eitaa logo
دوبیتی و رباعی آیینی(حُسینیه)
10.5هزار دنبال‌کننده
554 عکس
69 ویدیو
4 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال اشعار آیینی حسینیه: 👉 @hosseinieh_net با کمالِ احترام، تبادل و تبلیغ نداریم🙏🌹 کانال ما در تلگرام: 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/dobeity_robaey
مشاهده در ایتا
دانلود
از خجالت نذا مو سفید بشم نمیذاری تا که نا امید بشم این دو تا قربونی‌هامو بپذیر تا جلو فاطمه رو سفید بشم نذاری اگه برن بی تاب میشن مثل زینب اسیر طناب میشن وقتی تشنه‌ای خجالت میکشن قطره قطره جلو چشمام آب میشن میمیرن به تو اهانت که بشه بعد تو موقع غارت که بشه به غرور جفتشون بر میخوره یه موقع به من جسارت که بشه حرفی از بیا زدن، خودت برو منو که صدا زدن خودت برو دوست دارن رو دامن تو جون بدن اگه دست و پا زدن خودت برو چه قدر بالا باید سرم بیاد اجازه بده که لشگرم بیاد برا اذن میدون انگاری داداش باید حتماً اسم مادرم بیاد دشمنت دلاوره ؟ برا خودش! یا یل نام آوره براخودش! یه زمون فکر نکنی غریب شدی زینبت یه لشگره برا خودش! تو که ما رو به سعادت میکشی عالمو به زیر سایه‌ت میکشی کاری کردن کوفیا با غربتت داری از منم خجالت میکشی منکه معنای نجابت و حیام میگیره دامنشونو گریه‌هام پسرای زخمیمو نمیکشن هی طولش میدن که من بیرون بیام ✍ سروده گروه ادبی @dobeity_robaey
سر می‌بُرَد در خیمه‌اش احساس خود را آماده کرده هر دو تا عباس خود را @dobeity_robaey
افزون ز تصور است شیداییِ من این حال خوش و غم و شکیبایی من می‌بخشی اگر کم است؛ اما بپذیر این هم دو پسر، تمام داراییِ من @dobeity_robaey
می‌خواست که او برهنه‌پا برگردد شرمنده، شکسته، بی‌صدا برگردد یک شب ز سپاهِ کوفیان مهلت خواست تا حر به بهشت کربلا برگردد @dobeity_robaey
بین حق و باطل است مرزی باریک بی نور ولایت، همه‌عالم تاریک معیار بهشت یا جهنم این‌جاست «بُغضاً لأبیک» هست و «حُبّاً لأبیک» ✍استاد @dobeity_robaey
فاطمه هستم و با خود حَسَنین آوردم دو علمدارِ منند من دو گلدسته به ایوان حسین آوردم دو علمدارِ منند   ✍ @dobeity_robaey
ناپاک قطره‌ام که پیِ آب کُر روم شرمنده از گناه به دنبال حُر روم آموختم ز حُر که به دربار اهل‌بیت با دست خالی آیم و با دست پُر روم @dobeity_robaey
وای اگر امروز جنگیدن به من واجب شود کربلا خیبر شود زینب کبری، علی بن ابی طالب شود کربلا خیبر شود @dobeity_robaey
در عشق، بنای نیک‌نامی دارند جسم‌اند که یک جان گرامی دارند در لحظۀ گودال، یکی باز دوید... این جان‌به‌کفان مگر تمامی دارند فهمید که لحظه، لحظه‌ای جان‌کاه است در معرکه دید فرصتش کوتاه است گودال که ختم ماجرا نیست، ببین این تازه شروع رزم عبدالله است ای دل، بنگر چگونه شد فرجامش دنیا نتوانست کند ناکامش در معرکه دست او قلم شد، امّا نگذاشت که از قلم بیفتد نامش شب آمد و باب ابتلا را بستند طومار شگفت کربلا را بستند در آخر سطر، نام عبدالله و... پروندۀ نام شهدا را بستند ✍ @dobeity_robaey
یا رب چه رفت بر سر عبداللَه و حسین؟ زینب نشست، فاطمه آمد، حسن دوید@hosseinieh_net
دلم پیش تو باقی مونده، رفتم حلالم کن نگو ناخونده رفتم خودت گفتی عموت تنها نمونه ببین تنهای تنها مونده، رفتم... @dobeity_robaey
