eitaa logo
- دچار!
10.9هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.5هزار ویدیو
72 فایل
『﷽』 میگمادقت‌ڪردین همونجاڪہ‌قراره‌پروانہ‌بشین[←🦋 شیطون‌میادسراغٺون؟ مأوا ﴿بخـٰوان از شࢪوطؕ﴾ 📝➺ @ma_vaa پناھ‌ حرفاتونہ﴿نٰاشناسۜ بگو﴾ 🐾➺ @pa_nahh آنچہ گذشت﴿مباحث کاناݪ﴾ 📜➺ @anche_gozasht تہش‌ کہ حرمہ﴿کاناݪ‌دیگمونہ﴾ 📿 ➺ @t_haram
مشاهده در ایتا
دانلود
صورت حسین رو می بوسید چون دیده بود آخرین ساعات زندگی زهرا حسین‌صورتش رو کف پای مادر گذاشته بود و میگفت: مادر کجا میخوای بری؟ مادر منم حسین پاشو یه لحظه فقط...
اما زینب بعداز حسین کیو بغل کنه که بوی حسین بده؟!
علی اکبرش علی اصغرش رقیه... کدوم؟! همه رفتن.............
دخترا بابایی هستن و چقد سرنوشت زینب شبیه بابا شد...
علی از زهرا جاموند،زینب از حسین...
آری همه چیز از "بی بصیرتی" روانه ی این خانه و خانواده شد...
شرمنده زیاد شد دݪتنگے هامون با این چندجملہ تموم نمیشہ امشب اگہ دلتون شکست ... اگہ اشکتون جارے شد ... براے ظہور مولامون زیاد دعا کنید اون گوشہ هاهم لایق دونستید منم دعا کنید :)💔
بعد از او وای به احوال و دل تنگ علی...!💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از - دچار!
بِسمِ نآمَتـ ڪِھ اِعجاز میڪُنَد... بســمِ •••💛
هدایت شده از - دچار!
🌱 ♥ -بسم‌الله...🌸 بخونیم‌باهم...🤲🏻 ـاِلٰهے‌عَظُمَ‌الْبَلٰٓآوَبَرِحَ‌الخَفٰآء ُوَانْڪَشِفَ‌الْغِطٰٓآءٌ…✨🍃
آرامش علی... اخه کجا میخوای بری..؟(: دچـٰاࢪ|ᵈᵒᶜʰᵃʳ
شھادت مادرمون حضرت‌فاطمہ سلام‌اللھ‌علیھا |علیہ‌السلام| بہ‌یاد‌اهالے‌دچار 🌿 و همسایہ‌هاے‌ دچار⇩🙂 مجاھد‌ دمشق یار ³¹³ وتࢪالموتوࢪ سربازان‌ دهہ هشتادے خانواده مھدوے منتظࢪان ظھوࢪ میثاق قلوب مجیب جنت نجواے دل و همہ عزیزانے کہ اسمشون اینجا نیومد...
یعنی میان آن چهل تن نامرد یک نفر مرد نبود...؟!💔
یکی از دوستان خیلی دلش میخواست بره کربلا،با ی گروه خاص(: مادرش اجازه نمیداد میگفت ابدا به هیچ وجه...خیلی دلش شکسته بود نماز حضرت زهرا خوند،گفت تو سجده گفتم خانوم جان ی دخترم اینجا دارید دلش میخواد بیاد کربلا!(: میگفت،صبح مامانم از خواب بلد شد گفت برو! گفتم چیشده!؟ گفت دیشب خواب حضرت زهرا رو دیدم،گفتن این دخترمونو بسپرین به ما بزارید بیاد دیدن پسرمون...(:
هدایت شده از |ـمنتـظران ظـھور˹
۲۱:۳٠ هیئت داریم🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب مادر راحت میشود از دنیای بی وفا و ساکنان بی وفا ترش
امشب مادر آرام میگیرد در آغوش رسول
امشب شبِ جان دادن علی ست.
امشب به یاد می آورد روزی را که زهرا امانت رسول را سالم از مکه به مدینه آورد. اما حالا آن زهرا نیست...
خمیده... شکسته... زخمی... خسته... نالان... رنجور...
امشب به یاد می آورد شبی را که گونه های هر دوی آنها از خجالت سرخ شده بود.