#اولینپاسخگو
یادم نیست کدامشان بودند.
ولی مستندی را در تلویزیون میدیدم که همسر یا دختر شهید مغنیه می گفتند حاج قاسم این آیه را در قنوت نمازش زیاد میخواندند ترجمه زیبایی دارد (( ای پرودگار من، مرا در هر (برنامه و شغلی) به نیکی وارد کن و به نیکی بیرون آور و برایم از نزد خود نیرویی یاری کننده قرار ده))
جلسه شروع میشود. حاج آقا ابراهیم توضیحاتی را ارائه می دهد. بیشتر از توضیحات تخته توجهم را جلب کرده آنقدر ریز نوشته شده بود که اگر عقاب هم بود باید عینک می زدتا بتواند بخواند. جایم را عوض میکنم می روم جلوی نماز خانه برای لحظه ای چشم ها تماشاچی من میشوند. حالا نوشته های تخته برایم بزرگ شده اند. وسط تخته حاج آقا بیضی آبی رنگی کشده اند و کلمه معاونت آموزش توی بیضی نوشته شده و با فلش هایی که از بیضی نشات میگیرند مطالبی را اضافه کرده است.
یک ساعتی میگذرد حالا نوبت پرسش و پاسخ است. وقت آن رسیده اولین پاسخگو سوالات طلاب را حلاجی کند.
دستم را بالا میآورم حاج آقا با حرکت سر به طرف پایین اجازه میدهد.
_حاج آقا برنامه امتحانات هفتگی یه چیز تکراری شده من این ایده رو سال قبل هم گفتم. چرا آزمون و امتحان مشترک نداشته باشیم مثلا با مدارس میبد و احمد آباد.
اسم مدرسه احمد آباد را که می آورم عده ای خنده میکنند. چون طلاب برای ازدواج به آنجا مراجعه می کنند😂 سعی میکنم جدی باشم ولی در دلم ریسه رفته ام
یکی گفت درس های آنجا را دیده ای؟
سرم را به طرفشمی چرخانم لبخند میزنم و میگویم نخیر.
_خوب دیگه اصلا درس های اونا با ما یکی نیست.
_خوب نباشه 😂
از اطلاعاتی که داد معلوم بود زنش همان جا درس میخواند. حاج آقا صدایش را صاف میکند
_خیلی کار جالب و خوبیه اما مسئله اینه که با توجه به سختی هایی که داره کسی زیر بارش نمیره من خودم این پیشنهاد رو در جلسه یزد مطرح کردم. اما اجرای آن سخته.
ادامه دارد...
#قسمت_دوم