💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
🍃 #از_کودکی #با_حسین (ع)
لالاییهای عاشورایی مادرم یادم نیست💤
امّا هنوز خاطرم هست
روزهایی که پدر و مادرم دستم رو میگرفتند و
و با آنها
قدم به قدم
به روضه میرفتم 🌙
هنوز یادم هست شوق پوشیدن چادر کوچکی که
مادر برایم دوخته بود 🍀
شوق اینکه وقتی روضهای در خانهمان هست
قندان دست من باشد و من
کفشهای میهمانها را کنار هم بگذارم 🍁
عطر اسپند روضههای محرّم، هنوز مثل همان روزهاست؛
روزهایی که از سیدالشهدا (ع)
هیچ چیز نمیدانستم،
جز اینکه من هم
مثــل مـادر و پــدرم
خیــــلی دوستــــش دارم...💚
#دختران_عاشورایی #محبت #عطر_اسپند
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
دخترونهایها در مسابقه #یک_قاب_یک_مداد و پویش #هنر_عاشورایی_دخترونه حتتما شرکت کنید❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 #زنگ_شعر #ورق_بزنید👆
شعری از محسن عرب خالقی با صدای شاعرِ همیشههمراه «دخترونه»، خانم نفیسه صادقپور 💜
#شعر_عاشورایی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
آن روز ابوهارون نزد امام صادق (ع) آمد.
امام (ع) به او فرمود: «ای ابوهارون، شعری درباره امام حسین (ع) بسرای»
او شعر گفت و امام (ع) با شعرش گریست.⛅
آرام آرام با شنیدن شعرهای ابوهارون، صدای گریه از درون خانه هم به گوش رسید.
وقتی ابوهارون از شعر خواندن فارغ شد، امام (ع) به او فرمود:
«ای ابوهارون، هر که برای حسین (ع) شعری سراید و خود بگرید و یک نفر را بگریاند، بهشت برایش واجب میشود...»💚
🍃 #زنگ_شعر
#شعر_عاشورایی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
🍃 #رویحه #به_رنگ_عاشورا
پدرش عمر بن حجاج بود؛ همان که
با لشکر عمر سعد همراه شد و از همرزمانش خواست
در کشتن امام حسین (ع) شتاب کنند و به امام امان ندهند!
اما او مثل پدر نبود.
وقتی مسلم بن عقیل به کوفه رسید، در خانهاش از او پذیرایی کرد.⛅
دلش بیتاب دیدار امام حسین بود و وقتی امام به کربلا رفت، او لحظهای درنگ نکرد و همراه فرزندش
به لشکر امام پیوست.
«رویحه»، همسر هانی بن عروه بود؛
دلی عاشورایی داشت و قلبی لبریز از محبّت حسین (ع)💚
📙 برگرفته از کتاب زنان عاشورایی.
📎 نوشتهی زهرا یزدانپناه. ۱۳۹۰
#زنان_عاشورایی
🏴دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
#معرفی_کتاب
🍃 #یک_صفحه_کتاب #حتتما_بخوانید🌙
ديشب چگونه به خواب رفتم؟ چه گفتم؟ تا كجا گفتم؟ هيچ نفهميدم.
نيمههای شب از صدای گريهی تو بيدار شدم.
آرامآرام تن خستهام را كنار پنجره رساندم. ديدم كه بر سجاده نشستهای و اشك مثل باران از شيار گونههايت میگذرد
و از حاشيه مقنعهات فرو میريزد ⛅
...و من تا صبح در كنار اين پنجره به نماز باران تو اقتدا كردم و اشك ريختم.
.
...يادت هست وقتی علي اكبر به دنيا آمد، چند نفر با ديدنش بیاختيار تو را آمنه صدا زدند و علی را محمد؟! عجيب بود اين شباهت.🌾
آنقدر كه من به محض تولّد او، بوي پيامبر را در فضاي حياط استشمام كردم. يادت هست آن بيقراريهاي مرا؟
آن شيهههاي بیوقتم را،
آن سمّ زمين كوبيدنم را؟⚡
آن قدر اهل خانه را به عجز آوردم و تا نوزاد را نشانم ندادند، آرام نگرفتم!
محمد بود! بهواقع محمد بود! هيچ كس محمد را در آن سن و سال كه من ديده بودم نديده بود.
پنجسالگی پيامبر را كداميك از اهل خانه ديده بودند؟ و اين كودك پريچهره مو نمیزد با آن محمد ماهرو 💚
📙#پدر_عشق_پسر
#معرفی_کتاب
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi
دخترونهایها در مسابقه #یک_قاب_یک_مداد و پویش #هنر_عاشورایی_دخترونه حتتما شرکت کنید❤
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
#خاطرههای_عاشورایی
🍃 #یک_دقیقه_ایست✋
اوّلین باری که یا حسین گفتی رو یادته...؟
اوّلین باری که لباس سیاه به تن کردی💫
اولین باری که پا به مجلس سیدالشهدا گذاشتی 🌙
اوّلین باری که...
میبینی؟
خیلی از ما
اولینبارهای عاشورایی شدنمون رو
به یاد نمیاریم و
باید سراغ اونها رو
از پدر و مادرمون بگیریم🍀
ما
حسینی نفَس کشیدیم،
حسینی زندگی کردیم،
و کاش حسینی... :
#اللهم_الرزقنا_الشهادت❤
#آغاز_عاشقانه #پایان_سرخ
#خاطرههای_عاشورایی
دخترونه حرم رضوی
@dokhtar_razavi