اندر حکایات #چهار_لوزی آورده اند که
روزی مردی عقلش درد گرفت؛
آخ عقلم! وای دارم می میرم!
ما عقل نخواستیم! گور بابای عقل؛
پسرش گفت: پدر عقل هم مگه درد می گیره؟
پدر: برای تو که نداری! نه پسرم؛
پسر: بابا پس یعنی هیچی تو کله ام نیست!؟
پدر: ای خدا من چی بهت بگم؛ تو نه عقل داری نه دندون عقل!
دندون عقلم داره درد میاد! حالا وقت گیر آوردی؛
محمد مهدی پیری