eitaa logo
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَن‌ݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
226 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.6هزار ویدیو
379 فایل
سلام‌به‌دخترای‌بهشتی🥰 به‌کانال‌ما‌خوش‌آمدید💫🧕 امیدوارم‌که‌با‌هم‌بتونیم‌یه‌دختر‌بهشتی‌کامل‌وبالغ‌بشیم‌💯✅ آیدی‌خادم‌کانال😁👇🏻 { hl } استیڪࢪامۅنھ↯↻ [ @stickertrnom ]
مشاهده در ایتا
دانلود
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَن‌ݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
پږوفآیݪ ڪږبݪآ✨🌱 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتین بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
لاٰ‌تُزِع‌قُلوبَنا‌بَعدَ‌اِذ‌هَدَیتَنا کَربَلا...! کَربَلا...(: کَربَلا...💔 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
|❣︎ #استوری ❣︎| یکے باید باشه به امامِ مهربونم، امامِ رضا(ع) بگه ڪه: حالِ گرفته ے مرا با حَرَمَت درمان ڪن. #دلتنگتم_آقاے_امام_رضا 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویژه فوروارد بشه لطفا 😌 ﴾۞●@dogtaranbehsti●۞﴿ ❥ . . دخـــ✉ــتـــ♢ــران بــツـــهـــ●ــشـــ~ــتـــ≡--ــے
ڿآدڔےهآ فږشٺه انـد✨🌱 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَن‌ݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
ڿآدڔےهآ فږشٺه انـد✨🌱 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
••🕊🤍•• چـآدࢪے‌بودن‌مـآازلطـف‌ومحبٺ‌مـآدࢪاسٺ..!(؛🌱 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
دل من محکمه ایست... که به من می گوید: همه را دوست بدار! به همه خوبی کن! و اگر بد دیدی، دل به دریای محبت بزن و "بخشش" کن... 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
حࢪفامۅنھ↻ چنݪ‌اصݪیمۅنھ↯↻ [ @dogtaranbehsti ] ݪینڪ‌ناشناسمۅنھ‌‌‌↯↻ [ http://unknownchat.b6b.ir/3087 ] چنݪ‌ناشناس‌ۅ‌شࢪۅطمۅنھ↯↻ ‌[ @OostadO ] آیدےبندھ↯↻ ‌[ @OostadO19 ]
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ۲۷۶↯↻ سرم رو پایین انداختم . نمی تونستم بگم . نمی تونستم دلیل رد کردن پیشنهادش رو بگم . سکوتم رو که دید رفت . رفت سمت رضا و مهرداد که کنار هم ایستاده و حرف می زدن . رفت و من موندم و به قرار با خدا و به قول که تو بهترین لحظات ، نفسم رو می گرفت و همه ی خوشی هام رو زهر می کرد . شروع کردم به بازی با انگشتام . باید چه جوابی می دادم ؟ اگر این فرصت رو به خودمون می دادم چی چی شد ؟ اگر خدا قهرش می گرفت که چرا به قولم پایبند نبودم ؟ اگر به خاطر جواب مثبتم باز هم جونش به خطر می افتاد ؟ رضوان - چی شد ؟ به کجا رسیدین ؟ برگشتم و به پشته سرم که صدای رضوان از اون طرف می اومد نگاه کردم و تنها بود ، دوباره به حالت اول نشستم من به بن بستا رسيدم رضوان - چرا ؟ من - تو خبر داشتی امشب قراره ... نرگس - همه خبر دارن . متعجب از حضور و حرف نرگس ، برگشتم و به پشت سرم نگاه کردم . من - همه ؟ نرگس - آره . بایا زنگ زدن و از آقای صداقت پیشه اجازه گرفتن که امیر مهدی امشب باهات حرف بزنه . نگاهی به رضوان انداختم . تکونی به سرش داد . رضوان - خود آقا امیر مهدی با مهرداد حرف زدن . برنامه ی امشبم برای همین بود . سری به حالت تأسف تکون دادم . عجب اوضاعی . فقط مونده بود خواجه حافظ شیراز بدونه که قطعا خودم بهش می گفتم . البته از امیر مهدی غیر از این بعید بود . نرگس - حالا بگو جواب داداشم رو چې دادی ؟ خیلی مظلومانه پرسید.. כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ۲۷۷↯↻ من - فعلا هیچی . رضوان اومد کنارم نشست . رضوان - چرا ؟ من به خاطر قولی که به خدا دادم .. رضوان - مارال !!! اون مال چند ماه پیش بود ! من - آره بود . ولی قولم همیشگی بود . رضوان - تو دیوونه ای ؟ من - نه . ولی دارم می ن - یعنی قطع می شم . چیکار کنم ؟ می میرم . یعنی " وای رضوان .. من درمونده و با بغض نگاهش کردم . رضوان - فعلا اون قول رو بذار کنار . به خاطر من اتفاقی براش بیفته من می میرم ، من نمی تونم هم نمی تونم ، اگر چیزی نرگس - در مورد چی حرف می زنین ؟ رضوان درمونده نگاهی به نرگس انداخت و خیلی سریع برکند رضوان - باید یه راهی باشه . من نمی دونچر نرگس - می شه بگین موضوع چیه ؟ من نباید بدونم ؟ رضوان - من برات می گم . و تو به من گفت . رضوان - نمی خوای به خودش بگی ؟ من - نه دده نمی تونم ... نرگس - بالاخره می گین یا نه ؟ رضوان برگشت به سمتش . کمی مکث کرد . انگار تو گفتش تردید داشت . چندیار دهنش رو برای گفتن باز کرد و بست ولی چیزی نگفت .... כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ۲۷۸↯↻ اخر سر با نیم نگاهی به من عزمش رو برای گفتن جزم کرد . رضوان - وقتی آقای درستکار کربلا بودن و شما ازشون خبر نداشتین - دوباره نیم نگاهی به من انداخت .. رضوان - ممم .. مارال . مم . مارال ... می خواسته .. يعني " کلافه پريدم میون حرفش ، پر درد گفتم . من - نگرانش بودم و نمی خواستم براش اتفاقی بیفته . نمی خواستم چیزیش بشه ، نذر کردم ، با خدا حرف زدم گفتم سالم برگرده ، گفتم اگر زنده بگرده ازش می گذرم و دیگه نمی خوامش ، گفتم من و دلم به درک ... فقط سالم باشه ، زنده باشه به من دیگه هیچی نمی خوام به من ، من ، زنده بودنش برام مهم بود ... دیگه به دلم کاری نداشتم و کاری نداشتم نرگس ممه بی اختیار اشک تو چشمام حلقه زد . گرمای دست کسی روی دستم نشست . نرگس - واقعا خدا خیلی دوسش داره که دلش رو گ من - چه فایده ؟ نفس عمیقی کشید . www.ge نرگس - بهش بگو مارال وحشت زده نگاهش کردم . من چی بگم ؟ نرگس - همینایی که الان گفتی رضوان - آره ، یکی بهتره . من - من هیچی نمی گی . رضوان - بچه نشو مارال من به من نمی گم . نرگس انگشتش رو تهدید وار جلوم گرفت . نرگس - می گی . یعنی باید بگی . نگی من می گم .... כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ۲۷۹ ↯↻ سری تکون دادم . من نمی تونم . رضوان - دارن میان . نگاهمون رفت سمت امیر مهدی که با دو تا لیوان آبمیوه داشت به طرفمون میومد . هر دو بلند شدن و نرگس خیلی جدی بهم گفت نرگس - بهش بگو ، حقشه بدونه ، حتى احساست رو به خودش . اینجوری محکم تر می شه . حیفه این احساسای قشنگ جلوش گرفته بشه . لبخندی زد . نرگس - مطمئنم خودش یه راهی پیدا می کنه . و سریع ازم دور شدن . وسط راه ، نرگس رفت سمت امیرمهدی و چیزی بهش گفت امیر مهدی سری تکون داد و به طرفم اومد . نمی تونستم ... نمی تونستم حرفی بزنم ... نمی تونستم راحت بگم که دوسش دارم ........ اومد و آروم و با فاسله نشست روی نیمکت کنارم . یکی از نی های توی دستش رو از داخل زرورقش بیرون کشید و داخل پاکت کوجیک آبمیوه فرو کرد . گرفت سمتم . امیر مهدی - بفرمایین . دست بردم و گرفتم من - مجنون . امیر مهدی - فکراتون رو کردین ؟ مستأصل نگاهش کردم . خوب بود که نگاهم نمی کرد وگرنه حتما برای اون همه در موندگی من ، دلیل می خواست . پاکت آبمیوه رو نگاه کردم و جواب دادم من فکر کردم . راستش مسئله ای وجود داره که بهم اجازه نمی ده فرصت آشنایی رو به هر دومون بدم امیر مهدی - می شه بپرسم چه مسئله ای ؟ من - قابل گفتن نیست... כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♤♡♤♡♤♡♤♡♤ ♡♤♡♧♡♧ ♤♡♤ ♤ ٵכݦ ۅ حۅٵ📓 مھد؁ - ݦٵࢪٵݪ🎎 ۲۸۰ ↯↻ امیرمهدی - چرا ؟ محرم نیستم با اینکه من رو قابل نمی دونین برای گفتن . من این حرفا چیه ؟ راستش ترجیح می دم در موردش حرفی نزنم . امیر مهدی - خانوم صداقت پیشه ؟ من باید بدونم ، چه مشکلی هست که نرگس می گه تا نشنیدی کوتاه نيا ؟ وای از دست نرگس » بالاخره کار خودش رو کرد ، یه جورایی بند رو آب داد . تردید بدی تو دلم موج می زد . از طرفی دلم میخواست بگم تا شاید راه حلی براش پیدا کنیم و از طرفی اصلا روم نمی شد به این راحتی بهش ابراز علاقه کنم . شاید هر پسر دیگه ای غیر از امیر مهدی بود می تونستم راحت تر حرف بزنم . می ترسیدم با ابراز علاقه تو چشمش حقیر بشم . می ترسیدم نپسنده این ابراز علاقه رو . یه وقتایی هست که آدم به قدری تردید داره که دلش می خواد یه نفر بیاد و به طور مستقیم بهش بگه چیکار کنه . وقتی می بینه هیچ کس نیست که بهش کمک کنه ، برای خودش شرایط رو سخت تر می کنه و یه شرط سخت می ذاره . ۲۱ اون لحظه هم من همینطور بودم . برای اینکه بتونم برای خودم توجیهی داشته باشم به شرط سخت گذاشتم . تو دلم گفتم " اگر اسمم رو بگه ..... اگر به اسم صدام کنه ..... بهش می گم ... به خدا بهش می گم می دونستم غیر ممکنه امیر مهدی اسم من رو به زبون بیاره . اینجوری برای نگفتن ، دلیل داشتم . به دليل غير موجه که فقط خودم رو راضی می کرد که هیچکس دیگه ای رو . اما غافل بودم از اذن و خواست خدا که اگر بخواد . فقط کافیه بگه . " كن فيكون امیر مهدی - مارال خانوم ؟ نمی خواین بگین ؟ مثل برق گرفته ها برگشتم و نگاهش کردم . ثانیه ای از شرطم نمی گذشت . این اسم من رو به زبون آورده بود ؟ اینکار از امیر مهدی بعید بود ، حلاوت شنیدن اسمم از زبونش با اون آهنگ صداش که برای من گوشنواز ترین صدای دنیا بود ، باعث شد چشمام رو برای ثانیه ای روی هم بذارم . وقتی پسوند خانم به اسمم می دهی نمی دانی چه حالی میشوم ، کم نیست خانه بودن از دید تو دوباره چشم باز کردم و اول نگاهم رو به صورت منتظرش دوختم... כٵࢪھ ....🖋 ݕڂۅن ݕٵنۅ🖇 ۅێڙہ ٵسٺٵכ ✌️😁 ڪݐێ؟!نھ ڄٵنݦ:) پآࢪت اولمونھ↯↻ [ https://eitaa.com/dogtaranbehsti/13707 ] 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱כڂـ🌸ـٺـࢪٵن ݕـ🍓ـــہـــ🍬ـݜٺێ ♢ ♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧ ♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢ ♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♢ ♧♢♧♢♧♢♧♢♧♢♧♧♢♧♢♧♧♢♧♢