؛ چون علمدارت ببین مَردِ خطر هستم عمو شیرِ نر هستم عمو صف شکن، مثلِ جوانیِ پدر هستم عمو شیر نر هستم عمو @dobeity_robaey
؛ تو دلم رو حیدری کردی عمو وجودم رو مادری کردی عمو اصلاً احساس یتیمی ندارم تو برا من پدری کردی عمو راضیه برادرت بزار برم جوونیم فدا سرت بزار برم یه قسم میدم که رد خور نداره تو رو جون مادرت بزار برم بگو عمه آیْنه‌قرآن نیاره بگو نجمه سر به صحرا نذاره چه زره تن‌ام کنی، چه یک کفن بخدا فرقی به حالم نداره اکبرت زره رو شونه داش، چی شد؟؟ یا کلاه خود روی سر گذاش، چی شد ؟؟ زیر ضربه‌ی عمود، فرقِ سرش... زیر تیغ و نیزه سر تا پاش چی شد ؟؟ ** لبم از هرم عطش سوخته ببین بیا این چهره‌ی افروخته ببین نیزه‌هایی که زدن به پهلوهام بدنم رو به زمین دوخته بیین گرچه من شدم اسیر سُم اسب گرچه بودم تو مسیر سُم اسب جای شکرش باقیه بابام نبود که ببینه منو زیر سم اسب زیر دست‌وپا تنم ریخته به هم ذره‌ذره بدنم ریخته به هم نعل اسباشون گواه حرفمه مُهره‌های گردنم ریخته به هم ✍ @dobeity_robaey
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه با قامت سرو و با رخی همچون ماه ناگاه برآمد از دل دشمن و دوست: «لا حول و لا قوّة الا بالله» @dobeity_robaey
آیه آیه رهنمایی، تا که هم‌راهم کنی راهِ قرآن راه توست روی نی قرآن به لب داری که آگاهم کنی راه قرآن راه توست @dobeity_robaey
خواب دشمن‌های قرآن را پریشان می‌کنم عهد می‌بندم حسین کودکم را نذر راه حفظ قرآن می‌کنم عهد می‌بندم حسین @dobeity_robaey
؛ دیده‌ی فاطمه و زینب و نجمه به من است رجزم صف شکن است میمنه دست حسین، میسره دست حسن است رجزم صف شکن است @dobeity_robaey
فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ الْکَاهِلِ الْأَسَدِیّ( علیه اللعنة)بِسَهْمٍ، فَوَقَعَ فِی نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ… و شاید زبان حال سیدالشهدا (ع) در گودی قتلگاه با شش ماهه‌اش این بود: ای صورت قرص ماهت آیینه‌ی من دشمن چو گرفت در دلش کینه‌ی من یک تیر سه‌شعبه رفت در حنجر تو یک تیر سه‌شعبه رفت در سینه‌ی من… @dobeity_robaey
ای تیر! کجا چنین شتابان؟...آرام قدری به کمان بگیر دندان...آرام! ای تیر! به حرفِ حرمله گوش نکن! برگرد...، نرو تو را به قرآن...، آرام @dobeity_robaey
دو بیت از یک گریه کرد و از میان خیمه پا بیرون گذاشت گفت بابا! یاورت این دفعه اصغر می‌شود ** یک علیِّ اکبر تو شد هزار و یک علی پس علیِّ اصغرت هم چند لشکر می‌شود ✍ @dobeity_robaey
به روی برگ گل، شبنم نشسته به سوگ تشنه‌ای زمزم نشسته به روی حنجر ششماهه با تیر سه تا بوسه کنار هم نشسته @dobeity_robaey
پَر قنداقه را در خون کشیدند ز دستان سحر، مهتاب چیدند دل آهن به حال آن گلو سوخت که با تیر سه شعبه، سر بریدند @dobeity_robaey
از فرط عطش نفس بگیرد، سخت است رحمی دل دشمن نپذیرد سخت است این را همه‌ی حرمله‌ها می‌دانند بر دست پدر، پسر بمیرد سخت است @dobeity_robaey
عطش را روی لب تفسیر داری نخوابیدی، ولی تعبیر داری نمی‌دانم چه کرده تیر با تو! که بر حنجر، خط شمشیر داری @dobeity_robaey
حالا که هدف، گلوی اصغر شده است چشمان خود سه‌شعبه هم، تر شده است زیر لب خود کمان چنین می‌گوید: بیچاره رباب! تازه مادر شده است... ✍ @dobeity_robaey