eitaa logo
نوشته های یک طلبه
1.8هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
407 ویدیو
30 فایل
آتیش های بزرگ از جرقه های کوچیک به وجود میان🔥 یادداشت‌ها🌱داستان‌ها🍀دلنوشته‌ها🌿خاطرات🍁انتقادات☘️ پیرو مکتب استاد علی‌صفایی❤️ 📝در عرصه داستان‌نویسی دانش‌آموخته از اساتید: سرشار🏆 سالاری🧨 جعفری🪽 مخدومی🏅 ✍️محمد مهدی پیری✍️ @Mohammadmahdipiri
مشاهده در ایتا
دانلود
سه ماهی است زمین گیر شده ام. پایم و کتفم در گچ است؛ در یک درگیری با قاچاقچیان مواد مخدر به شدت مجروح شدم؛ دوست عزیزم حسین در این درگیری شهید شد! آه که چقدر با هم دوست بودیم؛ تنها رفیق صمیمی من در مأمورین امنیتی بود؛ ای کاش زنده بود و دختر الیاس را می‌دید! یک ماه بعد از شهادت حسین الیاس زنگ و زد گفت: مهدی جان خوبی یه اتفاقی افتاده؟ _خوبم! الیاس چی شده خیلی خوشحالی! _دخترم دنیا اومده! دوست دارم اسمش رو شما انتخاب کنید! هیجان زده شدم و لبخندی روی چهره ام نقش بست؛ گفتم: من از بچگی عاشق اسم رقیه هستم! اسمش رو اگه دوست داری رقیه بذار الياس جان! الیاس با به به کنان گفت: رقیه؛ چه اسم زیبایی؛ حتما آقا مهدی! بگذریم! اما حالا که در خانه ماندگار شده ام؛ می خواهم برای حسین کاری کنم؛ حالا که از دنیا رفته دوست دارم خاطراتش را بنویسم تا از بین نرود؛ ادامه دارد...