#وابسته
#کله_بند_۲
#قسمت_صد_و_هشتاد_و_سوم
طبق معمول روی نیمکت نشسته بودیم؛
علیرضا توپ والیبالش را آورده بود؛
آنقدر پز توپش را می داد که داشت حالمان بهم می خورد؛
می گفت: این توپ را سعید معروف کاپیتان تیم ملی رویش امضا زده
نباید با پا به آن ضربه بزنید،
حرمت دارد!
راست می گفت اثراتی از امضا روی توپ بود
ولی معلوم نبود امضای خودش است یا سعید معروف!
از انسان هایی که می خواهند با داشته هایشان چشم دیگران کور کنند چندشم می شد؛
ادامه دارد...