🌸🍃•• إنَ‌الحسنات‌یذهبن‌السیئات، بعضی‌ازکارهای‌نیک‌کارهای‌بدرا‌از بین‌میبرد ‌ ‌. . حالا‌کدام‌‌حسنات؟ وقتی‌شما میخوانید،گناهانی که‌در‌روز‌انجام‌داده‌اید‌را ازبین‌میبرد،چی‌ازاین‌بهتر‌اینکه‌ را‌گنجینه‌تمام‌نشدنی‌میدانند و‌به‌خاطر‌این‌است‌اگر‌دنیا‌میخواهید‌نمازشب بخوانید،اگر‌آخرت‌میخواهید نمازشب‌بخوانید . . ! ♥️ 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حࢪفامۅنھ↻ چنݪ‌اصݪیمۅنھ↯↻ [ @dogtaranbehsti ] ݪینڪ‌ناشناسمۅنھ‌‌‌↯↻ [ http://unknownchat.b6b.ir/3087 ] چنݪ‌ناشناس‌ۅ‌شࢪۅطمۅنھ↯↻ ‌[ @OostadO ] آیدےبندھ↯↻ ‌[ @OostadO19 ]
خواب هاے خوب ببینید دخترا😍🤪 شبتون بخیر👋خابالو ها😝😛😜 〖🌸•@dogtaranbehsti🍭〗 ❥ . . 🌱دخـ🌸ـتـران بـ🍓ـــهـــ🍬ـشتی
|°بِھ‌‌نٰام‌ِحٰاڪِمے‌ڪھ°| |°ڪھ‌اَگــࢪحُڪم‌ڪُنَد°| |°همھ‌مٰامَحڪۅمیــم°|
دعای_فرج📜 ٻِسمِ_اللہِ_الرَّحمَڽِ_الڔَّحِیم... 🌺الهى عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ 🌸وانْكَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ ♥️وضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ 🌺واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ 🌸الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى ♥️الشِّدَّةِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى 🌺محَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِى الاْمْرِ 🌸الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ♥️وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ 🌺عنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً 🌸كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا ♥️محَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ 🌺اكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَانْصُرانى 🌸 فاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ ♥️الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى 🌺ادْرِكْنى اَدرِکنی 🌸الساعه الساعه الساعه ♥️العجل العجل العجل یاارحمن راحمین بحق محمد وآله طاهرین (خواندن دعای فرج به نیت سلامتی و ~♡ ~ تعجیـل در فرج مولامـون) . . 🌸🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از حࢪفامۅنھ↻
کانالتون بیخود شده دو تا فیلم و عکس جذاب نمیزارید با این ادمیناتون در ضمن اگه ممبر هاتون براتون مهم بود کانال رو از حالت اینستایی در می آوردید یه حقیقتی هست اینکه من روزی یه بار کانالتون رو باز میکنم ------------♡------------- اولا اینکه ما هم زندگی داریم و درگیری و چند روزیه به کانال درست حسابی نرسیدیم دوما مدیر باید تصمیم بیگیره سر اینستایی بودن یا نبودن چنل سوما🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
『↫כِڂٍٺٍࢪَٵَن‌ݕٍہُݜًٺًےٍ↬』
کانالتون بیخود شده دو تا فیلم و عکس جذاب نمیزارید با این ادمیناتون در ضمن اگه ممبر هاتون براتون مهم
گل دخترا سریع قضاوت نکنید چونکه یکی از دوستان این کانال رو تاسیس کردن و من نمیتونم از حالت اینستایی درارم....... به ایشون هم پیام دادم اما در حال اسباب کشی هستند🌹 لطفا لف ندید🎀😊 صبور باشید و درک کنید🌼💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بیآ حۻږت دڔݦآن......🌱 ﴾۞●@dogtaranbehsti●۞﴿ ❥ . . دخـــ✉ــتـــ♢ــران بــツـــهـــ●ــشـــ~ــتـــ≡--ــے