eitaa logo
نوشته های یک طلبه
668 دنبال‌کننده
815 عکس
198 ویدیو
7 فایل
آتیش های بزرگ از جرقه های کوچیک به وجود میان🔥 یادداشت‌ها🌱داستان‌ها🍀دلنوشته‌ها🌿خاطرات🍁انتقادات☘️ پیرو مکتب استاد علی‌صفایی❤️ 📝در عرصه داستان‌نویسی دانش‌آموخته از اساتید: سرشار✨️ سالاری🧨 جعفری🎆 مخدومی🏅 ✍️محمد مهدی پیری✍️ @Mohammadmahdipiri
مشاهده در ایتا
دانلود
فکر می کردم اینبار هم مثل انتحار اول به خواب می روم. ولی با این تفاوت که خوابم همیشگی خواهد بود. بعد از یک ربع؛ سرگیجه گرفتم، سرم شروع کرد به گِز گِز کردن. انگار کسی با چکش به سرم ضربه می زد؛ شکمم شروع کرد به سوزش. از درد وسط حال خوابدیم و می گفتم: الان تمام می‌شود تحمل کن! چشمانم تار میدید. از درد پاهایم را به زمین می کوبیدیم! داغی حس کردم؛ آنقدر محکم پا هایم را به زمین کشیده بودم که خون از کف پاهایم سرازیر شده بود؛ نعره می زدم و کمک می خواستم؛ نفس هایم به شماره افتاده بود؛ در یک قدمی مرگ بودم. خواهرم که کلاس اضافه بود؛ وقتی وارد خانه شد، خون ها و چهره سیاه شده مرا که دید؛ سریع زنگ اورژانس می زند. ادامه دارد...
نوشته های یک طلبه
#وابسته #کله_بند_۲ #قسمت_سی_و_هفتم مدام توی کتاب انگلیسی ام اسمش را می نوشتم و یک قلب دور آن می کش
امشب اولین شب از محرم است. بالاخره محرم از راه رسید؛ در واقع اولین شب از شروع عملیات من! اگر این شب ها را از دست بدهم و آرمان با من دوست صمیمی نشود؛ معلوم نیست کدام بی همه چیزی با او دوست شود و مخش را شست و شو دهد! دکمه های لباس مشکی ام را بستم. با قدم هایی استوار وارد هیئت شدم. کم کم بچه ها و مردم می آمدند. اما من دنبال یک نفر بودم! همان تازه واردی که یک هفته ای است مرا دلبسته خودش کرده! هنوز در شهر ما عزاداری به سبک سنتی بر پا می شد. به طوری که در شب اول محرم مشعل گردانی می کردند. دسته عزاداری راه می افتاد در کوچه ها و خیابان ها! مداح شعر معروف هر ساله اش را می خواند: مه محرم است دوباره چه ناله خیزد.... ادامه دارد...