eitaa logo
دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
10.4هزار دنبال‌کننده
550 عکس
67 ویدیو
4 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال اشعار آیینی حسینیه: 👉 @hosseinieh_net با کمالِ احترام، تبادل و تبلیغ نداریم🙏🌹 کانال ما در تلگرام: 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/dobeity_robaey
مشاهده در ایتا
دانلود
صدای وای وای عالمینه تموم دشت غرق شور و شینه عبا برداشت مولا...چند ساله که تابوتت سر دوش حسینه الهی نشکنه مردِ ستیزی نشینه رو دلی داغ عزیزی برای دلخوشی زینبش بود عبا آورد...یعنی مونده چیزی یه عده تا که اسمش رو شنیدن برای کشتنش با سر دویدن جلو چشم کتاب الله ناطق رسول اکرمو سر میبریدن شاعر: @dobeity_robaey
داغیست که آتش زده بر هر چه در است دردیست که شش ماهه از آن با خبر است این مرثیه هر بار مروری شد، دید: جانسوزتر از تیرِ سه پر، میخ در است دنبال خوشی نگرد ای حال خراب در شور و شعف نباش ای چشم پر آب تقویم خدا دوازده ماه، گریست در غصه ی شش ماهه ی زهرا و رباب میخواست که دشت را ز خون واحه کند راه همه را جدا ز بیراهه کند جانم به فدای خاندانی که در آن شش ماهه اش اقتدا به شش ماهه کند شاعر: @dobeity_robaey
فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیّ( علیه العنة)بِسَهْمٍ، فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ… و شاید زبان حال سیدالشهدا ارواحنا فداه در گودی قتلگاه با شش ماهه اش این بود: ای صورت قرص ماهت آیینه ی من دشمن چو گرفت در دلش کینه ی من یک تیر سه شعبه رفت در حنجر تو یک تیر سه شعبه رفت در سینه ی من… شاعر: @dobeity_robaey
گیرم اصلاً طفل خود را پشت خیمه دفن کرد خنده های آخر او را کجا پنهان کند... ؟ شاعر: @dobeity_robaey
نگاهت کردم اما درهمی تو میان لخته خونها مبهمی تو تورا قطعه به قطعه چیدم‌ اما چرا هرجور میچینم کمی تو سرت را ابن‌ ملجم ها شکستند و‌ پهلوی تو را با پا شکستند جوانم مرد و پیشم کل کشیدند سر پیری غرورم‌ را شکستند مشو راضی که با خجلت بگردم دراین صحرا به صد زحمت بگردم زمان بردنت دلشوره دارم نیوفتی از عبا دورت بگردم کنارت عمر من سرآمد اکبر ز خیمه عمه مضطر آمد اکبر ز جا برخیز تا برخیزم از جا دوباره حرف معجر آمد اکبر شاعر: @dobeity_robaey
کنار اشکِ دریا روضه ی ماست غمش امروز و فردا روضه ی ماست قیامت هم ، دو تا دست بریده به روی دست زهرا روضه ی ماست *** به ماه این قبیله تا رسیدیم به خورشید جهان آرا رسیدیم زیارت شد شروع ، از باب العباس ز تاسوعا به عاشورا رسیدیم شاعر: @dobeity_robaey
رویش را قرص ماه باید بکشد چشمانش را سیاه باید بکشد نوبت به لبان خشک عباس رسید نقاش چقدر آه باید بکشد شاعر: @dobeity_robaey
خنجر، خنجر، دوباره خنجر، خنجر خنجر، خنجر، دوباره خنجر، خنجر تا بار «دوازده» زده از کینه خنجر، خنجر، دوباره خنجر، خنجر شاعر: @dobeity_robaey
یک عمر صرف مدرسه و درس شد ولی بی گریه بر حسین به جایی نمی رسیم شاعر: @dobeity_robaey
یک مرتبه بین راه پایش لرزید مبهوت شد، از بغض صدایش لرزید زینب به چه خیره شد که این‌گونه زمین از نالۀ وامحمدایش لرزید؟ شاعر: @dobeity_robaey
رها از ما و من بوديم يک‌عمر غريب يک وطن بوديم يک‌عمر مزن حرف جدايی با من آخر که يک جان و دو تن بوديم يک‌عمر شاعر: @dobeity_robaey
