امروز برای یکی از دوستانم که امشب عازم حجه کتاب و سجاده فرستادم. در عوض این بسته شاد و زیبا و کاربردی رو که از محصولات خودشون بود رو برام فرستاد.😊
مرضیه کشوری/رسانه خانواده💌
https://eitaa.com/hamsare_khoob
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
چون سهمیه مطالعه دیگه هم گذاشته ام، فعلا می تونم هر شب ده صفحه از این سه جلدی قطور بخونم!
کی تموم می شه به نظرتون؟🫣🥲🤪
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
رموز خوشبختی اجتماعی😍
#آیه_نوش
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
#یک_قلپ_مکارم_الاخلاق
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
همون طور که از بلک فرایدی جا نمی مونیم
از وایت ماندی!😃 جا نمونیم!
همه چی حراجه امشب و فرداعبادت امشب و روزه فردا خیلی توصیه شده
حتی اگه شده یه ربع نیم ساعت زودتر از همیشه بلند شیم دو خط قرآن بخونیم دو رکعت نمازی چیزی
#دحو_الارض
#وایت_ماندِی
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
هدایت شده از KHAMENEI.IR
وصیتنامه الهی سیاسی امام خمینی.pdf
1.03M
🖤 همه باید وصیتنامه امام را مطالعه کنند
✏️ رهبر انقلاب: #وصیتنامه_امام، میثاق همیشگی امام با امّت است. همه باید این کلمات را درست بفهمیم و بر آن تدبّر کنیم، تا راه امام را اشتباه نکنیم.
✏️ کسانی که دم از امام میزنند، اما حاضر نیستند فکر امام و راه امام را بپذیرند و به آن تن بدهند، اشتباه میکنند. ۱۳۷۷/۳/۱۴
💻 Farsi.Khamenei.ir
کدام توبه ها قبول نمی شود؟
#آیه_نوش
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
#یک_قلپ_مکارم_الاخلاق
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
یکی از کانال ها توی بله ماجرای حج رفتن امام خمینی در جوانی رو از زبان همسرش آورده بود. برای من جالب بود. هم نحوه مستطیع شدنش و اهمیت دادن به این ماجرا و هم نحوه حج رفتن در قدیم و هم نامه زیباش به همسرش که قبلا خونده بودیم.
براتون می ذارم. حوصله کنید بخونید
به مناسبت رحلت بنیانگزار کبیر انقلاب
حضرت امام خمینی
*ماجرای سفر حج آقا سید روحالله*
در یادداشتهای همسر امام، که در کتاب زندگینامه او با عنوان «بانوی انقلاب» گردآوری شده، درباره *چگونگی انجام سفر حج حضرت امام* این گونه نوشته شده است:
«تازه به خانه جدید محله تکیه ملامحمود رفته بودیم که *آقا به فکر حج افتاد* و استدلالش این بود که وقتی مکلف نبوده است از ارث پدر مستطیع شده است. از آنجا که در آن سالها بچه بوده است و حجّش رفع تکلیف نبوده است و از طرفی با اسب و قاطر نمیتوانسته سفر کند، اولیایش ممانعت به عمل آوردهاند و نگذاشتهاند راهی چنین سفر پر مخاطرهای شود، زیرا مسافرت شش ماه طول میکشید. چند سال بعد هم که برای تحصیل به قم آمد و فرصت سفر حج را نیافته بود.
پس آن روز امکانات سفر فراهم نبوده است و درست است که حالا مستطیع نیست، ولی این حج به عهده اوست و چیزی که از طرف خدا بر عهدهاش باشد روشن است که دیگر جای چک و چانه ندارد. به برادر بزرگش که امور ملک موروثیش در خمین در دستش بود نوشت: *پانصد تومان برایم تهیه کنید و از طرف دیگر خودش اقدام به تهیه گذرنامه کرد* بقیه وسایل هم که چیزی نبود. من فرزند دومم علی را حامله و از نبودن شوهرم در دیار غربت نگران بودم، ولی چاره نبود، باید تحمل کرد.»
