eitaa logo
دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
11.1هزار دنبال‌کننده
577 عکس
75 ویدیو
5 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net کانال اشعار آیینی حسینیه: 👉 @hosseinieh_net با کمالِ احترام، تبادل و تبلیغ نداریم🙏🌹 کانال ما در تلگرام: 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/dobeity_robaey
مشاهده در ایتا
دانلود
گر چه محرم و صفرت می‌رود ولی... اصلاً تو از کنار دل من تکان نخور @dobeity_robaey
فصل عزای تو که فقط این دوماه نیست هر صبح و شام غُصه‌ی تو، رزقِ قلبِ ماست @dobeity_robaey
اگرچه رَخت عزا را ز تن درآوردم دلم برای غمت تا ابد عزادار است @dobeity_robaey
قبولم کرد و توفیق عزا داد به إذنش اشک از چشمانم افتاد لباس مشکیِ خود را سپردم؛ امانتداریِ صحن گوهرشاد! ✍ @dobeity_robaey
در بدر و خیبر و اُحد و لیلة المبیت دستِ علی‌ست در همه‌جا ختم غائله ✍حجت‌الاسلام @dobeity_robaey
من را به قدر لحظه‌ای از خود جدا مکن مزد دو ماه نوکری‌ام باشد این و بس ✍ @dobeity_robaey
هزار و یک شب اگر شوند کسی به‌جز تو مهیّای جان‌فشانی نیست... ✍ @dobeity_robaey
از سوی خدا تو مورد تأییدی در ظلمت شب، مثل قمر تابیدی دادند ملائکه سلامت امشب تا جای پیمبر خدا خوابیدی ✍ @dobeity_robaey
تا صبح علی بود و مناجات شَبش در اوج دعا روح حقیقت‌طلبش لبیک‌زنان به جای پیغمبر خفت ذکر «بِاَبی اَنتَ و اُمّی» به لبش ✍استاد @dobeity_robaey
تا که فانی نشود اشک دو ماهم، آن‌را در سبویی به شه طوس امانت دادم ✍ @dobeity_robaey
دلش را داد دست آسمان‌ها که نامش زنده مانده در زمان‌ها بده یک جرعه از صبر سکینه خداوندا به ما در امتحان‌ها ✍ @dobeity_robaey
اول ناگاه کتاب گریه را وا می‌کرد آن قدر که پشت ناله را تا می‌کرد در مجلس روضه‌ی امام صادق یاد لب خشکیده‌ی بابا می‌کرد دوم بانو! بنشین، بخوان، بگو حرف بزن از تیر نشسته بر گلو حرف بزن بانو! دم آخری کمی آب بخور از خاطره‌ی دست عمو حرف بزن سوم از سایه‌ی سنگ، رد شده لشگر من زنجیر نشسته روی زخم پَر من این غصه، شبانه، بی صدا پیرم کرد: تشت و سر و چوب و گریه‌ی خواهر من چهارم چوبی که به لب اشاره می‌کرد آن‌روز از عمه جگر پاره می‌کرد آن‌روز ترسیدم از آن چشم حرامی ناگاه... وقتی که مرا نظاره می‌کرد آن‌روز پنجم در قاب عطش اگرچه تصویر‌ شده از خوردن آب تا ابد سیر شده او بعد هزار و چارصدسال هنوز ایستاده درِ خیمه، ولی پیر شده ششم نه که بدن عزیزمان سر دارد نه پیرهن کهنه‌ای در بر دارد غارت شده زیر دست و پا... ای مردم! این جسم غریب مانده، مادر دارد هفتم در باغ عزای کربلا تاک شده آیینه‌ی لب‌های عطشناک شده جَرّوهَا عِدّ‌‌ه مِن اَعراب امّا انگار سکینه با پدر خاک شده هشتم می‌دید خود حضرت زهرا ای وای افتاده تن ماه به دریا ای وای تا خطبه بخواند از اسیری و عطش از منبر نیزه رفته بالا ای وای نهم از شام اسارتی که مهتاب نداشت راهی به سرای چشم او خواب نداشت بابا، غریب و تشنه بود و دختر جز اشک نگاه خشک خود آب نداشت دهم چشم تو پر از صحنه‌ی درگیری بود یک قافله دست و پای زنجیری بود فکرش دل سنگ را شکست ای بانو تیری که به سینه خورد عجب تیری بود ✍ @dobeity_robaey