الهی سایه‌ات با من بمونه برام با تو فقط بودن بمونه لباس کهنتو تَن کردی اما دعایی کن که پیراهن بمونه ببین پیرم ببین پیرِ گلوتم ببین جونم که درگیرِ گلوتم نرو پنجاه ساله صبر گردم اسیرِ بوسه‌ از زیرِ گلوتم @hosenih گلو بوسیدم اما سوخت زینب از این آتیش سراپا سوخت زینب گمونم آتیشِ دیوار و در بود عزیزم مثلِ زهرا سوخت زینب می‌خواستم چاک پیرهن رو ببوسم لباس و خود و جوشن رو ببوسم زدم بوسه به این حنجر ولی حیف نذاشتی پشتِ گردن رو ببوسم دارم دنبال تو بی بال میرم بدنبالت فقط از حال میرم بمون پیشه یتیما سخته امشب بزار من جایِ تو گودال میرم @hosenih نه تنها نیزه‌ها شونو آوردن با چمکه ردپا شونو آوردن تو اینا چارصدتا پیرمَرده عصاشونو عصاشونو آوردن* عزیزم تیرشونو کُند کردند سلاحِ پیرشونو کند کردند تو رو باصبر میخوان سر ببرن لب شمشیرشونو کُند کردند *مقاتل تا ۴۰۰ پیرمرد مفتی در لشکر عمرسعد ذکر کرده‌اند. شاعر: @dobeity_robaey
کار بالا گرفت ای مردم وای از ضربه ی دوازدهم شاعر: @dobeity_robaey
تو را با خشكي ِ لب ذبح كردند به پيش چشم زينب ذبح كردند اگر من را مرتب زجر دادند تورا چه نامرتب ذبح كردند شاعر: @dobeity_robaey
یازهرا... خورشید ز غُصّه غرقِ در تب شده است مشکی به تن روز شده، شب شده است آن شعله که درب خانه ات را می زد مهمان درِ خیمه ی زینب شده است شاعر: @dobeity_robaey
سرت شد غرق خون بالای نیزه نیفتی‌ها بمون بالای نیزه برات قرآن می‌خونم روی محمل برام قرآن بخون بالای نیزه شاعر: @dobeity_robaey
دیشبی را شهِ دین در حرمش مهمان بود امشب ای وای سر او شده مهمانِ تنور *** سر شب نانی اگر پخته شده باشد، پس نیمه شب رفته سرش در دلِ سوزانِ تنور شاعر: @dobeity_robaey
به روی نيزه‌ها ديدم سرت را ميان خون، رها بال و پرت را چگونه قلب من آرام باشد که دیده ساربان انگشترت را... *** چراغ عمر من پايان گرفته ببین باران الرحمان گرفته تمام دشت احيا دارد امشب که هر نيزه به‌سر قرآن گرفته شاعر: @dobeity_robaey
قرار بود که آقا فقط شهید شود بنا نبود شناسایی اش بعید شود شاعر: @dobeity_robaey
مث سجاده، قلبش ریش ریشه جدا از سجده یک لحظه نمیشه به یاد زخم پیشونیِ ارباب یه زخمه روی پیشونیش همیشه همینکه آب میدید گریه میکرد یه طفلو خواب میدید گریه میکرد میون کوچه بازار مدینه اگه قصاب میدید گریه میکرد قدش خم، طاقتش از غصه طاقه ولی خورشیدِ شامِ اختناقه علی بود اونقدر که مردم پست یه روزی دستاشو بستن رو ناقه تا گفتم ناقه...قلبت شد هراسون دلت شد گم توی بر بیابون هنوز از غصه طفل سه ساله پریشونم پریشونم پریشون شاعر: @dobeity_robaey
به راه عشق، پرچمدار، سردار امیر عرصه ی پیکار، سردار شب جمعه به اشک و آه و ناله گرفتی رخصت دیدار، سردار شاعر: @dobeity_robaey
وقتی که برگرداند با پا پیکرت را وقتیکه میبرید لب تشنه سرت را سالار من هر کار میکردم نمیشد بیرون کشم از بین مقتل مادرت را شاعر: @dobeity_robaey
ای عالم و آدم ، همه مات از کرمت ای خیلِ فرشتگان ، دخیل علمت افلاک اگر دورِ سرت می گردند ای قبلهٔ دل ، جاذبه دارد حرمت شاعر: @dobeity_robaey
روضه از زبان بنی اسد یکی گفت با گریه این جسم کیست بهم خورده با رمل صحرا یکیست یکی گفت از بس بهم ریخته تکانش مده قابل دفن نیست یکی گفت سر نه لباسش کجاست چرا بند بند تن از هم جداست یکی گفت این زخم های هلال گمانم که جای سم اسب هاست بزرگ قبیله گلو را که دید عبای خودش روی حنجرکشید صدا زد به والله بد کشتنش گلو را نباید به ضربه برید چرا ریش ریش است رگهای او مگر زیر پا مانده است این گلو یکی گفت انگار با چکمه ها شده او دو سه مرتبه زیر و رو شاعر: @dobeity_robaey
زینب قرار بود که سر را بغل کند آه از سعادتی که نصیب تنور شد شاعر: @dobeity_robaey