«امام خمینی بعد از تولد دومین فرزندشان، در زمان طلبگی و در دوران آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری، *به تاریخ ۲۵ شوال ۱۳۵۱ هجری قمری برابر با ۱۳۱۲ شمسی، با ماشین از قم به تهران، از تهران به اهواز، از اهواز به عراق و از عراق به لبنان رفتند و از آنجا به وسیله کشتی عازم جده شدند.*
در کشتی با چند تن از تجّار قم به نامهای آقایان «آقازاده» و برادرزادهاش «مصطفوی» و «صادقی» آشنا میشوند و گویا در مکه خود به تنهایی منزلی اختیار میکنند و آقایان نامبرده برای احوالپرسی و نشستهای دوستانه خدمت ایشان میرسیدند. به هنگام برگشتن از حج، تا لبنان با همان آقایان همراه بودند و امام خمینی از لبنان به نجف آمده و سپس عازم ایران میشوند. شهر به شهر تا عراق و بعد سوریه و بیروت و از آنجا با کشتی تا هفت شبانهروز به جدّه که *مجموع مسافرتشان سه ماه و نیم طول کشید* و در این مدت تنها یک نامه از ایشان داشتم.»
اگر براتون مفید بود گزینه *👈پیشنهاد مجله👉* رو فعال کنید.
🆔 ble.ir/hichbetavanebinahayat
*نامه عاشقانه آقا سید روحالله از سفر حج*
نامهای از نامههای امام که بسیار معروف شده، نامهٔ عاشقانهای است که ایشان در اوایل سفر حج و در مسیر راه برای همسرشان نوشتهاند: 👇👇👇
✍️ *تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم،* در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و *صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است.* عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. حالِ من با هر شدتی باشد میگذرد ولی بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیبای بیروت هستم؛ حقیقتاً جای شما خالی است، فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. *صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد.*
در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت میکند ولی ماها که قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست. امید است *خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل،* از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیمتر و بهتر است. خیلی سفر خوبی است جای شما خیلی خیلی خالیست. دلم برای پسرت قدری تنگ شدهاست. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خدای متعال باشند اگر به آقا و خانمها کاغذی نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایبالزیاره هستم. به خانم شمس آفاق سلام برسانید و به توسط ایشان به آقای دکتر سلام برسانید. به خاورسلطان و ربابهسلطان سلام برسانید. صفحه مقابل را به آقای شیخ عبدالحسین بگویید برسانند. *ایام عمر و عزت مستدام. تصدّقت، قربانت؛ روحالله.*
فروردین ۱۳۱۲ | ذیالقعده ۱۳۵۱
لبنان | بیروت | در راه حج بیتالله
*بازگشت آقا سید روحالله از سفر حج*
پایان سفر حج و بازگشت امام خمینی به ایران *همزمان با سیل قم در نهم خردادماه سال ۱۳۱۲* بودهاست. همسر بزرگوار حضرت امام شرحی هم در اینباره داشته و نوشته است:
«جلوتر از ما تا آخر قم از طرف شرق، گویی دریایی از آب بود. آبی که بسیاری از خانهها را با خود پر کردهبود و تمام اجناس چوبی منازل را بر دوش میکشید، حتی متکاهایی که هنوز آب را کاملاً جذب نکرده شناور بودند. در مقابل چشم من آخرین دیوار اتاقی که سماور و چراغ در طاقچهاش بود خراب شد و همه در آب فرو ریخت. پیرمردی که خانهاش از سه روز قبل در مسیر سیل قرار داشت و جریان آب فرصت فرار را از او گرفته بود بالای درختی رفته و مشغول دعا بود. گفتند سه روز است که از توتهای نارس درخت استفاده میکند، روز سوم پسرش به آب زده و آن را پایین آورده بود...
تمام قسمت آن طرف رودخانه تا دور دست افق که چشم میدید دریایی از آب بود. همه مشغول دعا، که فرو نشیند و من در عین ناباوری و اندوه به یاد ایام کودکیام در کنار دریا بودم. صحن و خیابان ارمِ فعلی که آن وقت محلهای بود، از گزند سیل مصون مانده بود. امروز در همان دریاچهای که من دیدم محله نیروگاه ساخته شده است. در بعضی نقاط، آب به چند متر میرسید. کوچههای قم مسیل بود. گوشهٔ پل سابق که روبروی بازار است خراب شده بود و در نتیجه آب، درون مسجد و جلوی بازار را پر کرده بود و خیابان حضرتی، خود رودخانهای شده بود. دیگر خودتان وضع مردمان این قسمت شهر را تصور کنید.
در آن سال که به *«سال سیلی»* معروف و ماده تاریخ جدید مردم قم و دهات اطراف آن شد من بیست ساله بودم. دلم به شدت برای مردم سیلزده سوخت که همه چیزشان را از دست داده بودند. به منزل آمدیم... *یکمرتبه دیدم مردی سفیدپوش از دالان وارد حیاط شد.* از آنجا که هوا تاریک شده بود صورتش به خوبی پیدا نبود، گوشه چادر دختر همسایه را به سرم کشیدم، بلند گفتم: کیستی؟ گفت: منم. باز پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: *من، روحالله!* گفتم: *از مکه آمدی؟ گفت: بلی؛* خودش بود. حجّاج در آن زمان خیلی تشریفات داشتند، گوسفندها و گاوها کشته میشد، نهارها و شامها داده میشد. گفت: بلی خودم هستم. آمد جلو *دیدم پای برهنه، گوشههای قبا را در جیب فرو برده، شلوار را بالا زده، عمامه را بر گردن پیچیده،* گفتم از کجا به این وضع و ترتیب آمدی؟ گفت: از یک فرسنگ قبل از شاهجمال که امامزادهای است در یک فرسنگی قم. گفت: ماشین به علت خرابی جاده جلو نیامد، من و چهار نفر دیگر از همسفرها از اراک حرکت کردیم. در آنجا شنیدیم قم سیل آمده است و همه شهر را آب گرفته است نگران شدیم. یک ماشین گرفتیم و عازم قم شدیم ولی یک فرسنگ به شاهجمال مانده ماشین ماند و ما نمیتوانستیم بمانیم.
رفت طرف حوض که دست و پایش را بشوید. گفت: اگر لباس دارم برایم بیاور. *به خدا قسم همان لباسی را بر تن داشت که از اینجا برده بود* ولی من به عنوان خلعتی یک پیراهن و شلوار چلوار برایش تهیه دیده بودم. در غیاب ایشان یک بار پدر و مادرم آمدند قم، چند روزی هم قم بودند. پدرم قبایی خرید و گفت این هم خلعتی من برای حاجیمان باشد، *اینها را آوردم دید نو است. گفتم: غیر از این لباسی نداری. گفت: تا تو را دارم همه چیز دارم!*
این وضع ورود ایشان از مکه به قم بود. مختصری سوغاتی آورده بود؛ دو نوع پارچه که آن هم مطابق پسند من نبود ولی دوختیم و پوشیدیم. بعد فهمیدیم که خرج مکه او را برادرانش به او قرض دادهاند.»
صفحه ۸۸ و ۸۹ زندگینامه حاجیه خانم خدیجه ثقفی
همسر بزرگوار حضرت امام خمینی رحمة الله تعالی علیهما
🆔 ble.ir/hichbetavanebinahayat
دیروز داشتم خاطره ای از شب عملیات بدر می خواندم.
یک گروه دوازده سیزده نفره داشتند نیم خیز می دویدند. نیمه شبِ بیابان بود. تاریکی مطلق. سرمای اسفندماه.. مرگ هم نفس به نفس شان داشت می دوید. هر لحظه ممکن بود بغلشان کند و بزندشان زمین. هر لحظه یعنی همین ثانیه. این ثانیه نشد ثانیه ی بعدی. آدم وقتی دست در دست مرگ بدود ثانیه ها هم برایش مهم می شوند. هر قدم گلوله خمپاره ای و هر چند قدم یک خیز برای نجات از مرگ. باید به جاده آسفالت می رسیدند. جاده ی بصره العماره که راه مواصلاتی مهم عراق بود. یک جا دیگر شدت انفجارها طوری شد که نتوانستند ادامه بدهند یعنی خیز که رفتند دیگر نتوانستند بلند شوند. رزمنده عقبی زد روی پای جلویی.
ـچیه؟
ـفکر می کنی ما به جاده می رسیم؟
ـبه چه چیزا فکر می کنی ها تو این موقعیت؟ امام گفته بدویید ما هم می دوییم. رسیدیم رسیدیم نرسیدیم هم که نرسیدیم.
برای من همیشه رابطه بین آدم ها و امام خمینی جالب بوده. رابطه ای عجیب که منجر به محبت عمیق می شد. محبتی شیفته وار که اگر امام بگوید بمیرید می رفتند و واقعا می مردند. بدون هیچ سوال و جوابی.
و بعد افسوس می خورم که چرا زمانه امام را کم درک کردم و به سنی نبوده ام که این ارتباط قلبی عمیق را تجربه کنم.
بعد با خودم فکر می کنم که رابطه مردم در زمانه بعد از ظهور با امامشان چه طور می شود؟
حتما قشنگ تر از رابطه امام خمینی و مردمش.
حتما عاشقانه تر
شیداتر
مطیعانه تر
سمعا و طاعتا تر
و آن روز حتما امام خمینی هم خواهد برگشت.
و ما را در عالم به امت روح الله خواهند شناخت.
درست مثل همین حالا.
https://eitaa.com/dimzan
هدایت شده از KHAMENEI.IR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 رهبر انقلاب، هماکنون در حرم مطهر امام خمینی:
🖤 بعد از فقدان رئیس جمهور عزیز همه جریانها از خدمات او حرف میزنند؛ دلم برای رئیسی سوخت، در زمان حیات او یک کلمه حاضر نبودند از این حرفها بزنند
🗓 ۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سیوپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی
🖤 مطلب مرتبط: صفحه ویژه «رئیسی عزیز»
farsi.khamenei.ir/shahid-raisi
📽 پخش زنده👇
🖥 Farsi.khamenei.ir/live
هدایت شده از شوق پرواز
«داغ های همه تاریخ را ما به یکباره دیدیم،چرا که ما امت آخرالزمانیم،
و #خمینی، این ماه بنی هاشم،
میراث دار همه صاحبان عهد بود در شب یلدای تاریخ.
در عصر ادبار عقل و فلک زدگی بشر،
در زمانه غربت حق،
در عصری که دیگر هیچ پیامبری مبعوث نمی شد و هیچ منذری نمی آمد
خمینی میراث دار همه انبیا و اسباط ایشان بود
و داغ او بر دل ما، داغ همه اعصار، داغی بی تسلی
.
.
.
اکنون ،این ماییم و امانت او
دست بیعت از آستین اخلاص برآریم و در کف فرزند و برادرش و تلمیذ مدرسه اش بگذاریم
که اگر بعد از رحلت رسول الله ظهر حکومت اسلام به غروب خونین شهادت حسین بن علی و «شب بی قمر غیبت » انجامید،
این بار امام فرصت یافت تا وثیقه حکومت را به معتمدین خویش بسپارد و این خود نشانه ای است بر این بار بشارت
که خداوند اراده کرده است تا حزب الله و مستضعفین را به امامت و وراثت زمین برساند.»
شهید سید مرتضی آوینی
@taabaredoust | شوق پرواز
امروز تو خیریه بابا اینا برا شهدای اردیبهشت و امام ختم گرفته اند...
سالانه برنامه های زیادی تو خیریه اجرا می شه. ولی اجرای این برنامه خیلی سخت و سنگینه.
می دونین چرا؟😔
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون حاج آقا همیشه تو همه برنامه ها می اومد برا خسته نباشید گفتن و روحیه دادن...
این بازدید مال آخرین دیداره.
دو هفته قبل از شهادت.
می ره یکی یکی سر دیگ ها و ....
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
امروز حتی دیگ ها هم احساس یتیمی می کنند...
بچه های خیریه که جای خود...
باورشون نمی شه دیگه نیست که پدرانه بهشون سر بزنه و این برنامه اصلا به مناسبت جای خالی خودشه...
ولی من فکر می کنم حاج آقا حتما امروز هم بهشون سر می زنه...
یکی یکی حال همه رو می پرسه
مثل همیشه خسته نباشید می گه
سر دیگ ها می ره
و آخرشم تشکر می کنه که براش مجلس گرفته اند.
شما هم مثل من فکر می کنید؟
#حاج_آقای_آل_هاشم
#هنوز_زبونم_نمی_چرخه_بگم_شهید_آل_هاشم
#زندگان_جاوید
خوش به حالشون
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
هدایت شده از ای که دلتنگ توام...
.
خاطرات سفر حج واجب ۱۴٠۳
«روایتی از مرضیه کشوری»
بسم الله...
.
دیمزن
همون طور که از بلک فرایدی جا نمی مونیم از وایت ماندی!😃 جا نمونیم! همه چی حراجه امشب و فرداعبادت ام
اونایی که روزه گرفتن قبول باشه
من شب نیت روزه کردم. یه چیز سبکی هم سحری خوردم. ولی صبح که پاشدم دیدم همه بدنم درد می کنه و از گشنگی و تشنگی دارم هلاک می شم!😬
اونقدر کولی بازی درآوردم که خانواده به زور آوردن لقمه گذاشتن تو دهنم روزه مو خوروندن!🤪 هی هم الکی دست و پا زدم که نمی خورم، نمی خوام.
ولی خیلی گشنه م بود.
دستشون درد نکنه.😅
خدا قبول کنه!
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
هم اتاقی های عزیزم یادآور شدند که تو پارسالم دحوالارض همین بازی رو درآوردی! ولی ما گول نخوردیم چیزی بخورونیمت.😁
خودت باز کردی روزه تو.
ظاهرا لیاقت روزه دحوالارض رو ندارم!🙄🤐😬😅
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
کلاهبرداری و قتل و خودکشی؟
در محضر خدای مهربان؟
#آیه_نوش
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
#یک_قلپ_مکارم_الاخلاق
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
18.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بخشهایی از سخنان دکتر علمالهدی همسر شهید آیتالله رییسی در مراسم گرامیداشت شهدای خدمت در دانشگاه فردوسی مشهد
#عرفان_سوگ
#حکمت_فراق
#مدبرات_امر
🌷🇮🇷🌷
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
📣خبر...📣خبر....
[هِی! کتاب...]
کوچکترین کتابفروشی مجازی افتتاح شد!😅
ماجرا اینه که پسرکم یه زیرپله زده تو فضای مجازی توش می خواد کتاب بفروشه.😍
اسم زیرپله شو خودش انتخاب کرده و لوگوش رو هم خودش ساخته.
همچنین خودش همه کتابهایی که می فروشه رو قبلش خونده و از کیفیتش مطمئنه.
چندتاشو امروز بارگزاری کرده و بقیه شونو به مرور در روزهای آینده می ذاره.
می خواد همه ی کتابهای من رو هم همون جا بفروشه.😅🤩
کتابها نو هستند و پسرک با ارتباطی که طی نمایشگاه کتاب با ناشرها گرفته اونا رو با تخفیف می خره و با سود کمی می فروشه.
این اولین تجربه پسرک در زمینه شغلیه و می خواد آخر تابستون با درآمدش یه کسب و کار جدی تر راه بندازه.
شما هم می تونید همراهش بشید و با خرید یا معرفی کانالش به بقیه کمکش کنید. 😊
آدرس کانالش:
https://eitaa.com/heyketab
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan