه اینکه خودشان هم به اندازه من به او مدیونند؟ اصلا فکر کنم دسته جمعی برایش یک فاتحه اختصاصی هم میخواندیم. هدیه روز پدر!
#چه_کنیم_نسل_های_بعدی_برایمان_فاتحه_بخوانند!
#آمیزمعدلی_روحت_شاد
#اون_اولین_بابای_شیعه_ام_دمت_گرم!
#دیمزن
#دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan